eitaa logo
「خـــاكِ‌مِــعـــ‌راج」
1.4هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
21 فایل
. به‌نـام‌ خـالـقِ‌ عشق🤍𓏲ּ ֶָ - بـه امـید روزی کـه پـایـان‌ یـابـد ایـن‌ فـراق‌...! • پُشـت‌جـبهـہ @animatooor کـــپی ؟! مـشکـلـی نـیــسـت لطفا محتوایی که دارای لوگوی خودِ کانال هستن فوروارد بشن ‹: ناشناسمونہ ↓((: https://daigo.ir/secret/55698875
مشاهده در ایتا
دانلود
💛🌿💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛 🌿💛 💛 📜 رضوان – به نظرت نرگس به درد رضاي ما می خوره ؟ من – چی ؟ نرگس ؟ رضوان – آره می خوام به یه بهونه اي به رضا نشونش بدم . من – چه بهونه اي ؟ دوباره تکیه داد به صندلیش . رضوان – خرید . در سکوت نگاهش کردم . نرگس اومد . و کاغذي رو گرفت سمتش . نرگس – این آدرس . ببخشید دیر شد . زنگ زدم دختر خاله م که آدرس دقیق رو ازش بگیرم . رضوان نگاهی به آدرس انداخت . رضوان – من تا حالا این منطقه رو نرفتم . می ترسم مغازه رو پیدا نکنم . می شه خودتم باهام بیاي نرگس جون ؟ نرگس – باشه میام . فقط کی می خواي بري ؟ اگه بشه تو همین چند روز مونده به ماه رمضون بریم بهتره . آخه هوا گرمه دهن روزه اذیت می شیم . رضوان سري تکون داد . رضوان – باشه . هر روز وقتت آزاد بود بگو . نرگس – شنبه بعد از ظهر خوبه ؟ رضوان – عالیه . و رو به من گفت . رضوان – تو نمیاي مارال ؟ من – مگه نمی خواین پارچه چادري بگیرین ؟ من که چادر سر نمی کنم . نرگس لبخندي زد . نرگس – پارچه هاي دیگه هم داره . همه شون هم قشنگن . سري تکون دادم 💛 🌿💛 💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛༄⸙|@khacmeraj