eitaa logo
「خـــاكِ‌مِــعـــ‌راج」
1.4هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
21 فایل
. به‌نـام‌ خـالـقِ‌ عشق🤍𓏲ּ ֶָ - بـه امـید روزی کـه پـایـان‌ یـابـد ایـن‌ فـراق‌...! • پُشـت‌جـبهـہ @animatooor کـــپی ؟! مـشکـلـی نـیــسـت لطفا محتوایی که دارای لوگوی خودِ کانال هستن فوروارد بشن ‹: ناشناسمونہ ↓((: https://daigo.ir/secret/55698875
مشاهده در ایتا
دانلود
🧡🌿🧡🌿🧡🌿🧡 🌿🧡🌿🧡🌿🧡 🧡🌿🧡🌿🧡 🌿🧡🌿🧡 🧡🌿🧡 🌿🧡 🧡 قدمتون سر چشم ... براي بدرقه اش رفتم . جلوي در که رسيديم محمد گفت محمد -: علي يه دقه واستا ... بعد رفت توي اتاق مرموز . علي درحالي که کفشاش رو پاش مي کرد آروم گفت . علي -: آبجيه من ... عشقي که به محمد داري خيلي پاک و دوست داشتنيه ... ان شاءالله هر چي خدا مي خواد همون بشه ... چشمام گشاد شد . يعني اينقدر ضايع بودم ؟ ... اومدن محمد فرصت هر حرفي رو ازم گرفت . يه سي دي گرفت طرف علي . محمد -: گوش کن ببين چطوره؟ ... علي گرفت و يه چشمک زد و رفت . محمد در رو بست و چرخيد طرفم . نگاهش آتيشم مي زد. جرعت نگاه کردن بهشو نداشتم . با صداش سرم رو گرفتم بالا . محمد -: خودش رو دعوت کرد ... فردا شب مهمون داريم ... يه لبخند داغي تحويلش دادم . -: از پسش برميام ... نگران نباش ... سريع در رفتم از مقابلش . ظرف هاي روي ميز رو جمع کردم و چادرم رو انداختم روي مبل . ظرفا رو بردم بشورم . همه حواسم به محمد بود . اومد تو آشپزخونه مي ترسيدم ظرفاشو بندازم بشکونم ناهيد بدون ظرف بمونه . بالاخره ايستاد . دستش رو از بالاي سرم رد کرد و يه ليوان از اب چکان برداشت و گرفت زير شير اب . محمد -: مطمعني از پسش بر مياي؟ .... آشپزي بلدي؟ ... 🧡 🌿🧡 🧡🌿🧡 🌿🧡🌿🧡 🧡🌿🧡🌿🧡 🌿🧡🌿🧡🌿🧡 ༄⸙|@khacmeraj