eitaa logo
「خـــاكِ‌مِــعـــ‌راج」
1.2هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.2هزار ویدیو
22 فایل
. به‌نـام‌ خـالـقِ‌ عشق🤍𓏲ּ ֶָ - بـه امـید روزی کـه پـایـان‌ یـابـد ایـن‌ فـراق‌...! • پُشـت‌جـبهـہ @animatooor کـــپی ؟! مـشکـلـی نـیــسـت لطفا محتوایی که دارای لوگوی خودِ کانال هستن فوروارد بشن ‹: ناشناسمونہ ↓((: https://daigo.ir/secret/55698875
مشاهده در ایتا
دانلود
💚🌿💚🌿💚🌿💚 🌿💚🌿💚🌿💚 💚🌿💚🌿💚 🌿💚🌿💚 💚🌿💚 🌿💚 💚 رسیدیم رو به روی حرم همون لحظه داشت بارون میومد... شیشه ماشینو کشیدم پایین و دستمو گرفتم زیر بارون... برخورد قطره های بارون با سطح دستم حس خوبی داشت... همه از ماشین پیاده شدیم و وارد حرم شدیم رو به روی ورودی حرم و رو به گنبد که قرار گرفتم اشکام ناخداگاه ریخت چند ماه پیش همینجا بود که سرنوشت من از حرم شما رقم خورد بی بی... رفتیم داخل و زیارت کردیم. دو رکعت نماز زیارت خوندیم و اومدیم روی صحن حرم نشستیم. گفتم که میخوام برم و در حوزه یا در خونشون محمد رو غافلگیر کنم عزم رفتن که کردم مامان ریحانه سوییچ ماشین رو از آبجیش گرفت و مجبورم کرد با ماشین برم. بقیه هم قرار شد تا شب حرم بمونن. سوار ماشین ریحانه اینا شدم و با یه بسم الله حرکت کردم. با جی پی اس گوشیم تونستم مسیرایی که میخوامو پیدا کنم. دیگه الان کاملا داخل خیابون چهارمردان قم بودم. حوزه محمد اینا اینجاست. یه حس خاصی داشتم... اسلا قابل وصف نبود دیدمممم اخ جوووون حوزه شونو دیدمممم (مدرسه علمیه امام عصر) ماشینو نزدیک در حوزه پارک کردم و به محمد زنگ زدم. دومین بوق برداشت محمد: سلام بر فرمانده قلب من _سلام بر سرباز وظیفه محمد: حالا ما شدیم سرباز وظیفه... باشه فائزه خانم دستت درد نکنه _شما سرداری آقامحمد محمد: اخ الهی من فدای این قلب مهربون فرماندم بشم. _محمد الان کجایی؟ محمد: اووووووم یعنی چی کجام؟ _وااای خنگ خدا یعنی الان حوزه ای خونه ای کلا کجایی؟ محمد: اوووم من الان از سر کلاس فقه اومدم بیرون و دارم میرم از در حوزه بیرون تا این حرفو زد از ورودی حوزه اومد بیرون سرمو خم کردم تا نشناستم..... _عه اهان. محمد شرمنده من دوباره بهت میزنگم الان نمیتونم صحبت کنم. یاعلی محمد: عه خب باشه. پس خدانگهدارت گلم گوشو قطع کردم و آروم پشت سر محمد راه افتادم. برخلاف تصورم ماشین نیاورده بود و داشت پیاده میرفت اخ الهی من قربون آقام بشم که این قدر سربزیر و متینه میخواستم برم بوق بزنم پشت سرش و اذیتش کنم که یهو یه ماشین آخرین مدل سبقت گرفت و دقیقا پشت سر محمد ایستاد شروع کرد به بوق زدن محمد بی اعتنا رد شد... دوباره پشت سر محمد حرکت کرد و دوباره بوق زد... منم پشت ماشین میرفتم... یهو یه دختره چادری از ماشین اومد بیرون و صدا زد : جوااااد اسمشو که صدا زد محمد برگشت و وقتی دختره رو دید رفت و روی صندلی جلوی ماشین نشست و رفت.... احساس میکردم جریان خون توی بدنم قطع شد... دست و پاهام حرکت نداشت... صدای بوق ماشینای پشت سرم منو وادار کرد حرکت کنم... 💚 🌿💚 💚🌿💚 🌿💚🌿💚 💚🌿💚🌿💚 🌿💚🌿💚🌿💚 ༄⸙|@khacmeraj
🧡🌿🧡🌿🧡🌿🧡 🌿🧡🌿🧡🌿🧡 🧡🌿🧡🌿🧡 🌿🧡🌿🧡 🧡🌿🧡 🌿🧡 🧡 تو چه غلطي کردي مرتضي؟ ... آخه چرا اينقدر مرض داري ؟... آخه من از دست تو سر به کدوم بيابون بذارم؟ انگشت اشاره اش رو گذاشت روي چونه اش و به سقف خيره شد . مثلا که داره فکر ميکنه . آره جون عمه ات مگه تو با اون کله پوکت فکر هم ميتوني بکني؟ ... بالاخره زبون باز کرد مرتضي-: بيابون دشت لوت .... خب چيکار کنم مجبور شدم بگم والا نمي اومد... بلند شدم و روبروش ايستادم . نيشخندي زدم و گفتم -: نمي اومد ؟ ... تو بهش مي گفتي اون وقت مي ديدي که چطور با کله مي اومد ... مرتضي زد زير خنده . بعد يه دل سير خنديدن جدي شد و گفت مرتضي-: نه اتفاقا گفتم محمد نصر مي خواد ببينتت ... با کله که نيومد هيچ بهم گفت چه دليلي داره که منو ببينه ... يه جورايي جا خوردم ... ميدونم اومدن يا نيومدن اين دختره فرقي واسه تو نميکنه ... محض اطلاعتون خودم خوشم اومد از حرفي که زد ... صداشم قشنگ بود و خيلي با آرامش حرف ميزد و... اون رمانيم که ازش خونده بودم هم به دلم نشسته بود و خلاصه تو يه کلام شخصيتش... واسم جالب اومد و دلم خواست که ببينمش ..و توام خيلي اعتماد به نفست زده بالا ... زيرش رو کم کن .. فک کردي همه مثل اون دختره ان که تو رو بخاطر ... ديگه نذاشتم حرفشو ادامه بده . محکم به يقش چنگ زدم و با خشم گفتم -: دهنتو ببند .... يه بار ديگه ... فقط يه بار ديگه راجع به ناهيد اينطور صحبت کني دندوناتو خورد مي کنم ... عصبي شد . دستم رو به شدت پس زد . -: برو خوش باش با اون دختره که داره مياد اينجا ... مرتضي-: برو گمشو ... لياقتت همونه ... اي خاااک توسرت که هنوزم دوسش داري ... لااقل به خاطر کسي يقه رفيقتو بگير و دندوناشو خورد کن که بي ارزه ... بي لياقت... خودم رو پرت کردم روي مبل . نگاهم به حلقه ام افتاد . آره خاک تو سرم که هنوزم دوسش دارم . ولي ... ولي اون هم دوسم داره ... پس اون محبتاش چي بود؟ ... آدم به کسي که دوسش نداره نمي تونه محبت کنه که ... مي فهمونم ... به این مرتضي احمق میفهمونم... 🧡 🌿🧡 🧡🌿🧡 🌿🧡🌿🧡 🧡🌿🧡🌿🧡 🌿🧡🌿🧡🌿🧡 ༄⸙|@khacmeraj