.. 📝دخترکہ‌باشی اگرعقیده‌ات‌شهادت‌باشد مادر‌کہ‌شدی چمراݩ‌می پرورانی(:🩷 @khademin_alborz

. 📻-امام روح‌الله(رضوان‌الله‌علیه): همه خطاها از 'حُب دنیاست' از 'حُب‌شهرت' است، این حُب‌دنیا را از دل خود بیرون کنید. @khademin_alborz

📚 #کتاب_گویا | #شهید_همدانی .: خداحافظ سالار :. ▫️قسمت ششم 🔸 کتاب صوتی «خداحافظ سالار» خاطرات پروانه چراغ‌نوروزی؛ همسر سرلشکر شهید حاج حسین همدانی است که در 10 قسمت تهیه شده. @khademin_alborz

کـٰاش‌خنثی کَـردن‌نَفس‌را‌هم یـٰادمان‌می دادند‌:)) میگویـند؛آنجا‌کِہ‌نَفس‌مغلـوب‌باشد عـٰاشق‌می شَوی.. عاشِـق‌کہ‌شُدی شَهید‌میشَوی..💔📻!'‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🔖کمیته خادمین شهدا https://eitaa.com/khademin_alborz

🎥این کلیپ رو حتما ببینید تا مظلومیت مقام معظم رهبری رو متوجه بشید 😔 #حضرت‌عشق @khademin_alborz

گاهی دلم میخواهد چشمانم را ببندم و گشایشش به روی آسمانی آبی‌ باشد آسمانی‌که‌ خاکی‌ باشد ...💔 و پاهایم‌ بر روی‌ رمل‌های‌ خاکی‌ فکه‌؛ کز کرده‌ دربین‌ دستانم‌ باشد و وجودم‌ محو آرامش‌ آنجا🕊 #شرح‌دلتنگی #فکه 🔖کمیته خادمین شهدا https://eitaa.com/khademin_alborz

. #فکه گم شده‌ایم...!! نمی دانم آخر این زندگی به کجا خواهد رسید...!! دنیا پُر شده از آدم‌هایی که راهشان را گم می کنند.. نه می توانند خبر دهند؛ نه آدرس بگیرند..! " وَالْعَصْرِ؛ إِنَّ الاِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ.. 🔖کمیته خادمین شهدا @khademin_alborz

📝وصیت‌نامه اش‌دوخط‌هم‌نمیشد،نوشته بود: مانندکسانی نباشیدکه خدارافراموش‌ کردندوخداهم‌خودِآنان‌راازیادشان‌بُرد...! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•|شهیدعلی بلورچی|•🌱 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ @khademin_alborz

❌ یکی بدون حجاب اومده پیش امام میگه : چون منو بی حجاب پذیرفتید پس نهضت شما عقب مونده نیست! ✅ جواب امام خمینی جالبه اولا من شما را نپذیرفتم شما خودت اومدی دوما ترقی زن به بی حجابی نیست! #حجاب #خمینی_کبیر 🔖کمیته خادمین شهدا @khademin_alborz

.. 📝#متن_خاطره بیت المال ! بهش گفتم: «توی راه که بر میگردی،یه خورده کاهو و سبزی بخر.» گفت: «من سرم خیلی شلوغه،می ترسم یادم بره. روی یه تیکه کاغذ هر چی می خواهی بنویس بهم بده.»؛ همون موقع داشت جیبش را خالی میکرد. یک دفتر چه یادداشت ویک خودکار در آورد گذاشت زمین؛ برداشتمشان تا چیزهایی که می خواستم،برایش بنویسم،یک دفعه بهم گفت: «ننویسی ها!» جاخوردم،نگاهش که کردم،به نظرم عصبانی شده بود!گفتم: «مگه چی شده؟!» گفت: «اون خودکاری که دستته،مال بیت الماله.» گفتم: «من که نمی خواهم کتاب باهاش بنویسم!دو-سه تا کلمه که بیش تر نیست.» گفت: «نه!!.» ✍🏻خاطره ای از سردار #شهید_مهدی_باکری [فرمانده لشکر 31 عاشورا] @khademin_alborz