eitaa logo
"خادمین سرزمین ملائک"
4.5هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
37 فایل
پـدرم گـفـت اگـر خادم ایـن خانہ شـوی🍂 همہ ے،زنـدگـےوآخـرتت تضـمـین است(💚) اینجــا از خـــادمــۍ تاشهــادت،فاصله اے نــیست! ادمین @ya_mahdi65
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹قدم هایش ثابت گام هایش استوار مثل کوه محکم بود در مسیر کارزار هدفش استقلال برای امنیت و آزادی در بلاد اسلام تا نباشد آثاری از کفار 🌹سرداران‌شهید حسن تهرانی مقدم حاج مهدی باکری حاج احمد کاظمی حاج قاسم سلیمانی حاج حسین شفیع زاده و دیگر زرمندگان اسلام.. @khadem_koolehbar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صباح الخير للذين يظنوا أن العالم بأكمله انغلقَ في طريقهم ولا يعلموا أن بعد كُل ضيق مُتسع من الله ...✨ صبح بخیر به تمام آنهایی که گمان می‌کنند دنیا به آخر رسیده ودیگر راهی برای آنها باقی نمانده ؛ وَ نمی‌دانند که خدا بعد از هر سختی و تنگنا راه و راحتی برای آنها فراخ نموده است ... •🌱• @khadem_koolehbar
شهادت لباس‌ِتک‌سایزی‌است کھ‌باید‌تن‌ِآدم‌ بھ‌اندازه‌ی‌آن‌درآید، هر‌وقت‌به‌سایزِ این‌لباس‌درآمدی،‌پرواز‌میکنی..!🕊 . @khadem_koolehbar
مےشَوَدْ پِیڪَرِ مآهَـم ݩَرسَـد‌ْ دسـت‌ِکَسـے؟💔 ♥️ @khadem_koolehbar
خدایا حتی تصور اینکه‌ صدامو میشنوی هم قشنگه؛ دورت بگردم ꧇)🧡
آن کسی که ولایتمدار است، آن کسی که چشمش و گوشَش به دو لبِ ولایت است، او قطعاً ضرر نمی‌کند.🌱✨ {حاج حسین یکتا} •••🌱 @khadem_koolehbar
📝 . همیشه به یاد مࢪگ باشید تا کبر و غرور ودیگر گناهانِ‌شما را فرانگیرد..🚫 . 🌱 •••🌸 @khadem_koolehbar
هدایت شده از ایـران صــدا
شهید.mp3
3.24M
شهدای برکتی (حاج حسین یکتا)
مراقب‌باش ، که‌شیطان‌گناه‌رابرایت‌می‌آراید وخودراپناهت‌معرفی‌میکند :) - سوره‌انفال / آیه ٤۸🌱 . @khadem_koolehbar
هَرکس‌اِطمينان‌داشته‌باشَدکه‌آنچه‌خُداوَندبرايَش‌ تَقديرکَرده‌است،به‌اومى‌رِسَد،دِلَش‌آرام مى‌گيرد...♥️! . @khadem_koolehbar
"خادمین سرزمین ملائک"
8⃣ قسمت‌هشتم: رقابت امتحانات ثلث دوم از راه رسید. توی دفتر شهدام؛از قول مادر یکی از شهدا نوشته بود
9⃣قسمت‌نهم: تاوان خیانت  بچه ها همه رفته بودن ... اما من پای رفتن نداشتم ... توی حیاط مدرسه بالا و پایین می رفتم ... نه می تونستم برم ... نه می تونستم ... از یه طرف راه می رفتم و گریه می کردم ... که خدایا من رو ببخش ... از یه طرف دیگه شیطان وسوسه ام می کرد ...  - حالا مگه چی شده؟ ... همه اش ۱/۵نمره بود ... تو که بالاخره قبول می شدی ... این نمره که توی نتیجه قبولی تاثیری نداشت ...  بالاخره تصمیمم رو گرفتم ... - خدایا ... من می خواستم برای تو شهید بشم ... قصدم مسیر تو بود ... اما حالا ... من رو ببخش ... عزمم رو جزم کردم و رفتم سمت دفتر ... پشت در ایستادم... - خدایا ... خودت توی قرآن گفتی خدا به هر که بخواد عزت میده ... به هر کی نخواد، نه ... عزت من از تو بود ... من رو ببخش که به عزت تو خیانت کردم و با چشم هام دزدی کردم... تو، من رو همه جا عزیز کردی ... و این تاوان خیانت من به عزت توئه ... و در زدم ...  رفتم داخل دفتر ... معلم ها دور هم نشسته بودن ... چایی می خوردن و برگه تصحیح می کردن ... با صدای در، سرشون رو آوردن بالا ... - تو هنوز اینجایی فضلی؟ ... چرا نرفتی خونه؟ ... - آقای غیور ببخشید ... میشه یه لحظه بیاید دم در؟ ... سرش رو انداخت پایین ...  - کار دارم فضلی ... اگه کارت واجب نیست برو فردا بیا ... اگرم واجبه از همون جا بگو ... داریم برگه صحیح می کنیم نمیشه بیای تو ... بغض گلوم رو گرفت ...جلوی همه ...؟... به خودم گفتم ... - برو فردا بیا ... امروز با فردا چه فرقی می کنه ... جلوی همه بگی ... اون وقت ... اما بعدش ترسیدم ... - اگر شیطان نزاره فردا بیای چی؟ ... 💭 امتحان خدا یا ...؟ - آقا نمیشه یه لحظه بیاید دم در؟ ... کارمون واجبه ... معلوم بود خسته و بی حوصله است ... - یا بگو ... یا در رو ببند و برو ... سرده سوز میاد ... چند لحظه مکث کردم ... - مهران ... خودت گند زدی و باید درستش کنی ... تا اینجا اومدن تاوان گناهت بود ... نیومدن آقای غیور امتحان خداست...  امتحان خدا؟ ... یا امتحان علوم؟ ... - آقا ما تقلب کردیم ... یهو سر همه معلم ها با هم اومد بالا ... چشم هاشون گرد شده بود ... علی الخصوص مدیر و ناظم ... که توی زاویه در... تا اون لحظه ندیده بودم شون ... - برو فضلی ... مسخره بازی در نیار ... تو شاگرد اول مدرسه ای ... چرخیدم سمت مدیر ... - سلام آقا ... به خدا جدی میگیم ... من سوال سوم رو یادم نمی اومد ... بلند شدن برگه ام رو بدم چشمم افتاد به برگه جلویی ... بعدشم دیگه ... آقای رحمانی ... یکی از معلم های پایه پنجم ... بدجور خنده اش گرفت ... - همین یه سوال؟ ... همچین گفتی: آقا ما تقلب کردیم ... که الان گفتم کل برگه ات رو با تقلب نوشتی ... برو بچه جون... همه فکر کردن شوخی می کنم اما کم کم با دیدن حالت من... معلوم شد اصلا شوخی نیست ... خیلی جدی دوباره به معلم مون نگاه کردم ... - آقا اجازه ... لطفا سوال سوم رو به ما صفر بدید ... از ما گفتن بود آقا ... از اینجا گناهی گردن ما نیست ... ولی اگر شما باور نکنید و خطش نزنید ... حق الناس گردن هر دوی ماست ... - عجب پر رویی هم هست ها ... قد دهنت حرف بزن بچه... سرم رو انداختم پایین ... حتی دلم نمی خواست ببینم کدوم یکی از معلم ها بود ... - اگر فکر کنم همه اش رو تقلب کردی و کلا بهت صفر بدم چی؟ ... به قلم✍🏻
مَن توکَّلَ عَلَی الله♥️✨ وبــهــتریـــن‌نـــوابـــراے‌آرامـــش🌱 ‌‌. @khadem_koolehbar
چرا وقٺے دڪٺرا میگن‌ اُمیدٺون‌ بھ‌ خدا‌ باشہ همہ نا امید‌ میشن ! مگہ‌ خدا‌ امیدِ همہ‌ ما نیسٺ ؟ اصن‌ مگہ امیدۍ بالاٺر‌ از‌ خدا هسٺ :)؟! . @khadem_koolehbar
کلید تمام مصائب و مشکلات در ذکر خدا و هدیه ی صلوات به محمـد و آل محمـد است ؛ ذکر ظاهری ارزشے ندارد ذکر بایــد عملی باشد خدا را به خاطـر نعمت هایی که به ما داده عملا شکر کنید. . @khadem_koolehbar
✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ اَللَّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِیمِ وَ رَبَّ الْکُرْسِیِّ الرَّفِیعِ وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ وَ مُنْزِلَ التَّوْرَاهِ وَ الإْنْجِیلِ وَ الزَّبُورِ 💌خدایا ای پروردگار نور بزرگ، و پروردگار کرسی بلند، و پروردگار دریای جوشان، و فرو فرستنده تورات و انجیل و زبور، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَ الْحَرُورِ وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ (الْفُرْقَانِ) اَلْعَظِیمِ وَ رَبَّ الْمَلاَئِکَهِ الْمُقَرَّبِینَ وَ الأْنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ 💌و پروردگار سایه و حرارت آفتاب، و نازل کننده قرآن بزرگ، و پروردگار فرشتگان مقرّب، و پیامبران و رسولان. اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِوَجْهِکَ (بِاسْمِکَ) الْکَرِیمِ وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنِیرِ وَ مُلْکِکَ الْقَدِیمِ یَا حَیُّ یَا قَیُّومُ 💌خدایا از تو می خواهم به روی کریمت، و به نور وجه نوربخشت، و فرمانروایی دیرینه ات، ای زنده و پا برجای دائم، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمَاوَاتُ وَ الأْرَضُونَ وَ بِاسْمِکَ الَّذِی یَصْلَحُ بِهِ الأْوَّلُونَ وَ اﻵْخِرُونَ 💌از تو می خواهم به حق نامت، که به آن آسمانها و زمینها روشن شد، و به حق نامت که پیشینیان و پسینیان به آن شایسته می شوند، یَا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَیٍّ وَ یَا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَیٍّ وَ یَا حَیّاً حِینَ لاَ حَیَّ 💌ای زنده پیش از هر زنده، ای زنده پس از هر زنده، ای زنده در آن وقتی که زنده ای نبود، یَا مُحْیِیَ الْمَوْتَی وَ مُمِیتَ الأْحْیَاءِ یَا حَیُّ لاَ إلَهَ إلاَّ أَنْتَ 💌ای زنده کننده مردگان، و میراننده زندگان، ای زنده، معبودی جز تو نیست اَللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلاَنَا اَلإْمَامَ الْهَادِیَ الْمَهْدِیَّ الْقَائِمَ بِأَمْرِکَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلَی آبَائِهِ الطَّاهِرِینَ 💌خدایا برسان به مولای ما امام راهنمای راه یافته، قیام کننده به فرمانت که درودهای خدا بر او و پدران پاکش، عَنْ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فِی مَشَارِقِ الأْرْضِ وَ مَغَارِبِهَا سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا 💌از جانب همه مردان و زنان مؤمن، در مشرقهای زمین و مغربهایش، همواریها و کوههایش، خشکیها و دریاهایش، وَ عَنِّی وَ عَنْ وَالِدَیَّ مِنَ الصَّلَوَاتِ زِنَهَ عَرْشِ اللَّهِ وَ مِدَادَ کَلِمَاتِهِ 💌و از طرف من و پدر و مادرم، از درودها به گرانی عرش خدا، و کشش کلماتش، وَ مَا أَحْصَاهُ عِلْمُهُ (کِتَابُهُ) وَ أَحَاطَ بِهِ کِتَابُهُ (عِلْمُهُ) 💌و آنچه دانشش برشمرده، و کتابش به آن احاطه یافته. اَللَّهُمَّ إِنِّی أُجَدِّدُ لَهُ فِی صَبِیحَهِ یَوْمِی هَذَا وَ مَا عِشْتُ مِنْ أَیَّامِی عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَهً لَهُ فِی عُنُقِی 💌خدایا در صبح این روز و تا زندگی کنم از روزهایم، برای آن حضرت بر عهده ام، عهد و پیمان و بیعت تجدید می کنم، لاَ أَحُولُ عَنْهَا وَ لاَ أَزُولُ أَبَداً 💌که از آن رو نگردانم، و هیچ گاه دست برندارم. اَللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ الذَّابِّینَ عَنْهُ وَ الْمُسَارِعِینَ إلَیْهِ فِی قَضَاءِ حَوَائِجِهِ 💌خدایا مرا، از یاران و مددکاران و دفاع کنندگان از او قرارده، و از شتابندگان به سویش، در برآوردن خواسته هایش، وَ الْمُمْتَثِلِینَ لأِوَامِرِهِ وَ الْمُحَامِینَ عَنْهُ وَ السَّابِقِینَ إلَی إِرَادَتِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْهِ 💌و اطاعت کنندگان اَوامرش، و مدافعان حضرتش، و پیش گیرندگان به جانب خواسته اش، و کشته شدگان در پیشگاهش. اَللَّهُمَّ إِنْ حَالَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِی جَعَلْتَهُ عَلَی عِبَادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً 💌خدایا اگر بین من و او مرگی که بر بندگانت حتم و قطعی ساختی حائل شد، فَأَخْرِجْنِی مِنْ قَبْرِی مُؤْتَزِراً کَفَنِی شَاهِراً سَیْفِی مُجَرِّداً قَنَاتِی مُلَبِّیاً دَعْوَهَ الدَّاعِی فِی الْحَاضِرِ وَ الْبَادِی 💌کفن پوشیده از قبر مرا بیرون آور، با شمشیر از نیام برکشیده، و نیزه برهنه، پاسخگو به دعوت آن دعوت کننده، در میان شهرنشین و بادیه نشین. اَللَّهُمَّ أَرِنِی الطَّلْعَهَ الرَّشِیدَهَ وَ الْغُرَّهَ الْحَمِیدَهَ وَ اکْحُلْ نَاظِرِی بِنَظْرَهٍ مِنِّی إلَیْهِ 💌خدایا آن جمال با رشادت، و پیشانی ستوده را به من بنمایان، و با نگاهی از من به او دیده ام را سرمه بنه، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ وَ اسْلُکْ بِی مَحَجَّتَهُ وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ وَ اشْدُدْ أَزْرَهُ 💌و در گشایش امرش شتاب کن، و درآمدنش را آسان گردان، و راهش را وسعت بخش، و مرا به راهش درآور، و فرمانش را نافذ کن و پشتش را محکم گردان، وَ اعْمُرِ اللَّهُمَّ بِهِ بِلاَدَکَ وَ أَحْیِ بِهِ عِبَادَکَ فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ 💌خدایا به دست او کشورهایت را
آباد کن، و بندگانت را به وسیله او زنده فرما، به درستی که تو فرمودی، و گفته ات حق است ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ 💌که: فساد در خشکی و دریا، در اثر اعمال مردم نمایان شد، فَأَظْهِرِ اللَّهُمَّ لَنَا وَلِیَّکَ وَ ابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمَّی بِاسْمِ رَسُولِکَ 💌خدایا ولی ات، و فرزند دختر پیامبرت که به نام رسولت نامیده شده، برای ما آشکار کن، حَتَّی لاَ یَظْفَرَ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْبَاطِلِ إلاَّ مَزَّقَهُ وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ 💌تا به چیزی از باطل دست نیابد، مگر آن را از هم بپاشد، وحق را پابرجا و ثابت نماید، وَ اجْعَلْهُ اللَّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبَادِکَ وَ نَاصِراً لِمَنْ لاَ یَجِدُ لَهُ نَاصِراً غَیْرَکَ 💌خدایا او را قرار ده پناهگاهی برای ستمدیدگان از بندگانت، و یاور برای کسی که یاری برای خود جز تو نمی یابد، وَ مُجَدِّداً لِمَا عُطِّلَ مِنْ أَحْکَامِ کِتَابِکَ وَ مُشَیِّداً لِمَا وَرَدَ مِنْ أَعْلاَمِ دِینِکَ وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ 💌و تجدیدکننده آنچه از احکام کتابت تعطیل شده، و محکم کننده آنچه از نشانه های دینت و روشهای پیامبرت (درود خدا بر او و خاندانش) رسیده است، وَاجْعَلْهُ اللَّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدِینَ 💌واو را قرار ده، خدایا، از آنان که از حمله متجاوزان، نگاهش داری، اَللَّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلَی دَعْوَتِهِ وَ ارْحَمِ اسْتِکَانَتَنَا بَعْدَهُ 💌خدایا پیامبرت محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) را به دیدار او، و کسانی که بر پایه دعوتش از او پیروی کردند شاد کن، و پس از او به درماندگی ما رحم فرما، اَللَّهُمَّ اکْشِفْ هَذِهِ الْغُمَّهَ عَنْ هَذِهِ الأُمَّهِ بِحُضُورِهِ وَ عَجِّلْ لَنَا ظُهُورَهُ 💌خدایا این اندوه را از این امت به حضور آن حضرت برطرف کن، و در ظهورش برای ما شتاب فرما، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَرَاهُ قَرِیباً بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ 💌که دیگران ظهورش را دور می بینند، و ما نزدیک می بینیم، به مهربانی ات ای مهربان ترین مهربانان. پس سه مرتبه دست بر ران راست خود می زنی و در هر مرتبه می گویی: العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان🤲🏻💚 +التماس‌دعای عاقبت بخیری وعافیت🌱 ••••••✨🍃 @khadem_koolehbar
🌷 با عرض سلام خدمت شما خادمین و رهروان راه شهدا ✨ با توجه به سوالات خادمین در مورد نحوه ورود به صفحه شخصی در سامانه خادمین و اخطار سامانه، به اطلاع می رساند پس از وارد نمودن آدرس سامانه خادمین شهدا khademin.koolebar.ir در مرورگر فایر فاکس، طبق تصویر فوق اقدام نموده و پس از وارد نمودن نام کاربری و رمز ورود، وارد صفحه شخصی خودتان بشوید. با تشکر 🔶کمیته خادمین شهدا👇 @khadem_koolehbar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ..» از رحمت خدا نومید نباشید، زیرا جز گروهِ کافران، کسی از رحمتِ خدا نومید نمی‌شود🌱 - يوسف/٨٧ .... @khadem_koolehbar
پشت سر برادران دینیِ خود دعا کن، که این کار روزی را به طرفِ تو سَرازیر میکند. - امام‌باقر/بحار ..... @khadem_koolehbar
توڪل علی الله: هرکس خود داند و خدای دلش که چه دردی‌ست در کجایِ دلش..🌱 ..... @khadem_koolehbar
‏گره میزنیم؛ دستانمان را به دستانتان، نگاهمان را به نگاهتان وعهدی میبندیم تاپای جان❤️ ..... @khadem_koolehbar
"خادمین سرزمین ملائک"
9⃣قسمت‌نهم: تاوان خیانت  بچه ها همه رفته بودن ... اما من پای رفتن نداشتم ... توی حیاط مدرسه بالا و
🔟 قسمت‌دهم: نامه های بی شاید - با خودت فکر نکردی‌اگر فکر کنم همه اش رو تقلب کردی و کلا بهت صفر بدم چی؟ ... ترسیدم جواب بدم ... دوباره یکی، یه چیز دیگه بگه ... اما سکوت عمیقی فضا رو پر کرد ... یهو یاد حرف حضرت علی افتادم که روی دیوار مدرسه نوشته بودن ... - آقا ما اونقدر از شما ... چیزهای باارزش یاد گرفتیم که بنده شما بشیم ... حقی از ما وسط نیست ... نمره علوم رو ثلث آخر هم میشه جبران کرد ... اما ... دیگه نتونستم حرفم رو ادامه بدم ... و سرم رو انداختم پایین... دوباره دفتر ساکت شد ... - برو ... در رو هم پشت سرت ببند ... کارنامه ها رو که دادن ... علوم ۲۰ شده بودم ... اولین بار بود که از دیدن نمره ۲۰ اصلا خوشحال نشدم ... کارنامه ام رو برداشتم و رفتم مسجد ... نماز که تموم شد ... رفتم جلو ... نشستم کنار امام جماعت ... - حاج آقا یه سوال داشتم ... از حالت جدی من خنده اش گرفت ... - بگو پسرم ... - حاج آقا ... من سر امتحان علوم تقلب کردم ... بعد یاد حرف شما افتادم که از قول امام گفتید ... این کار حق الناس و حرامه و بعدا لقمه رو حرام می کنه ... منم رفتم گفتم ... اما معلم مون بازم بهم ۲۰داده ... الان من هنوز گناه کارم یا نه؟... پولم حروم میشه یا نه؟ ...  خنده اش محو شد ... مات و متحیر مونده بود چه جوابی به یه بچه بده ... همیشه می گفت ... - به جای ترسوندن بچه ها از جهنم و عذاب ... از لطف و رحمت و محبت خدا در گوششون بگید ... برای بعضی چیزها باید بزرگ تر بشن و ... حالا یه بچه اومده و چنین سوالی می پرسه ... همین طور دونه های تسبیحش رو توی دستش بالا و پایین می کرد ... - سوال سختیه ... اینکه شما با این کار ... چشمت مال یکی دیگه رو دزدیده ... و حق الناس گردنت بوده ... توش شکی نیست ... اما علم من در این حد نیست که بدونم ... آینده شما چی میشه ... آیا توی آینده تو تاثیر می گذاره و لقمه ات رو حرام می کنه ... یا نه ...  اما فکر کنم وظیفه از شما ساقط شده ... چون شما گفتی که این کار رو کردی ... و در صدد جبران براومدی ...  ناخودآگاه ... در حالی که سرم رو تکان می دادم ... انداختمش پایین ... - ممنون حاج آقا ... ولی نامه عمل رو ... با فکر کنم و حدس میزنم و ... اما و اگر و شاید ... نمی نویسن ... و بلند شدم و رفتم .. تا شنبه دل توی دلم نبود ... سر نماز از خدا خجالت می کشیدم ... چنان حس عذابی بهم دست داده بود ... که حس می کردم اگر الان عذاب نازل بشه ... سبک تر از حال و روز منه ... شنبه زودتر از همیشه از خونه اومدم بیرون ... کارنامه به دست و امضا شده ... رفتم جلوی دفتر ... در زدم و رفتم تو. 💭 چشم ها را باید بست  تا چشمم به آقای غیور افتاد ... بی مقدمه گفتم ... - آقا اجازه ... چرا به ما ۲۰ دادید؟ ... ما که گفتیم تقلب کردیم ... آقا به خدا حق الناسه ... ما غلط کردیم ... تو رو خدا درستش کنید ... خنده اش گرفت ... - علیک سلام ... صبح شنبه شما هم بخیر ... سرم رو انداختم پایین ... - ببخشید آقا ... سلام ... صبح تون بخیر ... از جاش بلند شد ... رفت سمت کمد دفاتر ... - روز اول گفتم ... هر کی فعالیت کلاسیش رو کامل انجام بده و مستمرش رو ۲۰ بشه ... دو نمره به نمره اون ثلثش اضافه می کنم ... حس آرامش عمیقی وجودم رو پر کرد ... التهاب این ۲ روز تموم شده بود ... با خوشحالی گفتم ... - آقا یعنی ۲۰ ... نمره خودمون بود؟ ... دفتر نمرات رو باز کرد ... داد دستم ... - میری سر کلاس، این رو هم با خودت ببر ... توی راه هم می تونی نمره مستمرت رو ببینی ...  دلم می خواست ببینمش اما دفتر رو بستم ... - نمره بقیه هم توشه چشممون می افته ... ممنون آقا که بهمون ۲۰ دادید ... از خوشحالی ... پله ها رو ۲ تا یکی ... تا کلاس دویدم ... پشت در کلاس که رسیدم ... یهو حواسم جمع شد ... - خوب اگه الان من با این برم تو ... بچه ها مثل مور و ملخ می ریزنن سرش ... ببینن توش چیه؟ ... اون وقت نمره همدیگه رو هم می بینن ... دفتر رو کردم زیر کاپشنم ... و همون جا پشت در ایستادم تا معلم مون اومد ... به قلم✍🏻