•| #زندگی_به_سبک_شهدا
تا اومدم دست به کار بشم سفره رو انداخته بود. یه پارچ آب، دو تا لیوان و دو تا پیشدستی گذاشته بود سر سفره. نشسته بود تا با هم غذا رو شروع کنیم. وقتی غذا تموم شد گفت:
الهی صد مرتبه شکر، دستت درد نکنه خانوم.
تا تو سفره رو جمع کنی منم ظرفها رو میشورم. گفتم: خجالتم نده، شما خستهای،
تازه از منطقه اومدی. تا استراحت کنی ظرفها هم تموم شده. نگاهی بهم انداخت و گفت:
خدا کسی رو خجالت بده که میخواد خانومش و خجالت بده. منم سرم رو انداختم پایین و مشغول کار شدم.
#شهید_حسن_شوکت_پرور
•••••••🌸
#کمیته_خادمین_شهدا_تهران_بزرگ
@khadem_koolehbar
•| #زندگی_به_سبک_شهدا
بارها شده بود که به محض اینکه به خانه میرسیدند، وضو میگرفت و تا پاسی از شب در امور منزل به مادرم کمک میکردند و به طور قطع میتوانم بگویم برنامه هر هفته پدرم در روزهای جمعه، نظافت آشپزخانه بود؛ به طوری که اجازه نمیداد مادرم و حتی ما در این کار او را کمک کنیم. هر چی از پشت در آشپزخانه مادرم خواهش میکرد فایده نداشت. در رو بسته بود و میگفت: چیزی نیست الان تموم میشه. وقتی اومد بیرون دیدم آشپزخانه رو مرتب کرده. کف آشپزخانه رو شسته، ظرفها رو چیده سرجاشون، روی اجاق گاز رو تمیز کرده و خلاصه آشپزخونه شده مثل یه دسته گل! برای روز زن، روزهای عید اگر یادش هم نبود، اولین عیدی که پیش میآمد، هدیه میخرید.
••••
#شهید_علی_صیاد_شیرازی
#کمیته_خادمین_شهدا_تهران_بزرگ
@khadem_koolehbar
📝#زندگی_به_سبک_شهدا
در یکی از این سرکشی ها! متوجه شد کسی پوتین هایش را واکس زده!
از فرمانده منطقه پرسید چه کسی این کار را کرده؟
او گفت: تیمسار، سرباز مهمانسرا به دستور من این کار را
کرده است.
شنیدم که زیر لب چندبار استغفار کرد و بعداز آن گفت:
"این رفتار ها در انسان روحیه ی استکباری ایجاد میکند"
باید غرور سرباز را حفظ کرد...
#شهیدعلیصیادشیرازی🕊
#یادشهداباصلوات
@khadem_koolehbar
🌷#زندگی_به_سبک_شهدا
📝گاهی قوم و خویشهای شهرستانیمان گله میکردند که جناب صیاد هم وسیله دارن، هم راننده. اون موقع ما باید با تاکسی از ترمینال و فرودگاه بیاییم خونهتون. این درسته؟ ما که تهران رو خوب بلد نیستیم. به پدر که میگفتیم، میگفت: مسئلهای نیست. فوقش دلخور میشن. اونها که نمیخوان جواب بِدن، من اون دنیا باید جواب بدم. راننده و ماشین که اموال شخصی من نیست.!
#شهید_علی_صیادشیرازی
#یادشهداباصلوات
#یازهراس
@khadem_koolehbar
..
Γ♥️🍃••
📝#زندگی_به_سبک_شهدا
📍دکتر چمران وقتی به کسی مسئولیت میداد، همهی کارها را به عهدهی او میگذاشت.
بهش خط نمیداد که این را بکن، آن کار را نکن. فقط نظارت و راهنمایی میکرد.
ابتکار عمل و رزم و رزق و روزی، به عهدهی خودم بود.
آنجا، خودم را پیدا کردم. سعی کردم فکرم را به کار بزنم و خودم را نشان بدهم.
نیرو هم میدانست که من عددی هستم و حرفم را میخرید. دکتر همیشه میگفت: تبعیت، یک بحث است؛ استقلال ذهنی، یک حرف دیگر..
📚به نقل از کتاب #کوچهی_نقاشها
🥀#شهیددکترمصطفیچمران
@khadem_koolehbar
📝#زندگی_به_سبک_شهدا
💌دستم را کشید برد گوشه حیاط
گفت: این پاکتها رو به آدرسهایی
که روشون نوشتم برسون،
وقت نشد خودم برسونم،
زحمتش میوفته گردن تو
پول هایی که برای کادوی عروسیش
جمع شده بود، تقسیم کرده بود
هر پاکت برای یک خانواده شهید..:)
#شهید_مصطفیردانیپور 🥀
@khadem_koolehbar
"خادمین سرزمین ملائک"
. ماهِ کنعانم برفت از کلبهٔ احزان ولی عکسِ رویش بر در و دیوار مییابم هنوز (: @khadem_koolehbar
..
Γ♥️🍃••
📝#متن_خاطره
💌 #زندگی_به_سبک_شهدا
تنها تقاضای من از حاجی، این بود که عقد ما را امام (ره) جاری کنند. حاجی، مدتی این دست و آن دست کرد و گفت: من میتوانم یک خواهشی از شما داشته باشم؟ فکر میکنم تنها خواهش من در طول عمرم باشد... اجازه بدهید که ما برای عقد پیش امام نرویم! گفتم: چرا؟ گفت: من روز قیامت نمیتوانم جوابگو باشم. مردی که باید وقتش را صرف یک میلیارد مسلمان به اضافهی مستضعفان دنیا کند، بخشی از آن وقت را به عقد خود اختصاص دهم. من فکر میکنم اگر این کار را بکنیم، یک گناه نابخشودنی است. من دیگر نتوانستم صحبتی بکنم. بعد از این، حاجی از من اجازه خواست که روز هفدهم ربیع الاول عقد بکنیم. در این روز عقد کردیم و دو روز پس از آن با هم به پاوه برگشتیم و زندگیمان از همینجا شروع شد.
#شهید #محمد_ابراهیم_همت
#ذی_الحجه
#یادشهداباصلوات
@khadem_koolehbar
📝#زندگی_به_سبک_شهدا
💌دستم را کشید برد گوشه حیاط
گفت: این پاکتها رو به آدرسهایی
که روشون نوشتم برسون،
وقت نشد خودم برسونم،
زحمتش میوفته گردن تو
پول هایی که برای کادوی عروسیش
جمع شده بود، تقسیم کرده بود
هر پاکت برای یک خانواده شهید..:)
#شهید_مصطفیردانیپور 🥀
#یادشهداباصلوات
@khadem_koolehbar
..
Γ♥️🍃••
📝#زندگی_به_سبک_شهدا
📍دکتر چمران وقتی به کسی مسئولیت میداد، همهی کارها را به عهدهی او میگذاشت.
بهش خط نمیداد که این را بکن، آن کار را نکن. فقط نظارت و راهنمایی میکرد.
ابتکار عمل و رزم و رزق و روزی، به عهدهی خودم بود.
آنجا، خودم را پیدا کردم. سعی کردم فکرم را به کار بزنم و خودم را نشان بدهم.
نیرو هم میدانست که من عددی هستم و حرفم را میخرید. دکتر همیشه میگفت: تبعیت، یک بحث است؛ استقلال ذهنی، یک حرف دیگر..
📚به نقل از کتاب #کوچهی_نقاشها
🥀#شهیددکترمصطفیچمران
@khadem_koolehbar