eitaa logo
"خادمین سرزمین ملائک"
4.5هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
37 فایل
پـدرم گـفـت اگـر خادم ایـن خانہ شـوی🍂 همہ ے،زنـدگـےوآخـرتت تضـمـین است(💚) اینجــا از خـــادمــۍ تاشهــادت،فاصله اے نــیست! ادمین @ya_mahdi65
مشاهده در ایتا
دانلود
•﷽• تو گناه رو ترک کن؛ خدا خودش تربیتت میکنه...! 🌱 •••••🌸✨ @khadem_koolehbar
•﷽• ظهور رخ ‌خواهد داد؛ امّا مهم این ‌است ‌ڪه ‌مــا ڪجـای ظهـــور ایستادہ‌ایم...! 🌱 •••••🌸✨ @khadem_koolehbar
دعا‌ کن‌ یه جوری‌ که‌ انگار‌ نورِ‌ اجابت‌ رو‌ میبینی…✨♥️ ••••🌸••••• @khadem_koolehbar
🕊 یوسف بعد از مدت‌ها خرید کرده بود. بهم گفت: خانوم! ناهار مرغ درست می‌کنی؟ هنوز آشپزی بلد نبودم. اما دل رو زدم به دریا و گفتم: چشم... مرغ رو خوب شستم و انداختم توی روغن. سرخ و سیاه شده بود که آوردمش سرِ سفره. یوسف مشغول خوردن شد. مرغ رو به دندون گرفته بود و باهاش کلنجار می‌رفت. مرغ مثلِ سنگ شده بود و کنده نمی‌شد. تازه فهمیدم قبل از سرخ کردن باید آب‌پزش می‌کردم. کلی خجالت کشیدم. اما یوسف می‌خندید و می‌گفت: فدای سرت خانوم! ••••🌸••••• @khadem_koolehbar
"خادمین سرزمین ملائک"
#سه_دقیقه_در_قیامت (قسمت چهارم) راننده پيكان داد زد: آهای، مطمئنی سالمی؟بعد با ماشين د
قسمت پنجم (مجروح عملیاتی) عملیات به خوبی انجام شد و با شهادت چند تن از نیروهای پاسدار، ارتفاعات و کل منطقه مرزی، از وجود عناصر گروهک تروریستی پژاک پاکسازی شد. من در آن عملیات حضور داشتم. یک نبرد نظامی واقعی را از نزدیک تجربه کردم‌، حس خیلی خوبی بود. آرزوی شهادت نیز مانند دیگر رفقایم داشتم، اما با خودم می گفتم: ما کجا و توفیق شهادت کجا؟! دیگر آن روحیات دوران جوانی و عشق به شهادت، در وجود ما کمرنگ شده بود. در آن عملیات، به خاطر گرد و غبار و آلودگی خاک و منطقه و ... چشمان من عفونت کرد. آلودگی محیط، باعث سوزش چشمانم شده بود. این سوزش حالت عادی نداشت. پزشک واحد امداد‌، قطره ای را در چشمان من ریخت و گفت: تا یک ساعت دیگه خوب می شوی. ساعتی گذشت اما همینطور درد چشم، مرا اذیت میکرد. چند ماه از آن ماجرا گذشت. عملیات موفق رزمندگان مدافع وطن، باعث شد که ارتفاعات شمال غربی به کلی پاکسازی شود. نیروها به واحدهای خود برگشتند، اما من هنوز درگیر چشم هایم بودم. بیشتر چشم چپ من اذیت می کرد. حدود سه سال با سختی روزگار گذراندم. در این مدت صدها بار به دکترهای مختلف مراجعه کردم. اما جواب درستی نگرفتم. تا اینکه یک روز صبح، احساس کردم که انگار چشم چپ من از حدقه بیرون زده! درست بود! در مقابل آینه قرار گرفتم، دیدم چشم من از مکان خودش خارج شده! حالت عجیبی بود. از طرفی درد شدید داشتم. .... •••••📚•••••• @khadem_koolehbar
درویژه‌یادبود‌شهدای‌لشکر۲۷ وگرامیداشت‌"حاج‌محمدابراهیم‌همت" و"شهیدرستگار" خادمین‌شهدا حضورداشتند.✨ •••••••📜 @khadem_koolehbar
می‌گویند که هر روز رزق بندگانت را تقسیم می‌کنی می‌شود رزق هر روز من ... رفاقتی باشد از جنس شهیدان ؛ با عطر شهادت ، با عشق یک شهید . ••••🌸••••• ۲۷ @khadem_koolehbar
نسل‌محقق‌کننده‌ظهور✨💛 ••••🌱••••• @khadem_koolehbar
💠بسم رب الشّهداء و الصّدیقین💠 🚩ثبت نام کاروان راهیان نور غرب کشور آغاز شد. 💠زمان : ۱۳ الی ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۱ 🔻طریقه ثبت نام : 🔹مرحله اول : ارسال تصویر واضح کارت ملی یا صفحه اول شناسنامه و تصویر کارت واکسن کرونا جهت صدور حکم و بیمه غرامت به شماره روابط عمومی ۰۹۹۰۰۱۴۰۷۸۲ در پیامرسان سروش واتساپ یا تلگرام 🔹مرحله دوم : واریز وجه ثبت نام به شماره کارت۶۱۰۴۳۳۷۴۵۱۲۶۳۴۵۱ بانک ملت به نام محمدی و ارسال تصویر فیش ثبت نام به شماره روابط عمومی در پیامرسان سروش واتساپ یا تلگرام 1️⃣ وسیله سفر اتوبوس می باشد   2️⃣مهلت ثبت نام  ۱۴۰۱/۰۲/۱۰ 3️⃣هزینه ثبت نام ۳۰۰.۰۰۰ تومان بابت هزینه اتوبوس ، صبحانه، ناهار، شام، میان وعده و... است 4️⃣به علت محدودیت ظرفیت ۸۰ نفر ، اولویت پذیرش و قطعی شدن ثبت نام با افرادی است که زودتر اقدام نمایند. 🔷 فرایند ثبت نام کاملا مجازی بوده و نیاز به مراجعه حضوری نمی باشد. کمیته خادمین شهدا منطقه ۸ تهران بزرگ پیامرسان سروش 🆔splus.ir/s_behsti و یا پیامرسان تلگرام 🆔https://t.me/s_behsti 📞 شماره تماس جهت هماهنگی : ۰۹۹۰۰۱۴۰۷۸۲ برادر حسن محمدی
🔰برنامه اجمالی سفرراهیان نور غرب : 🔸روز اول ۱۴۰۱/۰۲/۱۳: ساعت ۷ صبح حرکت از تهران و اسکان در گیلانغرب 🔸روز دوم ۱۴۰۱/۰۲/۱۴ : سومار_ محورگيسکه _ گيلانغرب _ محورآوزين 🔸روز سوم ۱۴۰۱/۰۲/۱۵ : محوربمو _ ازگله _ حرم ميراحمد _ بازی دراز 🔸روز چهارم ۱۴۰۱/۰۲/۱۶ : پادگان ابوذر _ مزار شهيد حاج بابا _ تنگه چهارزبر (مرصاد) 💠کمیته خادمین شهدا منطقه ۸ تهران بزرگ💠 📲 splus.ir/s_behsti 📲 https://t.me/s_behsti
-میگفت گاهی‌اوقات‌مايک‌غصه‌هایی‌داريم كه‌منشأ‌آن‌معلوم‌نيست! و‌فردنميداندكه‌چه‌اتفاقی‌افتاده‌است‌كه دلش‌گرفته‌است؛؛؛ دراين‌مواقع‌بايد‌گفت "‌ان‌شاءالله‌كه‌خيراست" گاهی‌دل‌گرفتنی‌هايی‌است‌كه‌ هيچ‌منشأيي‌ندارد! وفردبه‌سبب‌آنهاغصه‌ميخورد؛ درحديث‌داريم‌كه‌اين‌غصه‌خوردن‌های بدون‌منشأ‌سبب‌آمرزش‌گناهان‌ميشود..! 🌸¦⇠ .. @khadem_koolehbar
من عبد فقیر ، تو خیر کثیر امیری حسین و نعم الامیر❤️ ... @khadem_koolehbar
خدایا‼️ اگر بگویی لیاقت شهادت ‌ندارۍ خواهم‌ گفت: لیاقت‌ ڪُدامیڪ‌ از الطاف‌ تو را‌ داشته‌ام... ••• @khadem_koolehbar
لبخند بنده‌یِ خدا به قیمتِ قهرِ خدا؟ :)
خدایا، دل دردمندم شوق آزادی دارد تا از این غربتکده سیاه، تا از این زندان عاشقان وصالت، ندای خود را به وادی عدم بکشاند و فقط با خدای خود به وحدت برسد. "شهید علی حسینی آقایی"🕊 .... @khadem_koolehbar
✨وقتایی که خسته میشی به التماسای نَفْست جواب مثبت نده.. اگه بدی پس تو چه فرقی داری با بقیه؟ با اونی که اهل‌بیت(ع) رو نداره؟ یه فرقی داشته باش رفیق! .... @khadem_koolehbar
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ✨ . . شب‌زیارتی‌ارباب‌جان‌♥️ @khadem_koolehbar
"الله وحدة هو الذي سیبقی معك في الشدائد" تنها "خداست"که در سختی‌ها با [تو] می‌ماند...✿ ••••••🍃 @khadem_koolehbar
•| تا اومدم دست به کار بشم سفره رو انداخته بود. یه پارچ آب، دو تا لیوان و دو تا پیش‌دستی گذاشته بود سر سفره. نشسته بود تا با هم غذا رو شروع کنیم. وقتی غذا تموم شد گفت: الهی صد مرتبه شکر، دستت درد نکنه خانوم. تا تو سفره رو جمع کنی منم ظرف‌ها رو می‌شورم. گفتم: خجالتم نده، شما خسته‌ای، تازه از منطقه اومدی. تا استراحت کنی ظرف‌ها هم تموم شده. نگاهی بهم انداخت و گفت: خدا کسی رو خجالت بده که می‌خواد خانومش و خجالت بده. منم سرم رو انداختم پایین و مشغول کار شدم. •••••••🌸 @khadem_koolehbar
تخيل أن الله بعظمته يحبك. تصور کن خدا با این‌همه عظمتش‌دوست داره.✨♥️ ••••• @khadem_koolehbar
✨پیامبر(ص): برای پیشرفت در کارهاتون از مخفی‌ کاری کمک بگیرید چون مردم به هرصاحبِ نعمتی، حسادت می‌کنند!👀 •••••• @khadem_koolehbar
"خادمین سرزمین ملائک"
#سه_دقیقه_در_قیامت قسمت پنجم (مجروح عملیاتی) عملیات به خوبی انجام شد و با شهادت چند تن از نیروهای
قسمت ششم(سفید پوش زیبا) همان روز به بیمارستان مراجعه کردم و التماس کردم که مرا عمل کنید دیگر قابل تحمل نیست. کمیسیون پزشکی تشکیل شد. عکس ها و آزمایش های متعدد از من گرفتند. تیم پزشکی اعلام کرد: غده نسبتاً بزرگ در پشت چشم چپ ایجاد شده که فشار این غده باعث بیرون آمدن چشم گردیده. و به علت چسبیدگی این غده به مغز کار جداسازی آن بسیار سخت است... پزشکان خطر عمل را بالای ۶۰ درصد می‌دانستند اما با اصرار من قرار شد که عمل انجام بگیرد. عمل جراحی من در اوایل اردیبهشت ماه ۱۳۹۴ دریکی از بیمارستان های اصفهان انجام شد. با همه دوستان و آشنایان و با همسرم که باردار بود و سختی های بسیار کشیده بود از همه حلالیت طلبیدم و راهی بیمارستان شدم. حس خاصی داشتم احساس می کردم که دیگر از اتاق عمل برنمیگردم. تیم پزشکی کارش را شروع کرد و من در همان اول کار بیهوش شدم. عمل طولانی شد و برداشتن غده با مشکل مواجه شد. پزشکان نهایت تلاش خود را می کردند و در آخرین مراحل عمل بود که یکباره همه چیز عوض شد.... احساس کردم که کار را به خوبی انجام دادند. چون دیگر مشکلی نداشتم، آرام و سبک شدم. چقدر حس زیبایی بود، درد از تمام بدنم جدا شد. احساس راحتی کردم و گفتم خدایا شکر عمل خوبی بود. با اینکه کلی دستگاه به سر و صورتم بسته بود اما روی تخت جراحی بلند شدم و نشستم. برای یک لحظه زمانی که نوزاد و در آغوش مادر بودم را دیدم. از لحظه های کودکی تا لحظه‌ای که وارد بیمارستان شدم همه آن خاطرات برای لحظاتی با همه جزئیات در مقابل من قرار گرفت... چقدر‌ حس و حال شیرینی داشتم در یک لحظه تمام زندگی و اعمالم را می‌دیدم. در همین حال و هوا بودم که جوانی بسیار زیبا با لباس سفید و نورانی در سمت راست خودم دیدم.بسیار زیبا بود. او را دوست داشتم می خواستم بلند شوم و او را در آغوش بگیرم. با خودم گفتم چقدر زیباست چقدر آشناست. او را کجا دیدم؟! سمت چپم را نگاه کردم. عمو و پسر عمه ام، آقاجان و پدربزرگم ایستاده بودند. عمویم مدتی قبل از دنیا رفته بود. پسر عمه ام از شهدای دوران دفاع مقدس بود. از اینکه بعد از سال ها آن ها را می دیدم بسیار خوشحال شدم. 👈 .... ••••• @khadem_koolehbar