مهدی عاشق شهادت بود❤️. هر وقت به سوریه میرفت، میگفت دعا کنید شهید بشوم. به او میگفتم مهدی اینقدر دعا نکن زود شهید شوی، بگذار کمی سنت بالاتر برود تا ما اعضای خانواده تو را خوب دیده باشیم😒 و بعد شهید بشوی. آخر سر هم براتش را از امام رضا(ع) گرفت. مشهد به زیارت امام رضا(ع) رفت و دیگر نیامد تا ما ببینیمش😔. رفت به سوریه و خبر شهادتش آمد.
هیچکس نمیدانست که او #مدافع_حرم است همه حالا که شهید شده به او میگویند بسیجی. حتی اعضای فامیل از ما پرسیدند مگر مهدی مدافع حرم بوده که در سوریه شهید شده؟😳 کسی نمیدانست که او مدتها بود که به سوریه رفت و آمد داشت...
آرزویش شهادت به دست #اسرائیل بود . . . !
مزار پاک و مطهر
#شهید_محمدمهدی_لطفی_نیاسر
گلزار شهدای علی بن جعفر ع قم
🚨دهههفتادیها و هشتادیها جای شهدا را پر میکنند...
💬حاج حسین یکتا: اعتقاد دارم بعد از جنگ جای رفیقان ما با نسل جدید پر شد و همیشه به نسل جدید و دهه هفتادیها و هشتادیها میگویم خدا خیلی ما را دوست داشت که بعد از جنگ شما را به ما داد و جای رفقای جنگ را اینها پر میکنند
❄️🍃💦🍃❄️
🌹طرح ختم قران کریم🌹
#صفحه3
به نیت سلامتی وتعجیل در فرج
صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
هدیه به ارواح پاک و طیبه شهدا 🌹
❄️🍃💦🍃❄️
یا صاحب الـزمان (عج)
صبحی که با نگاه تــو آغاز می شود
پایان
لحظه های
غم انگیز دیشـب است...
اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج
#سلام_امام_مهربانم
صبحت بخیر آقا🌸🍃
چشمانش باعث شد
چشمانم را روی همه چشم ها ببندم✨
چشمانش آسمانی بود که خدا☝️ عاشقش شد💔
#شهیدابراهیم_همت
#روزتون_منور_به_نگاهشهید🌹
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
#شهیدمحمدابراهیمهمت در قامت يك همسر در آيینه کلام ژيلا بديهیان☺️❤️👇 #قسمتهشتم #ادامه طعم شیرین پ
#شهیدمحمدابراهیمهمت در
قامت يك همسر در آيینه
کلام ژيلا بديهیان☺️❤️👇
#قسمتنهم
چشم به راه مصطفی
زمستان سرد❄️ 1362 ما اسلام آباد غرب بودیم که دکتر به من گفت🍃: بچّه زودتر از دو، سه هفته ی دیگر به دنیا نمی آید.🙂
منتظر مصطفی بودیم😊. مهدی هم بی قراری می کرد☹️. #ابراهیم نبود.وقتی از تهران آمد، چشم های سرخ و خسته اش داد می زدکه چند شب نخوابیده است😣. نگذاشت من بلند شوم. دستم را گرفت و نشاندم زمین وگفت☺️: امشب نوبت منِ که از خجالتت دربیام.😌
گفتم: ولی تو، بعد از این همه وقت، خسته و کوفته اومدی که😒... نگذاشت حرفم تمام شود.😐
رفت خودش سفره را انداخت🙂، غذا را کشید آورد، غذای مهدی را با حوصله داد😌، سفره را جمع کرد برد، چای ریخت آورد داد دستم و گفت☺️: بخور. بعد رفت رختخواب را انداخت آمد شروع کرد با بچّه ی به دنیا نیامده حرف زدن.😃 به او گفت: بابایی! اگه پسر خوبی باشی،😉
باید حرف بابات رو گوش کنی، همین امشب بلند شی سرزده تشریف بیاری منزل😂🙈. می دونی! بابا خیلی کار داره😣. همین جا و هم اونجا. اگه نیایی، من همه اش توی منطقه نگران تو و مامانتم☹️. یک امشبی رو مردونگی کن، به حرف بابات گوش بده!😌
نگفت اگر بچّه ی خوبی باشی، گفت اگر پسر خوبی باشد☺️. انگار از قبل می دانست بچّه چی هست👌 و خیلی زود هم از حرف خودش برگشت گفت: نه بابایی😣. بابا #ابراهیم امشب خسته ست🤕. چند شبِ نخوابیده. باشه برای فردا. وقت اصلا زیادست.😅❤️
راوے:همسرشهید
#محمدابراهیمهمتـ❤️
#ادامهدارد...