eitaa logo
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
582 دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
3هزار ویدیو
57 فایل
🌹بفکر مثل شهدا مُردن نباش!بفکر مثل شهدا زندگی کردن باش🌹 ولادت:۱۲/ ۱/ ۱۳۳۴ شهادت :۱۷/ ۱۲ /۱۳۶۲ عملیات خیبر،طلاییه همت🌷 ولادت: ۱ /۲ / ۱۳۳۶ شهادت:۲۲ /۱۱ /۱۳۶۱ کانال کمیل هادی 🌷کپی مطالب باذکرصلوات مجازمیباشد🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
پس از پیروزی انقلاب اسلامی از تشکیل دهندگان کمیته اجرای فرامین امام(ره) بود پس از گذشت زمانی از پیروزی انقلاب عظیم اسلامی با سرنگونی شاه خائن و بر آب شدن نقشه ابرقدرت ها جنگ را به کشور اسلامی تحمیل کردند در این زمان بود که داوود عزیز قلمش را به اسلحه تبدیل نمود و راهی جبهه گشت تا در آنجائی که قبول   شده  آن مدرسه یکی پس از دیگری مدرک نورانی خود را در حالی که آذین بندی به آیه:(ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون) گردیده اخذ می کنند و با آرامش به زندگی ابدی خود در جنت رضوان ادامه می دهند دریافت کند او روانه دیار عشق شد با جوش و خروش کم نظیری که در وی بود همچنین گرمی و صفای دلش موجب شد که بزودی به عنوان چهره ای آشنا با سایر رزمندگان ما نوس گردد و برای افراد مشوقی باشد برای اعزام به جبهه داوود عزیز پس از مدتی تلاش از سنگرها مانند آهنی آب دیده شد چه از نظر تجربه نظامی و هم از نظر معنویت عاشق خدا بود و فدائی امام و طرفدار روحانیت٬ دائم الوضو بود و نماز شب خوان٬ آرام بود و محکم و در یک کلمه شهید بود او در اغلب عملیات های نظامی که موجب فتح های بزرگ گردید شرکت فعلانه داشت چند بار در مصاف با کفار بعثی پس از یورش شجاعانه زخمی شد و در بیمارستان بستری گردید ولی شوق او به ماندن در کنار رزمندگان باعث شد که با پیکر مجروح و پای شکسته و تیر خورده عصا به دست در جبهه ظاهر گشته و با یاران فعالیت نماید او خانه را درجبهه ها می دانست
شب عروسی لباس بسیجی به تن داشت   هرکاری کردیم که لباسش رو عوض کنه ، راضی نشد و با همان لباس به حجله رفت. مادر برای عروسی داود لباسی نو برایش گرفته بود   خیلی اصرار کرد آن را بپوشد  آخر به این شرط که زیر لباس بسیجی اش باشد ، پذیرفت. هنوز چند روزی از عروسی داوود نمیگذشت که راهی جبهه شد ، و تا 11 سال بعد که پیکرش را آوردند ، بازنگشت...
وصیت‌نامه شهید «داوود تهمتن»  «بسم الله الرحمن الرحیم مادر جان به خدا قسم هنگامی که به مرخصی می‌آیم و چشمم به خانواده‌ شهدا می‌افتد انقدر پیش این خانواده‌ها شرمنده می‌شوم که از خدا می‌خواهم که مرا در این عملیات سرنوشت‌ساز از این همه درد و رنج نجات دهد و شهادت را نصیب این بنده‌ حقیر بکند، هر چند لایق آن نیستم. این دنیا برای من حکم زندان را پیدا کرده و در نبود همرزمانم هر روز این حصار تنگ‌تر و تنگ‌تر می‌شود. اگر پاهایم از پیکرم جدا نشده بود آنها را به حالت دو بگذارند تا ببینند چگونه با جهش سریع و حرکت شتابد، به سوی معشوق روان بودم.  و اگر شهید گمنام شدم روزهای پنج شنبه (شب‌های جمعه) که می‌آیید گلزار شهدا، رو به سوی کربلا کنید و برایم فاتحه بخوانید. خدایا به حق محمد و آل محمد (ص) همه ما را مقام رفیع شهادت اعطا بفرما. خدایا به حق محمد و آل محمد (ص) قلب نازنین امام زمان (عج) حجت ابن الحسن [را] از ما خشنود بگردان. خدایا به حق محمد و آل محمد (ص) رزمندگان اسلام را هر چه سریعتر به کربلای حسین(ع) برسان. الهی آمین یارب العالمین»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مراسم تشییع پیکر سه شهید پر افتخار مرزبانی در محوطه هنگ مرزی ارومیه 💢 سه نفر از نیروهای مرزبانی به نام‌های استوار دوم "مسلم جهان‌آرا"، استوار دوم "مالک طاهر" و سرباز وظیفه "کامران کرامت" بعدازظهر جمعه در درگیری با عناصر تروریستی به‌درجه رفیع شهادت نائل آمدند. 🌷🌷🌷🌷🌷 @khademe_alzahra313
🔻استوری تامل برانگیز همسر شهید مدافع حرم ناجا مهدی نوروزی پیرامون شهادت شهدای مرزبانی ارومیه 🌷🌷🌷🌷🌷 @khademe_alzahra313
3.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕امروز روز تولد شهید ابومهدی المهندس هست. ولادتت مبارک سردار 🔹او عراقی بود اما در دفاع مقدس حق و باطل را شناخت و در مقابل رژیم بعث برای ایران جنگید. 🔹️ در سیل خوزستان شبانه روز برای رفع مشکلات مردم تلاش کرد و تجهیزات و نفرات حشدالشعبی را در اختیار مردم ایران گذاشت. 🔹️ او فرقی بین ایران و عراق نمیدید و یک امت میدانست و به ایران و عراق خدمت های بزرگی کرده است. ما همه مدیون تو هستیم. @khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
#بسم_رب_الشهدا #قسمت_سی_سوم #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا -پاشو پاشو زینب زینب:إه کجا دیونه شدی -می
-پاشو پاشو زینب زینب:إه کجا دیونه شدی -میخام برم شهرضا 😭😭😭 زینب:ای خدا این دختر جنی خولی شد چرا یهویی؟ تو اصلا میدونی شهرضا کجاست؟ -خب میرم پیدا میکنم زینب:‌الله اکبر حنانه جان سخته اینهمه راه طولانی را دوتایی بریم بذار زنگ بزنم داداشم منو زینب باهم رفتیم خونم داداش زینب یه ساعته خودش رسوند زینب پشت ماشین، پیش من نشست سرمو به بغل گرفت اشکام میومدن بعداز ۷-۸ساعت رسیدیم ورودی اصفهان حسین آقا ورودی شهر از یه نفر آدرس جاده شهرضا را گرفت یک ساعتی با سرعت متوسط طول کشید برسیم تو حیاط امامزاده شهرضا مزار شهدا بود بخاطر بدبودن حالم سرم گیج میرفت ک یهو پیداش کردم دویدم سمت مزار خودم انداختم رو مزار..... .. @khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
#بسم_رب_الشهدا #قسمت_سی_سوم #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا -پاشو پاشو زینب زینب:إه کجا دیونه شدی -می
باهاش حرف میزدم یه نیم یا چهل پنج دقیقه بعدش زینب اومد بلندم کرد پاشو بسه حنانه همون جا کنار مزارش نشستم گریه کردم دختری که شهید را مرده می نامید و اونا را چهارتا استخوان میدونست و همش تمسخر میکرد حالا کاملا دیدگاهش عوض شده و شهید دستشو گرفته -میخام بمونم پیشش زینب زینب: حنانه میزنمتا -زینب از تنهایی خسته شدم ۲ ساله مامان و بابام ندیدم دلم تنگه آغوش بابامه ززززینب دلم میخاد مامان و بابام همقدمم باشن زینب :درست میشه عزیزم غصه نخور حسین آقا زینب رو صداش کرد زینب رفت و برگشت حنانه بهتره برگردیم تهران توکل بخدا و شهدا کن -باشه زینب همیشه همه جا توی ۲سال کنارم بود اما جای خالی خانواده کنارم معلوم بود برگشتیم خونه زینب رفت خونشون تا کلید در انداختم وارد خونه شدم بازم دلم گرفت و اشکام جاری شد رفتم تو اتاقم همون جوری با گریه خوابم برد .. نویسنده: بانو.....ش 📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است @khademe_alzahra313