هر ڪس ڪه ادعای شیعه بودن دارد
او را جبراً از گذرگاه کربلا و عاشورا عبور میدهند ، همه ما نیز کربلایی داریم
که جبراً از این مسیر عبور داده خواهیم شد.
#سیدمرتضیآوینی 🌿
سلام
صبحتون شهدایی🌷
#داستان_شهدایی📝
هنگامصحبتبا نامحرم
سرش را بالا نمۍگرفت؛
حجب و حیا در چهرهاش موج میزد . وقتۍ براۍ ڪمڪ
بہ مغازه پدرش مۍرفت اگر خانمۍ
وارد میشد؛
ڪتابۍ در دست میگرفت و سرش را بالا نمۍآورد و میگفت :
پدرجان ، شما جواب بده..!
#شهیدسیدمجتبۍٰعلمدار
ماجراي خواندني #تولد_شهيد_همت
از زبان پدرش
ميخواستم برم كربلا زيارت امام حسين (ع). همسرم سه ماهه حامله بود. التماس و اصرار كه منوهم ببر، مشكلي پيش نميآيد. هر جوري بود راضيم كرد🌸. با خودم بردمش. اما سختي سفر به شدت مريضش كرد. وقتي رسيديم كربلا، اول بردمش دكتر.😞
دكتر گفت: احتمالا جنين مرده. اگر هم هنوز زنده باشه، اميدي نيست. چون علايم حيات نداره.😢
وقتي برگشتيم مسافرخونه، خانم گفت: من اين داروها رو نميخورم! بريم حرم. هرجوري كه ميتوان منو برسون به ضريح آقا💔. زير بلغهاش رو گرفتم و بردمش كنار ضريح. تنهاش گذاشتم و رفتم يه گوشهاي واسه زيارت.✨
با حال عجيبي شروع كرد به زيارت. بعد هم خودش بلند شد و رفت تا دم در حرم. صبح كه براي نماز بيدارش كردم. با خوشحالي بلند شد☺️ و گفت: چه خواب شيريني بود. الان ديگه مريضي ندارم. بعد هم گفت: توي خواب خانمي رو ديدم كه نقاب به صورتش بود، و فرمودند:کودک تو از دنیا رفت ولی اینکه دست خالی برنگردی یک کودک از خودمان به تو امانت میدهیم و باید اسمش را #محمدابراهیم بگذاری😊
بردمش پيش همون پزشك. 20 دقيقهاي معاينه كرد. آخرش هم با تعجب گفت: يعني چه؟ موضوع چيه؟ ديروز اين بچه مرده بود. ولي امروز كاملا زنده و سالمه! اونو كجا برديد🙁؟ كي اين خانم رو معالجه كرده؟ باور كردني نيست، امكان نداره!؟☹️
خانم كه جريان رو براش تعريف كرد، ساكت شد و رفت توي فكر.
وقتي بچه به دنيا اومد، اسمش رو گذاشتيم. #محمدابراهيم.☺️🌹
راوی:پدرشهید
شهیدمحمدابراهیمهمت فرزند علی اکبر متولد 13فروردین 1334 در شهرضا است🌸
#حاج_ابراهیم_تولدت_مبارڪ😍
#همسر_شهید🌷
🔰حاج همت مثل #مالک_اشتر بود که در عین خضوع و خشوعی که در مقابل #خدا و برابر برادران دلاور #بسیجی داشت در مقابله با دشمن کافر👹 همچون شیر غرّنده و همچون شمشیر برّنده🗡 بود.
🔰جان کلام آن که آنچه #خوبان همه داشتند او یک جا داشت👌 و هنگامی که اطمینان نداشت غذای مناسب🍲 به نیروهای خط مقدّم جبهه رسیده باشد لب به غذا نمی زد🚫 و در خانه🏡 هم که بود اجازه نمی داد #دو_جور غذا سر سفره بگذارم
🔰و هنگامی که صدای #اذان را می شنید آرام و بی صدا می رفت و مشغول نماز می شد. #به_ندرت نمازی از حاجی می دیدیم که در آن نماز اشک نریزد😢
#شهید_محمدابراهیم_همت
#سالروز_ولادت🌷
🌹🍃🌹🍃
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 ❤️پدرم بیشتر سر کار بود و چندان در خانه نبود. به همین دلیل، وقتی مهران بز
بسم رب الشهدا والصدیقین🌷
🦋من و مینا و میترا درس احکام و قرآن را از دختر همسایهمان اقدس کریمی یاد گرفتیم.
به همراه مینا و میترا و برادران در راهپیمایی شرکت میکردیم. بعد از پیروزی انقلاب، جوّ آبادان به خاطر خلق عرب متشنج شده بود. طرفداران خلق عرب میخواستند خرمشهر را بگیرند و خلیج عربی درست کنند.مجاهدین در مدارس و خانهها اعلامیه میریختند. یک بار با بچههای محل جمع شدیم و نزدیک خانه تیمی مجاهدین رفتیم، مجاهدین به طرف ما کوکتل مولوتف ریختند. ما هم به ساختمان آنها حمله کردیم و همه چیز را به هم ریختیم.
بعد از تشکیل انجمن اسلامی برای بالا بردن معلومات عقیدتی و مذهبی در کلاسهای انجمن شرکت میکردیم، همچنین در دوره امدادگری مسجد محل شرکت میکردیم. با بچههای جهاد برای کمک به روستائیان به روستاها میرفتیم. در روستا زمینها را شخم میزدیم. تابستان سال 59 سپاه برایمان کلاس نظامی (آموزش اسلحه🔫 و میدان تیر و ...) گذاشت.
در 31 شهریور 59 با مهری در حال رفتن به جلسه کانون فتح (زیر نظر آموزش و پرورش) بودیم که ناگهان آژیر خطر کشیدند. حمله هوایی شد. خانه ما نزدیک پالایشگاه بود. مرتب پالایشگاه را میزدند.
#ادامه_دارد...
@khademe_alzahra313
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
شب جمعه است بیا حال مرا بهتـــر کن
فکر دلواپســـی قلب من مضطــــــر کن
این شب جمعه اگر مقصد تو کرببلاست
نزد ارباب دعـــــــایی به من نوکـــر کن
#شب_جمعه_ست_هوایت_نکنم_میمیرم
شبتون حسینی ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
○•🌱
من ایرانم و تو عراقی🚩
#لبیک_یا_حسین
#نماز_شب
✍آیت الله حق شناس :
مبارزه با نفس دشوارتر از مبارزه با شیطان است در این مبارزه همواره باید خدا را در سحرگاهان صدا بزنید و از او کمک بخواهید. باید نفس امّاره را با بیداری شب و نماز اول وقت کنترل کنید
بیدار شدی برا فرج آقا امام زمان عج هم دعا کن
سلام آقای خوبی ها
#مهــدےجان
تو عیانــے
هم چو خورشیدِ فروزان ،
چشمِ ما قابل نباشــد
کہ ببیند روی زیبای تو را ...
🔸اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفرج
❄️🍃🌹🍃❄️
🌹طرح ختم قران کریم🌹
#صفحه_306
به نیت سلامتی وتعجیل در فرج
صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
هدیه به ارواح پاک و طیبه شهدا 🌹
🌼 #السلام_علیک
🌼 #یا_اباصالح_مهدی
❤️ #آقاجان
یا صاحب الزمان
بہ تو دل بستم و
غير تو ڪسے نيست مرا
جز تو اے جان جهان،
داد رسے
نيست مرا
عاشق روے توام،
اے گل بے مثل و
مثال بہ خدا،
غير تو هرگز
هوسے
نيست مرا
همه دوست دارند که به بهشت بروند
اما کسی دوست ندارد بمیرد !! بهشت رفتن ...
جرأت مُردن میخواهد !
و #شهـدا چه زیبـا
تفسیر کردند جرأت را ...
#صبحتون_شهدایی 🌷
💠 شهید روز ۱۳ فروردین خان طومان
🌷بسیجی شهید مدافع حرم حمید قاسمپور
حمید متولد اردیبهشت هفتاد و دو در شهرستان آباده بوده و بعد از تحصیلات تکمیلی در رشته حقوق در دانشگاه شهرستان آباده مشغول تحصیل شد.
از خصوصیات شهید قاسمپور این بود که همیشه قبل از اذان در مسجد بود و به قولی ک میداد پایبند بود و عمل میکرد. در کارهای فرهنگی پیشقدمبود و برای برگزاری یادواره های شهدا تلاش میکرد.
🌷 امر به معروف و نهی از منکر را همیشه داشت که حتی یک بار هم مورد ضرب و شتم قرار گرفت.
شهید قاسمپور پس از دوماه حضور در جبهه سوریه سرانجام در عصر ۱۳ فروردین سال ۹۵ در اثنای درگیری با مزدوران تکفیری داعش منطقه خان طومان، در اثر اصابت تیر مستقیم تک تیرانداز های تکفیری به ناحیه چشم و قلب، به فیض شهادت و به آرزوی دیرینه اش رسید.
شاد کنید همه شهدا را باصلواتی بر محمد و آل محمد
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🇮🇷
⭕ #سیزده_بدر واقعی ما این است که از خودمان بیرون بیاییم،از خانههای تنگ و تاریک افکارخرافی خودمان به صحرای دانش و بینش خارج شویم.
یادداشتهای استاد مطهری،ج6،ص131
#ﺷﻬﻴﺪﻣﻂﻬﺮﻱ
🍃امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند :
👈إِلٰهِى هَبْ لى كَمالَ الانْقِطاعِ إِلَيْكَ...🌱
🍃خدایا کمال جدایی از مخلوقات را، برای رسیدن کامل به خودت به من ارزانی کن....🖇
📚: از مناجات شعبانیه
#مناجاتشعبانیہ
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
بسم رب الشهدا والصدیقین🌷 🦋من و مینا و میترا درس احکام و قرآن را از دختر همسایهمان اقدس کریمی یاد
بسم رب الشهدا والصدیقین🌷
❣فردای آن روز، مردم با هر وسیلهای که گیرشان آمد، از شهر بیرون میرفتند. چند روز بعد با خواهرم مینا برای کمک به بیمارستان هلال احمر🏥 رفتیم. هنوز امدادگری و پرستاری از مجروحان را خوب بلد نبودیم. روز بعد به مسجد پیروز در ایستگاه 7 منطقه پیروزآباد که برای رزمندگان غذا درست میکردند و نیرو کم داشتند، رفتیم.
خانوادهمان تصمیم گرفتند که با دختران(من ـ مینا ـ شهلا ـ میترا) و برادر کوچکتر (شهرام)) از آبادان خارج شویم. بعد از مدتی با لنج دوباره به آبادان برگشتیم. من و مینا در بیمارستان شرکت نفت امام خمینی آبادان پذیرش گرفتیم و همراه دیگر دوستان شبها در خوابگاه آنجا میخوابیدیم، چون خانوادهام به اصفهان رفته بودند.
در بیمارستان🏨 علاوه بر آموزش امدادگری، کارهای فرهنگی هم میکردیم. در خردادماه 60 بسیج خواهران آبادان تأسیس شد و ما هم علاوه بر امدادگری در بیمارستان، در بسیج هم فعالیت میکردیم. وقتی با مینا به اورژانس منتقل شدیم با مجروحان بدحال بیشتر در تماس بودیم. مهران (برادرم) در آموزش و پرورش و مساجد فعالیت میکرد. گاهی هم با بچههای سپاه به خط میرفت.مواقعی که برای دیدن ما به بیمارستان میآمد. خبرهای شهر و گزارش کارهایش را برایمان میآورد.
🌹اوایل مهرماه (5 مهر ماه 1360) که عملیات ثامنالائمه شده بود تعداد مجروحان خیلی زیاد بود و مینا برای کمک به بیمارستان طالقانی (نزدیک خرمشهر)رفت، بعد از چند روز به بیمارستان شرکت نفت برگشت. پس از شکست حصر آبادان، در کلاس درس رزمندگان شرکت کردیم (باید در سال چهارم علوم تجربی درس میخواندیم). شبها موقع خواب ما شروع به درس خواندن میکردیم.
#ادامه_دارد...
@khademe_alzahra313