eitaa logo
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
614 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
3هزار ویدیو
57 فایل
🌹بفکر مثل شهدا مُردن نباش!بفکر مثل شهدا زندگی کردن باش🌹 خادم. @Amraei0 ولادت:۱۲/ ۱/ ۱۳۳۴ شهادت :۱۷/ ۱۲ /۱۳۶۲ عملیات خیبر،طلاییه همت🌷 ولادت: ۱ /۲ / ۱۳۳۶ شهادت:۲۲ /۱۱ /۱۳۶۱ کانال کمیل هادی 🌷کپی مطالب باذکرصلوات مجازمیباشد🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
❤️❤️😍 بين نماز ظهر و عصر كمي حرف زد.☺️ قرار بود فعلاً‌ خودش بماند و بقيه را بفرستند خط.☺️ توجيه‌هاش كه تمام شد و بلند شد كه برود😐، همه دنبالش راه افتادند😑. او هم شروع كرد به دويدن و جمعيت به دنبالش🙈. آخر رفت توي يكي از ساختمان‌هاي قايم شد👀 و ما جلوي در را گرفتيم.😂 پيرمرد شصت ساله بود👴، ولي مثل بچه‌ها بهانه مي‌گرفت😂 كه «بايد رو ببينم.😒 يه كاري دارم باهاش. 😕» مي‌گفتيم «به ما بگو كار تو،‌ ما انجام بديم.»😕 مي‌گفت «نه. نمي‌شه. دلم آروم❤️ نميشه😃. خودم بايد ببينمش👀.» به احترام موهاي سفيدش گفتيم «بفرما! توي اون اتاقه.»👈👀 را بغل گرفته بود و گونه‌هاش را مي‌بوسيد😂. بعد انگار بخواهد دل ما را بسوزاند،😒💔 برگشت گفت «اين كارو مي‌گفتم. حالا شما چه‌ جوري مي‌خواستين به جاي من انجامش بدين؟»😒😂🙈 خــــــیلےدوستــــ داشتـــن😍❤️ جــاݩ ماهم خیـــلےدوست داریم☺️❤️
•••↓ گفٺم: سبب نامگذارے پادگاݩ دوکهہ چیسٺ...؟ گفٺ: علٺش رانمیدانم ولے دو کوهش رامیشناسم و این عکس را از جیبش بیروݩ آورد °•{اجتماع بزرگ عاشقان شهادت}•° https://eitaa.com/piyroo
🌸سیره شهدا 🌸 سرما و اورکت حاج همت 🌷سال62 ما از پادگان بہ منتقل شدیم در اردیبهشت ماه هوای قلاجه یک مقدار سرد بود. ما اورکت هایے کہ در پادگان دوکوهه داشتیم. 🌷برای استفاده برادرها بہ آنجا انتقال دادیم حاج همت یک شب بہ قلاجه تشریف آورده بودند و ما در خدمت ایشان بودیم. از سرمای قلاجه مےلرزید. پیشنهاد دادم که حاج آقا یک اورکت بیاوریم تا تنتان کنید ایشان فرمودند: 🌷کہ هر وقت من چشمم بہ این بسیجے ها افتاد و بین آنها یک نفر بدون اورکت نبود آن وقت من هم اورکت تنم مےکنم. تا توی تن این برادرها اورکت نباشد من بہ خودم اجازه نمےدهم بہ عنوان فرمانده لشکر اورکت تنم کنم. @khademe_alzahra313
🌸سیره شهدا 🌸 سرما و اورکت حاج همت 🌷سال62 ما از پادگان #دوکوهه بہ #قلاجه منتقل شدیم در اردیبهشت ماه هوای قلاجه یک مقدار سرد بود. ما اورکت هایے کہ در پادگان دوکوهه داشتیم. 🌷برای استفاده برادرها بہ آنجا انتقال دادیم حاج همت یک شب بہ قلاجه تشریف آورده بودند و ما در خدمت ایشان بودیم. #حاج_همت از سرمای قلاجه مےلرزید. پیشنهاد دادم که حاج آقا یک اورکت بیاوریم تا تنتان کنید ایشان فرمودند: 🌷کہ هر وقت من چشمم بہ این بسیجے ها افتاد و بین آنها یک نفر بدون اورکت نبود آن وقت من هم اورکت تنم مےکنم. تا توی تن این برادرها اورکت نباشد من بہ خودم اجازه نمےدهم بہ عنوان فرمانده لشکر اورکت تنم کنم. #شهید_محمدابراهیم_همت @khademe_alzahra313
🌸 💌 عصر روز جمعه، ۱۲ اسفند ۱۳۶۲ پادگان ستاد فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول الله ص از راست شهید اکبر زجاجی ، ناشناس، ❤️ @khademe_alzahra313
گفتم : دوکوهه را می‌شناسی؟ پاسخ داد: آری.😊 گفتم : چرا به آن می گویند ؟ تو می دانی؟ گفت : علتش را نمی دانم. ولی را می شناسم. [از جیبش 🖼عکسی بیرون آورد و ادامه داد:] همین دو عکسی که بر روی ساختمانش جلوه نمایی می‌کند. [♡حاج و حاج احمد ♡] گفتم : پس اگر این چنین است، باید به احترام همه بسیجیانی که قدم در اینجا نهادند؛ بنامیمَش💔☝️ 🕊 @khademe_alzahra313
وقتی شیخ حسین انصاریان دور از چشم حاج همت به خطرمقدم می‌رفته است 🤭 💠 «...آن‌روزها بیشتر منابر سخنرانی من، یا در پادگان ی اندیمشک برگزار می‌شدند، یا در پادگان ابوذر و اردوگاه ۲۷ در غرب کشور. مثلاً آن ایّامی که در قلّاجه بودیم، با من جلسه‌ای گذاشت و گفت که نیاز است برای کدام گردان‌ها و در زمینه‌ی چه مسائلی سخنرانی بکنم. گاهی اتّفاق می‌افتاد ظرف یک شبانه‌روز؛ در چادرهای رزمندگان گردان‌های ۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ ، ده تا سخنرانی می‌کردم. حتّی در رزم‌های شبانه بچّه‌ها هم که اطراف قلّاجه برگزار می‌شدند، شرکت می‌کردم. گاهی هم به صورت پنهانی و دور از چشم فرماندهان لشکر۲۷، می‌رفتم سمت خطوط مقدّم. چون آنها نمی‌گذاشتند بروم.😊 حاج‌همّت و عبّاس کریمی وقتی از این جیم‌زدن‌ها مطّلع شدند، خیلی باادب، امّا قاطع به من گفتند: ما برای تغذیه‌ی روحی بچّه‌ها در لشکر به شما نیاز داریم؛ مطمئن باشید حتّی حضرت امام (ره) هم راضی نیستند اشخاصی مثل شما که برای ارشاد و هدایت معنوی رزمنده‌ها به جبهه‌ها می‌آیند، به خطوط مقدّم بروند. حرف‌شان؛ حرفِ حساب بود، با این حال ما هر وقت می‌توانستیم، قِسِر درمی‌رفتیم. لباس روحانی را درمی‌آوردیم، رخت بسیجی می‌پوشیدیم و با بچّه‌ها می‌رفتیم سمت خط...»😅 🔰 برگرفته از کتاب ارزشمند و فوق‌العاده خواندنیِ ، صفحه ۱۹۵ 🌹
آخرین سخنرانی🎤 پادگان ۱۲ اسفند ۱۳۶۲ بسیجی ها؛ ما که با کسی تعارف نداریم، تا الآن پنج بار در طلائیه عمل کردیم و شکست خوردیم کسانی که از ماهیت جنگ خبر ندارند، می گویند مگر کربلا خون می خواهد؟ بله؛ کربلا خون می خواهد، کربلا خون می خواهد، کربلا خون می خواهد 💔 فرازی از آخرین سخنرانی برای بسیجیان لشکر۲۷ در پادگان دوکوهه ، دوازدهم اسفند ۱۳۶۲ 💌 منبع نوشته کتاب ارزشمند و باشکوه شراره های خورشید ، صفحه ۸۴۷ 📄 :شبهای جمعه ما شهدا را یاد کنید تا شهداهم شمارا نزد اباعبدالله یاد کنند شادی ارواح طیبه همه شهدا صلوات 🌹🍀🌹🍀🌹 ❣❣❣❣❣
💠 سرمای قلاجه و اورکت حاج همت 🌷خاطره ای از شهید عبادیان مسئول تدارکات لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) 💠 سال62 ما از پادگان به منتقل شدیم. در اردیبهشت ماه هوای قلاجه مقداری سرد بود. ما اورکت هایی که در پادگان داشتیم، برای استفاده برادرها به آنجا انتقال دادیم. حاج یک شب به قلاجه آمده بود و ما در خدمت ایشان بودیم. او از سرمای قلاجه می لرزید. پیشنهاد دادم که یک اورکت بیاوریم تا تنتان کنید. او گفت که هر وقت من چشمم به این بسیجی ها افتاد و بین آنها یک نفر بدون اورکت نبود آن وقت من هم اورکت می پوشم. تا توی تن این برادرها اورکت نباشد من به خودم اجازه نمی دهم به عنوان فرمانده لشکر اورکت تنم کنم.
💠 سرمای قلاجه و اورکت حاج همت 🌷خاطره ای از شهید عبادیان مسئول تدارکات لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) 💠 سال62 ما از پادگان به منتقل شدیم. در اردیبهشت ماه هوای قلاجه مقداری سرد بود. ما اورکت هایی که در پادگان داشتیم، برای استفاده برادرها به آنجا انتقال دادیم. حاج یک شب به قلاجه آمده بود و ما در خدمت ایشان بودیم. او از سرمای قلاجه می لرزید. پیشنهاد دادم که یک اورکت بیاوریم تا تنتان کنید. او گفت که هر وقت من چشمم به این بسیجی ها افتاد و بین آنها یک نفر بدون اورکت نبود آن وقت من هم اورکت می پوشم. تا توی تن این برادرها اورکت نباشد من به خودم اجازه نمی دهم به عنوان فرمانده لشکر اورکت تنم کنم.