🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
❤️❤️😍
بين نماز ظهر و عصر كمي حرف زد.☺️ قرار بود فعلاً خودش بماند و بقيه را بفرستند خط.☺️ توجيههاش كه تمام شد و بلند شد كه برود😐، همه دنبالش راه افتادند😑. او هم شروع كرد به دويدن و جمعيت به دنبالش🙈. آخر رفت توي يكي از ساختمانهاي #دوكوهه قايم شد👀 و ما جلوي در را گرفتيم.😂
پيرمرد شصت ساله بود👴، ولي مثل بچهها بهانه ميگرفت😂 كه «بايد #حاجي رو ببينم.😒 يه كاري دارم باهاش. 😕»
ميگفتيم «به ما بگو كار تو، ما انجام بديم.»😕
ميگفت «نه. نميشه. دلم آروم❤️ نميشه😃. خودم بايد ببينمش👀.» به احترام موهاي سفيدش گفتيم «بفرما! #حاجي توي اون اتاقه.»👈👀
#حاجي را بغل گرفته بود و گونههاش را ميبوسيد😂. بعد انگار بخواهد دل ما را بسوزاند،😒💔 برگشت گفت «اين كارو ميگفتم. حالا شما چه جوري ميخواستين به جاي من انجامش بدين؟»😒😂🙈
#حــــاجــےرو خــــــیلےدوستــــ داشتـــن😍❤️
#رفیـــق جــاݩ ماهم خیـــلےدوست داریم☺️❤️
#دوکوهہ•••↓
گفٺم:
سبب نامگذارے پادگاݩ دوکهہ چیسٺ...؟
گفٺ:
علٺش رانمیدانم ولے دو کوهش رامیشناسم
و این عکس را از جیبش بیروݩ آورد
°•{اجتماع بزرگ عاشقان شهادت}•°
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97
https://eitaa.com/piyroo
🌸سیره شهدا 🌸
سرما و اورکت حاج همت
🌷سال62 ما از پادگان #دوکوهه بہ #قلاجه منتقل شدیم در اردیبهشت ماه هوای قلاجه یک مقدار سرد بود. ما اورکت هایے کہ در پادگان دوکوهه داشتیم.
🌷برای استفاده برادرها بہ آنجا انتقال دادیم حاج همت یک شب بہ قلاجه تشریف آورده بودند و ما در خدمت ایشان بودیم. #حاج_همت از سرمای قلاجه مےلرزید. پیشنهاد دادم که حاج آقا یک اورکت بیاوریم تا تنتان کنید ایشان فرمودند:
🌷کہ هر وقت من چشمم بہ این بسیجے ها افتاد و بین آنها یک نفر بدون اورکت نبود آن وقت من هم اورکت تنم مےکنم. تا توی تن این برادرها اورکت نباشد من بہ خودم اجازه نمےدهم بہ عنوان فرمانده لشکر اورکت تنم کنم.
#شهید_محمدابراهیم_همت
@khademe_alzahra313
🌸سیره شهدا 🌸
سرما و اورکت حاج همت
🌷سال62 ما از پادگان #دوکوهه بہ #قلاجه منتقل شدیم در اردیبهشت ماه هوای قلاجه یک مقدار سرد بود. ما اورکت هایے کہ در پادگان دوکوهه داشتیم.
🌷برای استفاده برادرها بہ آنجا انتقال دادیم حاج همت یک شب بہ قلاجه تشریف آورده بودند و ما در خدمت ایشان بودیم. #حاج_همت از سرمای قلاجه مےلرزید. پیشنهاد دادم که حاج آقا یک اورکت بیاوریم تا تنتان کنید ایشان فرمودند:
🌷کہ هر وقت من چشمم بہ این بسیجے ها افتاد و بین آنها یک نفر بدون اورکت نبود آن وقت من هم اورکت تنم مےکنم. تا توی تن این برادرها اورکت نباشد من بہ خودم اجازه نمےدهم بہ عنوان فرمانده لشکر اورکت تنم کنم.
#شهید_محمدابراهیم_همت
@khademe_alzahra313
🌸 #عملیات_خیبر
💌 عصر روز جمعه، ۱۲ اسفند ۱۳۶۲ پادگان #دوکوهه ستاد فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسول الله ص
از راست شهید اکبر زجاجی ، ناشناس، #شهیدحاج_محمدابراهیم_همت❤️
@khademe_alzahra313
گفتم : دوکوهه را میشناسی؟
پاسخ داد: آری.😊
گفتم : چرا به آن می گویند #دوکوهه ؟ تو می دانی؟
گفت : علتش را نمی دانم. ولی #دو_کوهَش را می شناسم. [از جیبش 🖼عکسی بیرون آورد و ادامه داد:] همین دو عکسی که بر روی ساختمانش جلوه نمایی میکند. [♡حاج #همت و حاج احمد #متوسلیان♡] گفتم : پس اگر این چنین است، باید به احترام همه بسیجیانی که قدم در اینجا نهادند؛
#هزار_کوهه بنامیمَش💔☝️
#دوکوهه
#راهیان_نور_مجازی
#به_یاد_شهدا🕊
@khademe_alzahra313
وقتی شیخ حسین انصاریان دور از چشم حاج همت به خطرمقدم میرفته است 🤭
💠 «...آنروزها بیشتر منابر سخنرانی من، یا در پادگان #دوکوهه ی اندیمشک برگزار میشدند، یا در پادگان ابوذر و اردوگاه #قلاجه #لشکر۲۷ در غرب کشور. مثلاً آن ایّامی که در قلّاجه بودیم، #حاج_همت با من جلسهای گذاشت و گفت که نیاز است برای کدام گردانها و در زمینهی چه مسائلی سخنرانی بکنم. گاهی اتّفاق میافتاد ظرف یک شبانهروز؛ در چادرهای رزمندگان گردانهای #لشکر۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ ، ده تا سخنرانی میکردم. حتّی در رزمهای شبانه بچّهها هم که اطراف قلّاجه برگزار میشدند، شرکت میکردم. گاهی هم به صورت پنهانی و دور از چشم فرماندهان لشکر۲۷، میرفتم سمت خطوط مقدّم. چون آنها نمیگذاشتند بروم.😊
حاجهمّت و عبّاس کریمی وقتی از این جیمزدنها مطّلع شدند، خیلی باادب، امّا قاطع به من گفتند:
ما برای تغذیهی روحی بچّهها در لشکر به شما نیاز داریم؛ مطمئن باشید حتّی حضرت امام (ره) هم راضی نیستند اشخاصی مثل شما که برای ارشاد و هدایت معنوی رزمندهها به جبههها میآیند، به خطوط مقدّم بروند. حرفشان؛ حرفِ حساب بود، با این حال ما هر وقت میتوانستیم، قِسِر درمیرفتیم. لباس روحانی را درمیآوردیم، رخت بسیجی میپوشیدیم و با بچّهها میرفتیم سمت خط...»😅
🔰 برگرفته از کتاب ارزشمند و فوقالعاده خواندنیِ #کوهستان_آتش ، صفحه ۱۹۵ 🌹
آخرین سخنرانی🎤 #حاج_همت
پادگان #دوکوهه ۱۲ اسفند ۱۳۶۲
بسیجی ها؛ ما که با کسی تعارف نداریم، تا الآن پنج بار در طلائیه عمل کردیم و شکست خوردیم کسانی که از ماهیت جنگ خبر ندارند، می گویند مگر کربلا خون می خواهد؟ بله؛ کربلا خون می خواهد، کربلا خون می خواهد، کربلا خون می خواهد 💔
فرازی از آخرین سخنرانی #حاجهمت برای بسیجیان لشکر۲۷ در پادگان دوکوهه ، دوازدهم اسفند ۱۳۶۲ 💌
منبع نوشته کتاب ارزشمند و باشکوه شراره های خورشید ، صفحه ۸۴۷ 📄
#شهیدحاجابراهیمهمت:شبهای جمعه ما شهدا را یاد کنید تا شهداهم شمارا نزد اباعبدالله یاد کنند شادی ارواح طیبه همه شهدا صلوات 🌹🍀🌹🍀🌹
#از_شهدا_بیاموزیم ❣❣❣❣❣
💠 سرمای قلاجه و اورکت حاج همت
🌷خاطره ای از شهید عبادیان مسئول تدارکات لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
💠 سال62 ما از پادگان #دوکوهه به #قلاجه منتقل شدیم. در اردیبهشت ماه هوای قلاجه مقداری سرد بود. ما اورکت هایی که در پادگان #دوکوهه داشتیم، برای استفاده برادرها به آنجا انتقال دادیم. حاج #همت یک شب به قلاجه آمده بود و ما در خدمت ایشان بودیم. او از سرمای قلاجه می لرزید. پیشنهاد دادم که یک اورکت بیاوریم تا تنتان کنید. او گفت که هر وقت من چشمم به این بسیجی ها افتاد و بین آنها یک نفر بدون اورکت نبود آن وقت من هم اورکت می پوشم. تا توی تن این برادرها اورکت نباشد من به خودم اجازه نمی دهم به عنوان فرمانده لشکر اورکت تنم کنم.
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ
💠 سرمای قلاجه و اورکت حاج همت
🌷خاطره ای از شهید عبادیان مسئول تدارکات لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
💠 سال62 ما از پادگان #دوکوهه به #قلاجه منتقل شدیم. در اردیبهشت ماه هوای قلاجه مقداری سرد بود. ما اورکت هایی که در پادگان #دوکوهه داشتیم، برای استفاده برادرها به آنجا انتقال دادیم. حاج #همت یک شب به قلاجه آمده بود و ما در خدمت ایشان بودیم. او از سرمای قلاجه می لرزید. پیشنهاد دادم که یک اورکت بیاوریم تا تنتان کنید. او گفت که هر وقت من چشمم به این بسیجی ها افتاد و بین آنها یک نفر بدون اورکت نبود آن وقت من هم اورکت می پوشم. تا توی تن این برادرها اورکت نباشد من به خودم اجازه نمی دهم به عنوان فرمانده لشکر اورکت تنم کنم.
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#شهید_محمد_عبادیان
#لشکر_27_محمد_رسول_اللهﷺ