eitaa logo
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
614 دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
3هزار ویدیو
57 فایل
🌹بفکر مثل شهدا مُردن نباش!بفکر مثل شهدا زندگی کردن باش🌹 خادم. @Amraei0 ولادت:۱۲/ ۱/ ۱۳۳۴ شهادت :۱۷/ ۱۲ /۱۳۶۲ عملیات خیبر،طلاییه همت🌷 ولادت: ۱ /۲ / ۱۳۳۶ شهادت:۲۲ /۱۱ /۱۳۶۱ کانال کمیل هادی 🌷کپی مطالب باذکرصلوات مجازمیباشد🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
شوق شهـادت . . .💔 در نگاهـش موج می زد ؛👀 مرغ مهاجر بود و دل بر اوج می‌زد🕊 ☺️❤️ @khademe_alzahra313
🌷 💠 ❤️ 🌹 ساعت یڪ و دو نصف شب بود صدای شُرشُر آب می آمد یڪے ظروف رزمنده ها رو جمع کرده بود و خیلے آروم ، به طوری که کسے بیدار نشود ، پای تانکر آب مےشست... جلوتر رفتم... دیدم حاج ابراهیم همتِ ، فرمانده ی لشڪر ... ✨انسانهای بزرگ هر چه بالاتر می روند خاڪے تر می شوند.... این خصوصیت مردان خداست، خدایےشویم... @khademe_alzahra313
بين نماز ظهر و عصر، قرار شد كه برای بسيجيان صحبت كند🎤. بعد از صحبت به سمت محل ستاد حركت مي‌كند. چون سابقه هم داشت كه بسيجيان، براي ابراز محبت بعد از صحبت های مي‌ريختند و مشكلاتی را ايجاد مي‌كردند🍃، با توجه به اين مطلب ، بين نماز ظهر و عصر را انتخاب كرده بود كه از اين فرصت بتوانند استفاده كند🙊. وقتي كه حركت كرد، بسيجيان متوجه مي شوند كه حركت كرده است به سمت محل ستاد. به سمتش هجوم مي‌آوردند😱. وقتی كه اين وضع را دید، شروع کرد به دويدن به سمت محل ستاد و بسيجيان هم بدنبالش.!😂🏃 شهيد رمضان گفت، ايشان آمدند وارد ستاد كه شدند بسيجيان از در و پنجره محل ستاد بالا مي رفتند كه مي خواستند ايشان را ببينند😩. هرچه از برادران خواهش مي‌كرديم كه ايشان كار دارند بايد سريع برگردند به منطقه و بايد فرماندهان گردان‌ها را توجيه كنند، بسيجيان راضي نمي‌شدند😂. در اين بين، پيرمردي اصرار زياد داشت كه حتما بايد را ببينند. میگفت با ایشان کار واجبی دارد، خوب هرچه ما به اين پيرمرد بسيجی عرض كرديم كه كارت را بگو، گفت: نه كاري است كه بايد حتما به ايشان بگويم😞! اجازه دادیم وارد شود و به محض اينكه وارد شد رفت و را بوسيد!😘 گفت: كار من تمام شد. همين كار را داشتم ، چطور میخواستید به جای من انجامش دهید!؟!😂😒 اين خاطره درست بعد از عمليات خيبـر، 6 و 7 شب مداوم عمليات كردن در منطقه طلاييه و بسياري از اين بسيجيان يا برادرشان ياخويشاوندانشان و يا دوستانشان را از دست داده بودند💔. اين نشان ميدهد كه اينها چقدر به علاقه‌مند بودند. از طرفي اين هم نشانه از علاقه شديد به بسيجيان بود. چون به اين برادران عزيز بسيار علاقه‌مند بود.☺️ هميشه به فرماندهان گردان‌ها تأكيد مي‌كرد كه از نظريات و از موارد مختلف و از تجربيات اين برادران استفاده كنند👌🌹 ♥️ 🕊 ╭━═🌼━⊰🍃💔🍃⊱━🌼═━╮ @khademe_alzahra313 ╰━═🌸━⊰🍃💔🍃⊱━🌸═━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✉ #پست_ویژه 📨 . . در مکتب #حاج_همت 🌸 . منتخبی از فرمایشات #سردار_خیبر #شهید_محمد_ابراهیم_همت 🚩 . . قسمت دوم: نه به سازش با کفار - اخلاص در راه خدا ⚘ . 📷 جالبه بدونید محل فیلم برداری قرارگاه سپاه ۱۱ قدر هست و در تاریخ ۱۲ بهمن ۶۱ توسط ابراهیم حاتمی کیا فیلم برداری شده..😇👌 #شهید_همت #حاج_ابراهیم_همت #دفاع_مقدس @khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید_حاج‌ابراهیم_همت کلیپ🎥 برای اینکه از وجودمون بگذریم شبانه روز باید همه کارهامون برای خدا باشه...😇☝️ #فرمانده_دلهـا #سردار_خیبر @khademe_alzahra313
‌‍ 🔸 " در محضــر شهــــید " ... ساعت یڪ و دو نصف شب بود صدای شُرشُر آب می آمد یڪے ظروف رزمنده ها رو جمع کرده بود و خیلے آروم ، به طوری که کسے بیدار نشود ، پای تانکر آب مےشست... جلوتر رفتم... دیدم حاج ابراهیم همتِ ، فرمانده ی لشڪر ... ✨انسانهای بزرگ هر چه بالاتر می روند خاڪے تر می شوند.... این خصوصیت مردان خداست، خدایےشویم... #شهید_حاج_محمدابراهیم_همت #سردار_خیبر #مردان_خدا 💠 " شهــــــــ پیام ــــــید " را بہ خاطر بسپاریم ... @khademe_alzahra313
‌‍ 🔸 " در محضــر شهــــید " ... ساعت یڪ و دو نصف شب بود صدای شُرشُر آب می آمد یڪے ظروف رزمنده ها رو جمع کرده بود و خیلے آروم ، به طوری که کسے بیدار نشود ، پای تانکر آب مےشست... جلوتر رفتم... دیدم حاج ابراهیم همتِ ، فرمانده ی لشڪر ... ✨انسانهای بزرگ هر چه بالاتر می روند خاڪے تر می شوند.... این خصوصیت مردان خداست، خدایےشویم... 💠 " شهــــــــ پیام ــــــید " را بہ خاطر بسپاریم ... @khademe_alzahra313
🕊 یک شب خواب حاج همت را دیدم؛ دقیقا در موقعیتی که در پایان‌بندی اپیزودهای مستند « » هست!🤩 با بسیجی‌هایی که در فیلم کنار ماشین🚎 تویوتا منتظر حاج همت ایستاده‌‌اند تا با او دست بدهند، ایستاده بودم. با قدم‌های تند رسید کنار تویوتا. من دستم را جلو بردم و با او دست دادم و حاجی را در آغوش گرفتم☺️ تا معانقه کنم. هنوز دستش توی دستم بود که گفتم: «دست ما را هم بگیرید» و توی دلم نیتم از این حرف طلب شهادت بود💔... که در جوابم گفت: «دست من نیست!»❗️ از همان شب این خواب و حرف برایم مسأله شده بود و مدام فکر می‌کردم چطور ممکن است برآورده شدن چنین حاجتی دست شهدا نباشد.🤔 همیشه فکر می‌کردم شهدا باید دست آدم را بگیرند تا باب شهادت به روی آدم باز شود.👌 این قضیه بود تا یک شب که در خانه مهمان‌شان بودم خوابم را برای محمودرضا تعریف کردم. گفت: «راست گفته خب. دست او نیست!» بعد گفت: «من خودم به این رسیده‌ام و با اطمینان و یقین می‌گویم؛ هرکس شهید شده، خواسته که شهید بشود.😇شهادت شهید فقط دست خودش است.☝️ 🌹 @khademe_alzahra313
❤️پنجره زیباست اگر بگذارند چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند من از اظهار نظر های دلم فهمیدم عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند❤️ قصد دارم دلت را کنم🙂✋ گاه باید بنشینی گوشه ای عکس را پیش رویت بگذاری👈 خیره شوی به چشمهایش💔 قصه چشمهایش پر آوزه است🕊 چشم مجنون خوب که به آن اسطوره پاکی زل زدی باید بغضت را رها کنی🙁 و به یاد بیاوری او پاک بود😔 من نیستم پیش زین الدین اگر دست رفاقت دادی پیش باید به رسم شاگردی سر به زیر بیندازی او بشود معلم تو☝️ شاگرد و چه خوب معلمی صدایش کنی🍃 میدانی اگر او بشود آقا معلم چه میشود؟🙂 آنوقت برای تمام کارهایت باید اجازه بگیری اینکار روبکنم اونکار چطور؟🙂 آنوقت تو خوشبخت ترینی میدانی چرا؟ 🙂 چون هیچوقت رویت نمیشود انگشت اشاره بالا بگیری بگویی اجاازه هست خبط کنم؟ خبط شاگرد درد استاد است گاه که خوب دلت شد به سرت میزند سر از راز چشمانش در بیاوری👌 و وقتی میفهمی که آن چشمها همیشه زار خدا بود☝️ با خود میگویی مردها ای کاش همیشه گریه میکردند💔 گریه ای به سبک گاه خوب که دلت شد باید تنهایت گذاشت تو بمانی و او درد و دل کنی و او لبخند بزند تو بمان و وسلام💔❤️ دلم خیلی تنگته چند وقتیست قصد مزارت را داریم ولی اجازه نمی‌ دهند😭 دلی گرفته💔 @khademe_alzahra313
🕊 یک شب خواب حاج همت را دیدم؛ دقیقا در موقعیتی که در پایان‌بندی اپیزودهای مستند « » هست!🤩 با بسیجی‌هایی که در فیلم کنار ماشین🚎 تویوتا منتظر حاج همت ایستاده‌‌اند تا با او دست بدهند، ایستاده بودم. با قدم‌های تند رسید کنار تویوتا. من دستم را جلو بردم و با او دست دادم و حاجی را در آغوش گرفتم☺️ تا معانقه کنم. هنوز دستش توی دستم بود که گفتم: «دست ما را هم بگیرید» و توی دلم نیتم از این حرف طلب شهادت بود💔... که در جوابم گفت: «دست من نیست!»❗️ از همان شب این خواب و حرف برایم مسأله شده بود و مدام فکر می‌کردم چطور ممکن است برآورده شدن چنین حاجتی دست شهدا نباشد.🤔 همیشه فکر می‌کردم شهدا باید دست آدم را بگیرند تا باب شهادت به روی آدم باز شود.👌 این قضیه بود تا یک شب که در خانه مهمان‌شان بودم خوابم را برای محمودرضا تعریف کردم. گفت: «راست گفته خب. دست او نیست!» بعد گفت: «من خودم به این رسیده‌ام و با اطمینان و یقین می‌گویم؛ هرکس شهید شده، خواسته که شهید بشود.😇شهادت شهید فقط دست خودش است.☝️ 🌹 @khademe_alzahra313