🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
#بسم_رب_الشهدا #قسمت_هفتاد_پنجم #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا دیانا:خب این درمورد قرآن اما درمورد اهل ب
#بسم_رب_الشهدا
#قسمت_هفتاد_ششم
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
اون چهارروز با آشفتگی من گذشت بالاخره شب اول محرم رسید
زینب بهم زنگ زد که با داداش و زنداداش میان دنبالم
حسین آقا (داداش زینب) تو عید غدیر خم با یه دختر کاملا مذهبی ازدواج کرد بعدش رفتن مشهد واس شروع زندگی
جالبش اینجا بود اسم خانم حسین آقا هم زینب بود 🙊🙊🙊
از پله ها رفتم پایین
هردو زینب به احترامم پیاده شدن
با شیطونی گفتم : وقتی حسین آقا میگه زینب کی جواب میده 😉
زینب: معلومه من
چون ب زن داداش یا میگه خانمم یا زینب جان
خخخخ
تا رسیدن به هئیت زینب برام از ده شب اول محرم گفت
که هرشب به نام یک عزیزیه
و در مورد اون عزیز روضه و مداحی میکنند
شب اول: حضرت مسلم بن عقیل
شب دوم: حربن ریاحی
شب سوم :رقیه خاتون(س)
شب چهارم: فرزندان حضرت زینب
شب پنجم : حضرت عبدالله بن الحسن(ع)
شب ششم : حضرت علی اصغر(ع)
شب هفتم : حضرت قاسم بن الحسن (ع)
شب هشتم : حضرت علی اکبر(ع)
شب نهم: حضرت ابوالفضل(ع) ماه منیر بنی هاشم
شب دهم : شب عاشورا
من تو این ده شب ی ذره از امام حسین و یارانش فهمیدم
بعد از محرم همچنان تحقیق کردم
سال ۹۴در راهیان نور خدا و پیامبر و اهل بیتش شناختم
راهیان نور ۹۴ برام فرق داشت
بعد از برگشت از راهیان نور ۹۴
ثبت نام کردم برای خادمی
#ادامه_دارد.....
نام نویسنده: بانو.....ش
📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده
@khademe_alzahra313