🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
#بسم_رب_الشهدا #قسمت_هفدهم #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا در باز کردم دیدم زینب پشت دره از حجاب و صورت
#بسم_رب_الشهدا
#قسمت_هیجدهم
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
-الو سلام زینب خوبی؟
زینب : سلام حنانه تویی خانمی؟
-آره عزیزم خودمم
زینب: منتظر تماست بودم
-🙈🙈🙈🙊🙊🙊
زینب میخام ببینمت
به کمکت نیاز دارم
زینب :باشه عزیزم
من دارم میرم بهشت زهرا قطعه سرداران بی پلاک
توام بیا اونجا ببینمت
-اووووم 🙊🙊🙊 میدونی چیه زینب
اینجا که میگی من اصلا نمیدونم کجاست
بلد نیستم
زینب:ایوای ببخشید من یادم نبود
باشه حاضر شو عزیزم بیام دنبالت باهم بریم 😛😛😛
-باشه
رفتم سمت کمد لباسام
مرگم گرفت خدایا اینا مانتون یا بلوز آخه
حنانه خاک تو سرت نکنم ✋✋
با اشک چشم و بغض گلو گوشی برداشتم
زینب 😢😢
زینب : جانم عزیزم چی شده ؟
-زینب من لباس درست حسابی ندارم برای اینکه بخوام محجبه بپوشم
زینب: اشکال نداره گلم
بیا یه روز دیگه میریم مزارشهدا
امروز میریم خرید
-باشه ممنون
اونروز با زینب رفتم بازار تجریش خرید من یه مانتو مناسب یه شلوار پارچه ای یه روسری بلند خریدم
خریدامو کردیم اومدیم خونه من
زینب بهم یاد داد چطوری روسریمو
لبنانی سر کنم
چادر بذارم سرم
زینب رفت گفت کمک نیاز داشتم بهش زنگ بزنم
دوروز گذشته بود اما من دلم بهانه شلمچه میگرفت
رفتم چادر و روسریم سر کردم و آماده شدم رفتم ......
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
#بسم_رب_الشهدا #قسمت_هیجدهم #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا -الو سلام زینب خوبی؟ زینب : سلام حنانه تویی
#بسم_رب_الشهدا
#قسمت_نوزدهم
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
میخاستم برم پایگاه
اما آدرسش یادم نبود
دوباره شماره زینب گرفتم و آدرس پایگاه گرفتم رفتم
تموم طول مسیر تا پایگاه دعا میکردم این پسره کتابی اونجا نباشه
حقیقتا ازش خجالت میکشیدم
بالاخره بعداز دوساعت رسیدم پایگاه
هیچ ذکری بلد نبودم
زیر لب گفتم خدایا خودت کمکم کن
وارد پایگاه شدم از بدشانسی من آقای کتابی اونجا بود
با بالاترین درجه استرس سلام کردم
بنده خدا همینجوری مشغول بود جواب داد:سلام علیکم خواهرم بفرمایید درخدمتم
-ببخشید با آقای حسینی کارداشتم
سرش آورد بالا حرف بزنه ک حرفش نصفه موند
زنگ زد آقای حسینی اومد وقتی ماجرا را براش گفتم
گفت باید بریم پیش آقای میرزایی راوی اتوبوسمون بود
آقای حسینی و .... بقیه اصلا به روم نمیاوردن من چه برخوردهای بدی باهاشون کردم
باید میرفتیم مزار شهدا
من و زینب و برادرش و آقای حسینی رفتیم مزار
یه آقای حدود ۵۱-۵۲از دور دیدم
یعنی خود آقای میرزایی بود
اصلا قیافشو یادم نبود
تا مارو دید بهم گفت :خانم معروفی زودتر از اینا منتظرت بودم
بقیه دوستات زودتر اومدن
- خودمو گول میزدم نمیخاستم وجود شهدا را باور کنم
آقای میرزایی: اما شهدا ......
ادامه دارد..
@khademe_alzahra313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه فکر میکنند که فرمول عجیب و غریبی باید وجود داشته باشد تا زندگی شان دستخوش تغییرات عمیق شود...
ولی بسیار ساده است ،
همه چیز از احساس و اندیشه و باورمان آغاز می شود... !
احساست را عالی کن ،
باورهایت را تغییر بده ،
خیر و خوشی دیگران را بخواه ،
افکار منفی را آرام آرام از بین ببر
و اهدافت را واضح کن !
آنگاه زندگی ات
همانی می شود که میخواهی...!
@khademe_alzahra313
#آیت_الله_مجتهدی:
⭕سجده گناهان را می ریزد.
📚👈 روایت است که انسان به سجده برود و مدتی در سجده باشد ، "شکراً الله و الهی العفو" بگوید ،
⚡ مخصوصا در نماز شب ده دقیقه یک ربعی در سجده باشدحسّ می کند وقتی که به سجده می رود سبک می شود.
👈آن حالت سبکی بر اثر ریخته شدن گناهان است.
🍁 همانطور که باد در فصل پاییز برگ درختان را می ریزد سجده هم گناهان را می ریزد.
﷽❣️ #سلام_امام_زمانم ❣️﷽
#صبحتبخیرمولایمن
یادِ تو؛ابر بهاریست!
ڪہ بر چشمانم مےبارد...
و هر قطره اش...
قلبم را پر از شڪوفہ مےڪند!
آرے با تو...از قلب پاییزےام؛
نغمہ ےِ بهار مےآید!
وقتے بیایے...فصلِ دنیا؛
همیشہ بهار مےشود!
سلام؛زیباترین بهار!
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#روزتون_مهدوی
@khademe_alzahra313
❄️🍃🌹🍃❄️
🌹طرح ختم قران کریم🌹
#صفحه_173
به نیت سلامتی وتعجیل در فرج
صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
هدیه به ارواح پاک و طیبه شهدا 🌹
❄️🍃🌹🍃❄️
@khademe_alzahra313
إِنی سِلمٌ لِمَن سالَمَکم
و حَربٌ لِمن حاربَکم...
خواستم بدانی
تو ملاک دوست داشتن برای منی،
با آنها که دوستت ندارند ،
نسبتی ندارم
ح س ی ن جان ... اربابم
#صبحمبهنامشما✨
#ازدورسلامــــــــــ「♥️」✋🏻
@khademe_alzahra313
اسير شما شدن
خوبــ استــ ...🌸
اسير شهدا شدن را میگویم😇
خوبے اش بہ
اين استــ ڪہ از
اسارتــ دنيا آزاد ميشوے ...🕊
#شهیدمحمدابراهیمهمت
#روزتون_منور_به_نگاه_شهید🌹
@khademe_alzahra313
#فقط_حیدر_امیرالمؤمنین_است
عابد"بدون حبّ عَلـــــْيٓ
چون ڪسیست ڪہ☝️
شیــــپور را گرفته
و وارونــــہ میزند❗️
#یکشنبههای_علوی فاطمی💛
@khademe_alzahra313
سلام علیکم
💠صبح روز یکشنبه تون بخیر و برکت و شادی
❤️امروز، متعلق است به حضرت علی و حضرت فاطمه علیهما السلام
🌹عجب روزی مهمان چه خانه ای هستیم فانک کریم تحب الضیافه و مامور بالاجاره
🎁با شوق و آگاهی کارهامون رو با نیت الهی انجام و به این بزرگواران هدیه می دهیم
✅همه کارها از نفس کشیدن گرفته تا لبخند به روی اعضای خانواده ، غذا درست کردن ، مطالعه، نماز خواندن ، وقت تلف نکردن ، عصبانی نشدن، اعمال امروز و...
💫هدیه هاتون با نیت الهی و اخلاص ، پرارزش و مقبول ان شاء الله
دعای روز یکشنبه:
https://eitaa.com/womanart2/77
زیارت روز یکشنبه:
https://eitaa.com/womanart2/78
✨✨✨✨✨✨✨✨
@khademe_alzahra313
🌷❤شهید_همـت _ هادی❤🌷
🌹 سلام و صبح بخیر به همراهان عزیز از امروز چله همراهی با شهدا رو خواهیم داشت یکی از اساتید میفرمودن
سلام علیکم 💐
یازدهمین روز از چله 🌟
سر سفره 🌷 شهید محسن قاسمی پور🌷 هستیم.
#کلام_شهید
نیتهای خود را خالص کنید چون خلوص یکی از ارکان ایمان است اگر نیت برای غیر خدا باشد هیچ کاری ارزش ندارد...
#شهید_محسن_پورقاسمی🌷
محسن پورقاسمی» در دوم آبان سال ۱۳۴۰ در شاهدشهر شهریار و در خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشود. سرانجام با عضویت بسیجی در عملیات والفجر ۴ در اثر اصابت ترکش در ۱۵ آبان سال ۱۳۶۲ در منطقه پنجوین به شهادت رسید و در گلزار شهدای روستای شاهد شهر شهریار به خاک سپره شد.
شهید محسن پورقاسمی در همان اوان کودکی به قرآن و نماز و روزه علاقه عجیبی داشت و در جلسات قرآن شرکت فعالانه داشت. محسن در دبستان شاگردی نمونه و جز مهمترین شاگردان محسوب میگشت و بسیار کم حرف و مظلوم بود در حال تحصیل در دبیرستان بود که انقلاب به اوج خود رسید.
او در آن زمان از هیچ گونه کوششی از شرکت در تظاهرات گرفته تا بخش اعلامیه و پوستر و نوشتن مرگ بر شاه بر در و دیوار دریغ نمیورزید و در آن هنگام که کسی حق داشتن عکس امام را نداشت او همیشه عکس رهبر عزیزش را به همراه داشت و بارها اتفاق افتاده بود که او را موقع نوشتن اشعار بر دیوارها دیده و چند بار او را تعقیب کرده بودند. ولی نتوانسته بودند دستگیرش کنند و به قول یکی از دوستانش که میگفت این ضد انقلابها هر وقت که محسن را میدیدند پشتشان میلرزید.
محسن هیچگاه از مبارزاتش برای ما تعریف نمیکرد ولی آن چنان که نقل شده قبل از پیروزی انقلاب او در کلاس درس مرتب با معلمین و شاگردان به بحث میپرداخته و صبحهای خیلی زود به مدرسه میرفت و در و دیوار مدرسه را با شعار پر میکرد و بعد به جای رفتن سر کلاس به ساختن ککتل مولوتوف و شرکت در تظاهرات میپرداخت یکی از خصوصیات بارزی که محسن داشت و اکثر کسانی که او را میشناختند این را به خوبی در او میدیدند این بود که هیچ گاه روحیه مسالمت جویی نداشت و به هیچ وجه از کارهای خود دست بر نمیداشت.
شهید محسن پورقاسمی در سال چهارم تجربی بود که جنگ تحمیلی آغاز شد و او قصد داشت که مدرسه را رها کرده و به جبهه برود ولی در اثر اصرار پدر و مادر که احترام فراوانی برای آنان قائل بود قبول کرد که بعد از اتمام مدارس در تابستان به جبهه برود و در تابستان آن سال بود که برای آموزش به اصفهان رفت و بعد از آموزش به جبهه رفته و مدتی در جبهه بود و، چون در تربیت معلم ثبت نام کرده بود با اصرار بعضی علما و مسئولین آموزش و پرورش از جبهه بازگشت و برای ادامه تحصیل در رشته علوم به مشهد رفت و در آنجا نیز بیکار ننشست و به طور مداوم بچهها را برای رفتن به جبهه تشویق میکرد و خود بچهها را آموزش میداد.
محسن هر بار که از جبهه باز میگشت ناراحت و غمزده میگفت من لیاقت شهادت ندارم، ولی او نذر کرده بود که خدایا تا من صد نفر از این نامردها را نکشته ام شهید نشوم؛ و او این گونه بود از بیهوده زیستن و بیهوده بودن تنفر داشت. شهید محسن پورقاسمی حدوداْ شش الی هفت بار به جبهه رفته بود و هر بار با خطرات زیادی مواجه میشد و چندین بار تا چند قدمی مرگ رفته بود و شاید مسئولیت بیشتری به عهده او بود و او مانده بود تا دِین خود را بهتر به اسلام عطاء کند.
برای آخرین بار در ۱۰ خرداد ۱۳۶۲ به جبهه رفته، ولی این بار جدای از هر بار بود محسن گویی پرواز میکرد، طاقت را از دست داده بود و گویی این دنیای فانی قفس تنگی بود که او را درخود نمیگنجاند او میگفت دلم میخواهد مرا به این نامردها برسانند تا انتقام تمامی شهدایمان را بگیرم و زمانی که حمله آغاز شد از خوشحالی در پوست نمیگنجید و وقتی برای آخرین بار به مرخصی آمده بود، چون بیمار بود به پزشک مراجعه کرد و دکتر تشخیص داده بود که باید مدتی را استراحت کند و مرخصیی بگیرد ولی او به هیچ وجه قبول نکرد و میگفت من حالم خوبست وگویی میدانست که دیگر هیچ گاه احتیاج به پزشک نخواهد داشت و رفته تا به ندای رهبر عزیزش لبیکی جانانه بگوید به طوری که همسنگرانش میگویند محسن در آن شب غرق نور شده بود و وقتی یکی از بچهها به او میگوید که من خواب دیدم تو شهید شدی لبخند بر لب ظاهر کرده و میگوید خودم میدانم آری او واقعاْ لایق درگاه خداوندی شده بود و به تکامل رسیده بود و در روز ۱۵ آبان بود که به ملکوت اعلی پیوست.
فرازهایی از وصیت نامه شهید 👇👇
دعا واستغفار را ازیاد نبرید که بهترین درمانها برای تسکین دردهاست.همیشه به یاد خدا باشید وخالصانه برای او حرکت کنید حضور در جبهه رابرای خود واجب بدانید که جبهه ها احتیاج به نیرودارد تا فتحقدس.درعظمت وسخنان این رهبر بزرگ بیشتر دقیق شوید وسخنان اورا با دادن جان تایید کنید چون ما سالها
بود که مرده بودیم او بود که مارازنده کرد وروح دمید دراین اجساد بی جان ما وخود را کامال"تسلیم امام بدانید چون اگر سیلی به آمریکا میزند باپشتوانه ی
شماست.
نیتهای خود را خالص کنید چون خلوص یکی از ارکان ایمان است اگر نیت برای غیر خدا باشد هیچ کاری ارزش ندارد کسانی که به ولایت امام اعتقاد ندارند بر جنازه من حاضر نشوند.سلام من را به رهبر عزیز م این پدر یتیمان برسانید و به خانواده شهداء بگوئید که تا آخرین قطره خون مان صحنه های نبرد حق علیه باطل را ترک نخواهیم کرد و با خدا پیمان می بندیم که در تمام عاشورا ها و کربلا ها حسین (ع) را تنها نگذاریم و سنگر او را خالی نکنیم تا هنگامی که پرچم لا اله الا الله بر تمام جهان به اهتزاز در آید و احکام اسلام در زیر پرچم اسلامی امام زمان (ع) به اجرا در آید.