#محل استقرار بهداری و درمانگاه لشکر در سمت راست ورودی پادگان، نزدیک چادر فرماندهی بود.
در چادر بودم که از بیرون چادر کسی مرا به اسم صدا کرد. بیرون که آمدم #آقا_مهدی را جلو چادر تدارکات بهداری دیدم. سر گونی را با یک دست گرفته بود و با دست دیگرش لای نان خورده ها را می گشت. تا آخر قضیه را خواندم.
سلام کردم، جواب سلامم را داد و تکه نانی را از گونی بیرون آورد و به من نشان داد و #گفت:
ـ برادر رحمان! این نان را می شود خورد؟!
ـ بله، #آقامهدی می شود.
دوباره دست در گونی کرد و تکه نان دیگری را از داخل گونی بیرون آورد.
ـ این را چطور؟ آیا این را هم می شود استفاده کرد؟
من سرم را پایین انداختم. چه جوابی می توانستم بدهم؟ آقا مهدی ادامه داد.
#الله_بنده_سی*... پس چرا #کفران_نعمت می کنید؟... آیا هیچ می دانید که این نانها با چه مصیبتی از #پشت_جبهه به اینجا می رسد؟... هیچ می دانید که هزینه رسیدن هر نان از پشت جبهه به اینجا حداقل ده تومان است؟ چه #جوابی دارید که #به_خدا بدهید؟
بدون آنکه چیز دیگری بگوید سرش را به زیر انداخت و از چادر تدارکات دور شد و مرا با وجدان بیدار شده ام تنها گذاشت.**
🌺 🌺
،🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹🍃،
#السلام_علیک_یا_
#اباعبدالله_الحسین_علیه-السلام
#وقایع_روزهشتم_محرم_سال۶۱
#درروزهشتم محرم #امام_حسین علیه السلام و اصحابش از #تشنگی سخت #آزرده خاطر شده بودند؛
#بنابراین امام علیه السلام #كلنگی برداشت و در پشت #خیمه_ها به فاصله #نوزده گام به طرف #قبله، زمین را كَند.
#آبی_گوارابیرون آمد و همه نوشیدند و #مشكهاراپركردند، #سپس آن آب #ناپدیدشد و #دیگرنشانی #ازآن_دیده #نشد.
#هنگامیكه خبر #این_ماجرایادرسید، #پیكی_نزدعمربن سعد فرستاد كه: به من #خبررسیده است كه #حسین چاه ميكَند و #آب_بدست_ميآورد.
#به_محض_اینكه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت كن كه دست آنها به آب نرسد و كار را بر #حسین_علیه_السلام و #یارانش_سخت #بگیر. 'عمربن_سعددستوروی را عمل #نمود. #در این روز "یزید بن حصین همدانی" از امام علیه السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو كند.
🍃🌸 #حضرت_اجازه داد و او بدون آنكه #سلام_كند بر عمر بن سعد وارد شد؛ عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام كردن به من بازداشته است؟مگر من مسلمان نیستم؟
#گفت: اگرتوخودرامسلمان ميپنداری #پس_چرابرعترت_پیامبرشوریده و تصمیم به كشتن آنها گرفته ای و آب فرات را كه حتی حیوانات این وادی از آن مينوشند از آنان مضایقه ميكنی؟
#عمربن_سعدسربه_زیرانداخت و گفت: ای همدانی! من ميدانم كه آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حسّاسی قرار گرفته ام و نميدانم باید چه كنم؛ آیا حكومت ری را رها كنم، حكومتی كه در اشتیاقش ميسوزم؟
#ویادستانم به #خون_حسین_آلوده گردد، در حالی كه ميدانم كیفر این كار، آتش است؟
#ایمردهمدانی! حكومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نميبینم كه بتوانم از آن گذشت كنم.
#یزیدبن_حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به #عرض_امام_علیه_السلام رساند و #گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حكومت ری به قتل برساند.
🍃🌺 #امام_علیه_السلام مردی از یاران خود را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا #شب_هنگام_درفاصله دو #سپاه با #هم_ملاقاتی داشته باشند.
#شب_هنگام_امام_حسین علیه السلام با ۲۰نفر و عمر بن سعد با۲۰ نفر در
#محل_موعودحاضرشدند.
🍃🌹 #امام^حسین_علیهالسلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود "عباس" و فرزندش "علي اكبر" را نزد خود نگاه داشت.
عمر بن سعد نیز فرزندش "حفص" و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص كرد.
#دراین ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام علیه السلام كه فرمود: آیا ميخواهی با من مقاتله كنی؟ عذری آورد.
#یك_بارگفت: ميترسم خانه ام را خراب كنند! امام علیه السلام فرمود: من خانه ات را ميسازم.
#ابن_سعدگفت: ميترسم اموال و املاكم را بگیرند! فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی كه در حجاز دارم.
#عمربن_سعدگفت: من در كوفه بر جان افراد خانواده ام از خشم ابن زیاد بیمناكم و ميترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند.
🍃🌷 #حضرت_هنگامی كه مشاهده كرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نميگردد، از جای برخاست در حالی كه ميفرمود: تو را چه ميشود؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد. #به_خداسوگند! من ميدانم كه از گندم عراق نخواهی خورد!
#ابن_سعدباتمسخر گفت: جو ما را بس است. #پس_ازاین ماجرا، عمر بن سعد نامه ای به عبیداللّه نوشت و ضمن آن پیشنهاد كرد كه حسین علیه السلام را رها كنند؛
#چراكه_خودش گفته است كه یا به #حجازبرميگردم یا به مملكت دیگری ميروم.
#عبیداللّه_درحضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند، "شمر بن ذی الجوشن" سخت برآشفت و نگذاشت #عبیداللّه با #پیشنهاد عمربن_سعدموافقت كند...
#منابع👇؛
📒 #کشف_الغمه،ج2،ص47
📘 #بحارالانوار،ج44،ص388
📕 #ارشاد،شیخ_مفید،ج2،ص82
#تهیه_وتنظیم
#علی_اشکبوس
#گیلان_رشت