eitaa logo
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
1.8هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
6.4هزار ویدیو
165 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌿🌹🌿🌹 🌿🌹🌿🌹 🌹🌿🌹 🌿🌹 🌹 |📄🙃 | ♥️ 🖇 بالشتم رو از روی تخت کشیدم و کنار امیرسام دراز کشیدم انگشتم رو توی دست مشت شده ی کوچلوش جا کردم وبوسه نرمی نشوندم روی انگشتهای تپلش و بی اختیار لبخند زدم وکلی قربون صدقه این کودکانه هاش رفتم که معصومیتش رو تو خواب بیشتر به رخ می کشید... اینقدر به امیر علی فکر کردم وبه صورت امیر سام زل زدم که خوابم برد!! حسابی خونه آقای رحیمی شلوغ بودو من حسابی کج خلق اصلا فکر نمی کردم امیرعلی صبح هم خبری از من نگیره! من هم لج کرده بودم و بهش زنگ نزدم تا ببینم تا کی می تونه این قدر بیمعرفت باشه... امیرسام رو که حالا با دیدن مامانش وشیر خوردن آرومتر گرفته بود از نفیسه جون گرفتم و رفتم تو یک اتاق خلوت تا به هوای امیرسام بتونم تو تنهاییم به امیر علی فکر کنم و از دلتنگی هام کم! توی فکر بودم و به ظاهر مشغول بازی با امیر سام _شما محیا،خانومِ آقا امیرعلی هستین؟! باصدای دختر خانومی که نزدیکم نشسته بود به خودم اومدم... این کی اومده بود تو اتاق که من متوجه نشده بودم!؟ لبخند ظاهری زدم: _بله!! دستش رو جلو آورد _من مریمم، دختر عموی نفیسه جون دستم رو توی دستش گذاشت: خوشوقتم و تسلیت میگم.. صورتش که نمی گفت زیادی عذادار بوده ولی باید از روی ادب این حرفو می گفتم! نگاهی به امیر سام انداخت: _دیشب با شما بوده؟! گونه تپلی امیرسام و نوازش کردم که نگاهش و به من دوخت و مهربون خندید... خنده اشو جواب دادم و گفتم:بله! _پس حسابی اذیتتون کرده؟! -نه اصلا اتفاقا آروم بود ولی خودش اذیت شد،طفلکی حسابی دلتنگ مامانش بود! لبخندی زد- خوبه معلومه میونه خوبی با بچه ها دارین برعکس من نمی تونم بیشتر از یک ساعت باهاشون کنار بیام! فقط تونستم لبخندی بزنم که از سر اجبار بود ! -دوستش داری؟ چطوری تونستی باهاش کنار بیای؟ متعجب نگاهم و به مریم دوختم _ببخشید متوجه نمیشم؟! خندید -امیرعلی رو می گم باهاش خوبی؟ از لفظ امیرعلی گفتنش با اون صمیمیت خوشم نیومد و بی اختیار چین خورد پیشونیم! اینبار بلندتر خندید ... مراعات هم بدچیزی نبود وسط جلسه ختم! -اینجوری نگاهم نکن مگه امیرعلی راجع به من باهات حرف نزده؟! قلبم هری ریخت ... یعنی چی این حرفها؟! قیافه ام سوالهام رو داد می زد و مریم هم دلیلی ندید من سوالی بپرسم و خودش گفت: -من هم دانشگاهی امیر علی بودم شوهرت خیلی سربه زیر و آقا بود ولی نمی دونم چطوری منو دیده بود و از طرف یکی از بچه ها پیغام داده بود برای امر خیر!!! نه دروغ بود یک دروغ محض!! احساس خفگی می کردم ... امیر علی و این حرفها؟! مریم ادامه داد _خب منم بدم نمی اومد یک پسر پاک و نجیب این روزها کم پیدا میشه ولی خب وقتی فهمیدم قراره قید درسش و بزنه و تو تعمیرگاه باباش کار کنه قبول نکردم،تو چطوری کنار اومدی باهاش؟!همه زحمتهای درس خوندنش رو یک شبه فنا داد! آب دهنم و به سختی قورت دادم _من کنار نیومدم! ابروهاش بالا پرید _یعنی با اجبار ازدواج کردی؟ پوفی کشیدم _نه منظورم اینه که امیر علی خیلی خوبه احتیاجی نبود من با چیزی کنار بیام! یک ابروش بیشتر رفت بالا و هشتی شد: _آهان ...خب خوشبخت باشین آرزوی خوشبختیش شبیه یک طعنه بود تا آرزوی واقعی ... قلبم هر لحظه فشرده و فشرده تر میشد! بوی حلواهم بلند شده بود و من ته گلوم همراه بغض سنگین طعم تلخی رو هم حس میکردم! تلخی آردی که قهوه ای میشدو سوخته! -محیا جان اینجایی؟! بااخمهای درهم به عطیه که سرتا پا مشکی پوشیده بود نگاه کردم ... که باعث شد از من به مریم نگاه کنه وقتی سکوتم رودید گفت -محیا امیر علی بیرون کارت داره قلبم مشت شدو نفس کشیدن سخت الان اصلادلم دیدنش رو نمی خواست،ولی بلند شدم شاخکهای مریم کنارم حسابی فعال بودبیرون رفتم ولی اخم پیشونیم قصد از بین رفتن نداشت امیر علی رو دیدم که با لبخند خسته ای اومد سمتم:_سلام نگاه پر از دلخوریم و به چشمهاش دوختم و آروم گفتم:_سلام متعجب شد–خوبی!امیرسام خوبه؟ دلم کنایه زدن می خواست از حقیقتی که امیرعلی پنهون کرده بود -بله خوبه پیش مریم خانومه! چشمهاش رو باریک کرد و زمزمه کرد _مریم خانوم؟ اصلاحواسم نبود کجا هستیم و تو چه موقعیتی_بله مریم خانوم عشق قدیمیتون دیشب همش اینجا بودین و جلوی چشم همدیگه چرا جلوی من نشون میدی نمیشناسی؟!مطمئنی علت نخواستن من فقط پشیمون شدن من بود؟! اخم کردو چشمهاش گرد _محیا می فهمی چی می گی! ‌‌‎@khademngoo
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ هـر شــ🌙ــب 🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ کمد لباساشو باز کرد گفت: هر کدومو خواستی بردار دست بردم لای لباس‌ها دیدم هنوز تگهاش بهش وصله گفتم اینا که همه نو هستن گفت می‌دونم بعد ادامه داد شاید بعضیاشون حتی ده یا بیست سال عمر داشته باشن اما نو هستن و هنوز میشه پوشید مرغوبه جنسشون به قول شما امروزیا «بِرنده» خندیدم گفتم خانجون چرا این همه سال تنت نکردی؟! گفت هی وایسادم شاید یه روز خاص بیاد یه آدم خاص بیاد، یه حال خاص بیاد یه مهمونی خاص بیاد کلاً یه چیز خاص باشه تا اینارو تن کنم سرشو انداخت پائین گفت: حواسم نبود روز خاص و مهمونی خاص و آدم خاص و وقت خاص قرار نیست بیاد قرار بود اینارو تنم کنم تا همه اون لحظه‌ها خاص بشن برام اما دیگه تو ۷۵ سالگی خاص و غیر خاصی نیست دیگه حالا تو تن شما ببینم برام خاصه درس زندگی داشت بهم میداد درس سخت زندگی هیچ روز خاصی وجود نداره مگر ما خودمون خاصش کنیم ما آدم‌ها توی اسفند بیشتر از هر وقت دیگه‌ای خسته‌ایم اما نمی‌دانم چرا به جای اینکه نفسی تازه کنیم سرعت‌مان را بیشتر و بیشتر می‌کنیم تا هر طور شده مثل قهرمان دوی ماراتن از خط پایان این ماه عجیب و غریب بگذریم اسفند را باید نشست باید خستگی در کرد یازده ماه تمام، دردها، رنج‌ها و حتی خوشی‌ها را به جان خریدن که الکی نیست هست؟! اسفند را نباید دوید اسفند را باید با کفش‌های کتانی قدم زد پس روزهای رفته سال را ورق می‌زنم چه خاطراتی که زنده نمی‌شوند چه روزها که دلم می‌خواست تا ابد تمام نشوند و چه روزها که هر ثانیه‌اش یک سال زمان می‌برد چه فکرها که آرامم کرد و چه فکرها که روحم را ذره ذره فرسود چه لبخندها که بی اختیار بر لبانم نقش بست و چه اشک‌ها که بی اراده از چشمانم سرازیر شد چه آدم‌ها که دلم را گرم کردند و چه آدم‌ها که دلم را شکستند چه چیزها كه فکرش را هم نمی‌کردم و شد و چه چیزها كه فکرم را پر کرد و نشد چه آدم‌ها که شناختم و چه آدم‌ها که فهمیدم هیچ گاه نمی‌شناختمشان و چه .... !!! و سهم یک سال دیگر هم یادش بخیر می‌شود کاش ارمغان روزهائی که گذشت آرامشی باشد از جنس خدا آرامشی که هیچگاه تمام نشود و من برای تمام آدم‌های روی این زمین آرزوی سعادت دارم پس بخند كه بهاری که در راه است با شكوفه لبخند تو زیباتر خواهد بود آرزو دارم هر تپش قلبت آمیخته با آمین های خدا برای آرزوهای قشنگت باشد تمام آرزوهای زیبا در روزهای پایان سال تقدیم شما عزیزان❤ ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدايا ما را در کشتی‌های نجاتت بنشان و ما را به لذت مناجات خود كامیاب گردان و بر جویبارهای محبتت وارد ساز و به ما شیرینی مقام قرب و دوستی‌ات را بچشان و كوشش ما را در خود قرار ده و همت ما را به طاعت خود مصروف دار خدایا در این دریای پر تلاطم روزگار با نگاه مهربانت دلگرممان کن به فردائی بهتر شبتـ🌙ـون پـر از نـور الهـی🌟 ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
《يُسَبِّحُ للهِ ما فِی السَّماواتِ وَالاَرض》 ┊ ┊ ┊ ┊ ┊❣سُبحان الله ┊ ┊ ┊ ┊❣ اَلحَمدُلله ┊ ┊ ┊ ❣ لا اِلهَ اِلَّا الله ┊ ┊ ❣ الله اَکبر ┊ ❣ سُبحانَ اللهِ وَ بِحَمدِه ❣ اَستَغفِرُالله در آغاز روز دهانمان را خوشبو می‌کنیم با ذکر نام الله 🍃بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ🍃     🌸 الهـی بـه امیـد تــو 🌸 💠خادم ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🔹🔶🔹🔶🔹 🔶🔹🔶🔹 🔹🔶🔹 🔶🔹 🌼🍃 أَلَّذِینَ‏إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّبِرِینَ عَلَى‏ مَآ أَصَابَهُمْ وَ الْمُقِیمِى الصَّلَوةِ وَمِمَّا رَزَقْنَهُمْ یُنفِقُونَ‏🍃🌼 🌸🍃 (مُخبتین) کسانى هستند که هرگاه نام خدا برده شود دل‏هایشان از خوف (خداوند) مى‏ لرزد و بر آنچه (از سختى‏ ها) به آنان مى‏رسد مقاومند و برپاکنندگان نمازند و از آنچه به آنان روزى داده ‏ایم انفاق مى‏ کنند🍃🌸 {سوره ی حج ، آیه ۳۵ } 💠 نکته ها : یاد خدا هم آرام‏بخش است و هم براى اهل ‏ایمان، خوف‏آور، همانند کودکى که با یاد والدین، هم آرام مى‏ گیرد و هم از آنان پروا مى‏ کند و حساب مى‏ برد 💠 پیام آیه : ۱- ترس از خدا و پرواى درونى، یک ارزش است. «وَجِلت قلوبهم» ۲- تقوا، بر همه‏ کمالات مقدّم است. «وَجِلت قلوبهم... والصّابرین ...» ۳- زیربناى انجام وظیفه بعد از تقوا، مقاومت و صبر است. «وَجِلت قلوبهم والصّابرین» ۴- صبرى ارزش دارد که در برابر مشکلات دوام بیاورد. «الصابرین‏ على‏ما اصابهم» ۵ - رابطه با خدا، از رابطه با محرومان جدا نیست. «والمقیمى الصلوة - ینفقون» ۶- بخشش، مخصوص مال نیست، از علم و آبرو و هنر نیز مى‏ توان انفاق کرد. «ممّا رزقناهم» ۷- انفاقى ارزش دارد که دائمى باشد. («ینفقون» فعل مضارع نشانه استمرار است) ۸ - در انفاق نیز اعتدال و میانه ‏روى لازم است. «و ممّا...» ۹- اموال و دارائى‏ هاى انسان رزق الهى است. «رزقناهم» 💠خادم ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
🏝خدا کند این پایان زمستانِ " ندیدنتان " باشد... خدا کند شما زودتر بیایید... خدا کند دل، روی دست‌هایم جان ندهد... خدا کند چشم، چشمه اشکش خشک نشود... خدا کند قلب، کاسه‌ی صبرش سر نرود... خدا کند زنده بمانم تا آمدنتان، دیدنتان،بوییدنتان... خدا کند ببینم روز قشنگ ظهورتان را...🏝 ⚘وَ اُشْهِدُکَ یا مَوْلاىَ اَنَّ عَلِیّاً اَمیرالْمُؤْمِنینَ حُجَّتُهُ وَالْحَسَنَ حُجَّتُهُ و گواه گیرم تو را اى مولاى من که على امیر مؤمنان حجت خدا است و حسن حجت او است⚘ 💠خادم ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
هدایت شده از گالری مکرمه شاپرک🦋
🤩آویز گلدان دیواری کوچک بسیار شیک و کاربردی با قیمتی مناسب 😃اگر تمایل دارید به دوست و آشنایان هدیه بدی که هم کاربردی باشه هم قیمت مناسب 😍پیشنهاد من به شمااین آویز زیباست 🌹قیمت با احترام ۷۰۰۰۰تومن🌹 فروش هنرهای دستی مکرومه بافی بانو جان لینک کانال برای حمایت @macrumetabib https://wa.me/message/NRLPI2X44EHPN1 بزن رو لینک و وارد واتساپم شو و سفارش بده 😍 این هم ای دی ایتا جهت سفارش @banooy_honarmand
10.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔆 متن شبهه: چرا دین ما یک دین عربی هست ؟ چرا باید نماز را عربی بخوانیم ؟" 🔆 پاسخ شبهه: 🎞 در کلیپ به نحو پاسخ داده شده حتما ببینید 🎤 از اساتید مهدویت کشور 👈 برای جلوگیری از منحرف شدن دانش آموزان و نوجوانان این کلیپ را نشردهید
تفسیر زیارت جامعه ۱۱۵ و ۱۱۶ 👇👇👇👇👇👇👇