✍کارهای نکرده🔻
راوی: حجه الاسلام سید علی
ابو القاسمی، برادر شهید
🗯تازه از سر کار برگشته بود که
لباس هایش را عوض کرد و دوباره رفت.
♨️صدایش کردم.
چند قدمی برگشت و گفت:🔻
🔰 بله؟! بفرما داداش!
💠گفتم ٱ سید مجتبی!
▪️ نمیشه یه کم بیشتر تو خونه بمونی؟!
▫️ ما هم از زیارت حضرتعالی سهمی داریم! یا نه؟
🔸مثل همیشه خیلی محترمانه و مودب رو به رویم ایستاد.
لبخندی زد و گفت:🔻
🔹 کار نکرده زیاده!
🗯باید نشست و با جوون ها رو در رو حرف زد!
💥با سمینار و همایش و یادواره که به تنهایی نمیشه کارها رو پیش برد!
♨️باید برای نسل جوون امروزی وقت گذاشت!
🔰باید کنارشون بود و شونه به شونه شون حرکت کرد!
💠اره داداش کار نکرده زیاده!
🔸کارایی که تکلیف خیلی هاست و انجام نمیدن!
🔹این ها را گفت و سرش را انداخت پایین و رفت.
📚منبع: کتاب سید زنده است، ص 83
#خاطرات_شهدا
#شهید_سید_مجتبی_ابوالقاسمی
💐کانال خادمین الشهدا دزفول💐
https://eitaa.com/khademin_dez
✍روشنی چشم🔻
🗯چه در جبهه های پدافندی، چه در پادگان و چه در شهر همیشه مطالعه روزنامه و کتاب های علمی و مذهبی را ترک نمی کرد.
♨️این بود که در سخنرانی هایش از
تازه ترین اخبار داخلی و خارجی و پیشرفت های نظامی خبر می داد.
🔰و برای بالا بردن روحیه بچه های رزمنده از داستان و تمثیل، احادیث و روایات، قران و نهج البلاغه، قصص قران
و عبرت های تاریخی و مساٸل علمی استفاده می کرد.
💠گاهی اوقات ساعت ها در سنگر به مطالعه می نشست و چنان غرق در کتاب می شد که ورودمان را به سنگر احساس نمی کرد.
▪️ به گونه ای که انس او با قران و کتاب مایه ی تعجب و تحسین بچه ها قرار گرفته بود.
▫️شهید صالح نژاد علاوه بر خود
بچه های دیگر را نیز به مطالعه سفارش و تشویق می کرد.
🔸یکی از روزها که گرم مطالعه بود با حالت شوخی کتاب را از دستش گرفتم و گفتم برادر حمید!
🔹می ترسم این گونه که شما مطالعه
می کنی چشمانت را از دست بدهی.
💥او بلافاصله گفت مطالعه کتاب چشم مرا روشن می کند و دلم را جلا می دهد.
🗯و من احساس کردم که بر خلاف بسیاری که از مطالعه فرار می کنند برای او لذت بخش و شیرین است.
♨️به همین دلیل کتابی را که به دست
می گرفت ضمن دقت در خواندن و تامل و تدبر در مفهومش تا ان را تمام نمی کرد کنار نمی گذاشت.
راوی: فریدون معینی
📚منبع: کتاب رد پای افتاب،ص 38
#خاطرات_شهدا
#شهید_حمید_صالح_نژاد
💐کانال خادمین الشهدا دزفول💐
https://eitaa.com/khademin_dez
✍امام خمینی( ره):🔻
🗯شهادت فوز عظیمی است برای شاگردان مکتب توحید.
♨️نگذارید پیشکسوتان شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمره خود به فراموشی سپرده شوند.
🔰لازمه یک انقلاب شهادت و مهیا بودن برای شهادت است.
💠ملتی که شهادت برای او سعادت است پیروز است.
💥ملت ما شهادت را برای خود سعادت و شرف می داند.
#کلام_ولایت
#فرهنگ_شهادت
🥀کانال ایستگاه مطالعه🥀
https://eitaa.com/katab313
🌹 #زيارت_نامه_شهـــــــدا🌹
🔹بســــم الله الرحمــــن الرحیم🔹
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ،
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ،
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ،
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ،
اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ،
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ،
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ،
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ،
بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ،
وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ،
وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،
فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم.
#پنج_شنبه_های_شهدایی
✍خاطراتی از شهید عبد الکریم
پور محمد حسین:🔻
روای: حاج محمد راحمی(عیدی مراد)
🗯قبل از عملیات والفجر 8 حاج کریم و شهید سید هبت اله فرج الهی برای شناسایی رفته بودند، وقتی کارشان به اتمام می رسد با هم قرار می گذارند که خدا را امتحان کنند و می گویند:🔻
♨️ ببینیم خداوند که می فرماید بندگان خود را دوست دارد، ما را چقدر دوست دارد.
🔰و نشانه ان، این باشد که گلوله توپ یا خمپاره ای نزدیک ما منفجر شود که نه شهید شویم و نه جراحت شدید، فقط اندکی مجروح شویم که عملیات را از دست ندهیم.
💠هنوز حرفشان کامل به پایان نرسیده، خمپاره ای نزدیکشان منفجر می شود که هر دوی ان ها به صورت سطحی مجروح می شوند و نشانه محبت خدا به این دو بنده خالص بود.
▪️که حاج کریم در والفجر 8 و اقا هبت اله در کربلای 5 به لقای حبیب خود رسیدند.
📚منبع: کتاب گردان شهر افتاب، ص 98
#خاطرات_شهدا
#شهید_عبدالکریم_پور_محمد_حسین
💐کانال خادمین الشهدا دزفول💐
https://eitaa.com/khademin_dez
✍خاطراتی از شهید سید جمشید صفویان:🔻
راوی: عبد الحسین خضریان
🗯با چهره ای بر افروخته، تنها کنار سنگر نشسته و به فکر فرو رفته بود
به گونه ای که حتی متوجه رفت و امد بچه ها نمی شد.
♨️فکر کردن عادت همیشگی او بود.
🔰 و همیشه به دوستان سفارش می کرد بیش از انکه حرف بزنید، فکر کنید.
💠دستی به شانه اش زدم، گفتم برادر سید چه شده باز هم توی فکری؟
▪️او گفت درباره خودم فکر می کنم و افسوس می خورم.
▫️همه را نصیحت می کنم، مثل ذاکران ابا عبد الله الحسین (ع) مصیبت اٸمه
می خوانم.
💥هم موذن هستم و هم امام جماعت گردان.
🔸دوستان و نزدیکان برای مشکلاتشان با من مشورت می نمایند.
🔹ولی من مانده ام و بار سنگین مسٸولیت.
🗯من مانده ام و چشمانی پر از اشک که چرا از صف شهدا جا مانده ام.
♨️در این حیرانم که چگونه ان هایی که بار سفر بستند و رفتند مرا سرمشق، معلم و راهنمای خود قرار داده بودند.
💥ولی من خود شاگرد تنبل این مکتبم و در حل بسیاری از مساٸل درمانده ام.
📚منبع: کتاب گردان شهر افتاب، ص 118
#خاطرات_شهدا
#شهید_سید_جمشید_صفویان
💐کانال خادمین الشهدا دزفول💐
https://eitaa.com/khademin_dez