eitaa logo
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
17.6هزار دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
86 فایل
ادمین محتوایی جهت ارسال گزارشات و محتوا: @KhademResane_Markazi ادمین پاسخگو جهت ارتباط و سوال در مورد خادمی، کمیته مرکزی و کمیته های استانی خادمین شهدا: @shahidanekhodaiy110
مشاهده در ایتا
دانلود
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
..... 🍂🍁 می گوید: یکبار زمانی بودیم مجبور شدیم به صورت قاچاقی از طریق مشهد به افغانستان برویم. بین راه رودخانه ای وسیع و عمیقی وجود داشت که ما خبر نداشتیم. آب موج می زد. من دیدم با زن و بچه نمی توانم عبور کنم. راه برگشت هم نبود؛ چون در ایران همه به دنبال من بودند. نمی دانستم چه کنم. به (عج) شدم. از همه جا و ناامید شده و گفتم: «آقا! این زن و بچه توی این بیابان غربت امشب نمانند! آقا جان، اگر من مقصرم اینها تقصیری ندارند.» 🍂🍁 لحظاتی از من نگذشته بود. همان وقت اسب سواری رسید! از ما سوال می کرد: «اینجا چه می کنید؟!» گفتم: «می خواهیم از آب عبور کنیم.» آقایی که سوار بر اسب بود بچه را بلند کرد و در سینه خودش گرفت. من را هم پشت خود سوار کرد. خانم من هم پشت من سوار شد.ایشان اسب را به سمت آب حرکت دادند. وارد آب شد. در حالی که من دیدم اسب شنا می کرد، راه نمی رفت! وقتی رسیدیم آن طرف، ما را گذاشتند زمین و تشریف بردند. نمی دانی چه حالی داشتم. من سجده ی شکر بجا آوردم و در همان حال گفتم بهتر است از او بیشتر تشکر کنم. 🍂🍁 از برخواستم دیدم اسب سوار نیست و رفته. تعجب کردم. یعنی اینقدر سریع برگشت!؟ در همین حال به خودم گفتم لباس هایمان را در بیاوریم تا خشک شود. نگاه کردم دیدم به لباس هایمان یک قطره آب هم نپاشیده! به کفش و لباس و چادر همسرم نگاه کردم دیدم خشک است! نمی دانستم چه کنم. دو مرتبه سجده ی شکر به جا آوردم. 📚کتاب وصال، صفحه 21 الی 23 @khademinekoolebar