کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
#توسل_به_امام_زمان .....
🍂🍁 #شهید_سید_علی_اندرزگو می گوید: یکبار زمانی #مشهد بودیم مجبور شدیم به صورت قاچاقی از طریق مشهد به افغانستان برویم. بین راه رودخانه ای وسیع و عمیقی وجود داشت که ما خبر نداشتیم. آب موج می زد. من دیدم با زن و بچه نمی توانم عبور کنم. راه برگشت هم نبود؛ چون در ایران همه به دنبال من بودند. نمی دانستم چه کنم. #متوسل به #امام_زمان (عج) شدم. از همه جا و ناامید شده و گفتم: «آقا! این زن و بچه توی این بیابان غربت امشب نمانند! آقا جان، اگر من مقصرم اینها تقصیری ندارند.»
🍂🍁 لحظاتی از #توسل من نگذشته بود. همان وقت اسب سواری رسید! از ما سوال می کرد: «اینجا چه می کنید؟!» گفتم: «می خواهیم از آب عبور کنیم.» آقایی که سوار بر اسب بود بچه را بلند کرد و در سینه خودش گرفت. من را هم پشت خود سوار کرد. خانم من هم پشت من سوار شد.ایشان اسب را به سمت آب حرکت دادند. وارد آب شد. در حالی که من دیدم اسب شنا می کرد، راه نمی رفت! وقتی رسیدیم آن طرف، ما را گذاشتند زمین و تشریف بردند. نمی دانی چه حالی داشتم. من سجده ی شکر بجا آوردم و در همان حال گفتم بهتر است از او بیشتر تشکر کنم.
🍂🍁 از #سجده برخواستم دیدم اسب سوار نیست و رفته. تعجب کردم. یعنی اینقدر سریع برگشت!؟ در همین حال به خودم گفتم لباس هایمان را در بیاوریم تا خشک شود. نگاه کردم دیدم به لباس هایمان یک قطره آب هم نپاشیده! به کفش و لباس و چادر همسرم نگاه کردم دیدم خشک است! نمی دانستم چه کنم. دو مرتبه سجده ی شکر به جا آوردم.
📚کتاب وصال، صفحه 21 الی 23
@khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸
🌺🍃🌸
🍃🌸
🌸
خانه مان #روضه امام حسین (ع) بود...
#مصطفی آن زمان 4 سال داشت.
آواخر #روضه نزدیک اذان ظهر بود که صدای ترمز شدیدی از خیابان آمد.....
بلافاصله یکی از همسایه ها خطاب به من با صدای وحشت زده ای داد زد و گفت: حاج خانم بچه ات مرد!
از ترس خشکم زده بود و نمیتوانستم حرف بزنم
به دیوار تکیه زدم و آرام نشستم
درست روبه روی کتیبه #یا_اباالفضل_العباس بودم
همین که چشمم به کتیبه افتاد گفتم: یا ابالفضل العباس این پسر #نذر شما ، سرباز و فدایی شما...
بعد هم به آقا #متوسل شدم که بلایی سرش نیامده باشد.....
و خدارو شکر آن روز به خیر گذشت.سرش شکسته بود اما به خیر گذشت.
از این نذر سال ها گذشت و با هیچکس در میان نگذاشتم
فقط برای حضرت اباالفضل شیر نذری هر سال در روضه پخش میکردم.
این نذری در همه ی سال ها ادامه داشت و این راز بین من و حضرت ابالفضل بود.
#راوی_مادر_شهید_مصطفی_صدرزاده
@khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸
🌺🍃🌸
🍃🌸
🌸
#امام_خامنه_ای :
یک #کتابی تازه خواندهام که خیلی برای من جالب بود.
دختر و پسر جوان -زن و شوهر- متولّدین دههی ۷۰، مینشینند برای اینکه در جشن عروسیشان گناه انجام نگیرد، #نذر میکنند سه روز #روزه بگیرند!
به نظر من این را #باید_ثبت_کرد در تاریخ که یک دختر و پسر جوانی برای اینکه در جشن عروسیشان ناخواسته خلاف شرع و گناهی انجام نگیرد، به خدای متعال #متوسّل میشوند، سه روز #روزه میگیرند.
پسر عازم #دفاع_از_حریم_حضرت_زینب (سلاماللهعلیها) میشود؛ گریهی ناخواستهی این دختر، دل او را میلرزاند؛ به این دختر -به خانمش- میگوید که گریهی تو دل من را لرزاند، امّا #ایمان من را نمیلرزانَد! و آن خانم میگوید که من مانع رفتن تو نمیشوم، من نمیخواهم از آن زنهایی باشم که در روز قیامت پیش #فاطمه_زهرا سرافکنده باشم......
🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 🇮🇷 🌹🇮🇷🌹🇮🇷
عرض ادب و احترام به ساحت مقدس حضرت #سید_الشهداء علیه السلام و تسلیت به امام زمان حضرت #حجت_ابن_الحسن "عجل الله تعالی فرجه الشریف" در اولین روز #ماه_صفر همراه و همنوا با #شهید_مدافع_حرم_حمید_سیاهکالی_مرادی
@khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸
🌺🍃🌸
🍃🌸
🌸
همین که رسیدیم پشت دژ خودمان، یک راست رفتم سراغش. تو #سنگر_فرماندهی_گردان، تک و تنها نشسته بود و انگار انتظار مرا می کشید.
از نتیجه کار پرسید. زود جوابی سر هم کردم و به اش گفتم. جلوش نشستم و مهلت حرف دیگری ندادم. بی مقدمه پرسیدم: جریان دیشب چی بود؟؟؟؟
طفره رفت. قرص و محکم گفتم: تا نگی، از جام تکون نمی خورم، یعنی اصلاً آروم و قرار نمی گیرم.
می دانستم رو حساب #سید بودنم هم که شده، روم را زمین نمی زند.
کم کم اصرار من کار خودش را کرد.
یک دفعه چشم هاش خیس اشک شد. به ناله گفت: باشه، برات می گم....
انگار دنیایی را به ام دادند. فکر می کردم یکسره اسرار ازلی و ابدی می خواهد برام فاش شود. حس عجیبی داشتم......
وقتی شروع به تعریف ماجرا کرد، خیره صورت نورانی اش شده بودم.
حال و هوایش آدم را یاد آسمان و یاد #بهشت می انداخت. می شد معنی از خود بیخود شدن را فهمید......
با لحن غمناکی گفت: موقعی که #عملیات لو رفت و توی آن شرایط گیر افتادیم، حسابی قطع امید کردم.
شما هم که گفتی برگردیم، ناامیدی ام بیشتر شد و واقعاً عقلم به جایی نرسید.
مثل همیشه، تنها راه امیدی که باقی مانده بود، #توسل به واسطه های فیض الهی بود.....
توی همان حال و هوا، صورتم را گذاشتم روی خاک های نرم اون منطقه و متوسل شدم به وجود مقدس خانم #حضرت_فاطمه_زهرا (سلام الله علیها).....
چشم هام را بستم و چند دقیقه ای با #حضرت راز و نیاز کردم.
حقیقتاً حال خودم را نمی فهمیدم......
حس می کردم که اشک هام تند و تند دارند می ریزند. با تمام وجود می خواستم که راهی پیش پای ما بگذارند و از این مخمصه و مخمصه های بعدی، که در نتیجه شکست در این عملیات دامنمان را می گرفت، نجاتمان بدهند......
در همان اوضاع، یک دفعه صدای #خانمی به گوشم رسید؛ #صدایی_ملکوتی که هزار جان تازه به آدم می بخشید. به من فرمودند: #فرمانده!
یعنی آن #خانم، به همین لفظ #فرمانده صدام زدند و فرمودند: این طور وقت ها که به ما #متوسل می شوید، ما هم از شما دستگیری می کنیم، ناراحت نباش.....
لرز عجیبی تو صدای #عبدالحسین افتاده بود.
چشم هاش باز پر از اشک شد.
ادامه داد: چیزهایی را که دیشب به تو گفتم که برو سمت راست و برو کجا، همه اش از طرف همان #خانم بود....
بعد من با التماس گفتم: #یا_فاطمه_زهرا (س)، اگر شما هستید، پس چرا خودتان را نشان نمی دهید؟!
فرمودند: الان وقت این حرف ها نیست، #واجب تر این است که بروی وظیفه ات را انجام بدهی....
#عبدالحسین نتوانست جلو خودش را بگیرد.
با صدای بلندی زد زیر گریه. بعد که آرام شد، آهی از ته دل کشید و گفت:
اگر اون لحظه زمین رو نگاه می کردی، خاک های نرم زیر صورتم گل شده بود، از شدت گریه ای که کرده بودم......
حالش که طبیعی شد، گف: #سید، راضی نیستم این قضیه رو به احدی بگی......
گفتم: مرد حسابی من الان که با ظریف رفته بودیم جلو و موقعیت #عملیات رو دیدیم، یقین کردیم که شما از هر جا بوده دستور گرفتی، فهمیدم که اون حرف ها مال خودت نبوده.
پرسید: مگر چی دیدین؟
هر چه را دیده بودم، مو به مو براش تعریف کردم.
گفت: من خاطر جمع بودم که از جای درستی راهنمایی شدم.
خبر آن عملیات، مثل توپ توی منطقه صدا کرد. خیلی زود خبرش به پشت جبهه هم رسید......
#شهید_عبدالحسین_برونسی
روحمان با یادش شاد......
@khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸
🌺🍃🌸
🍃🌸
🌸
#امام_خمینی(ره):
این وصیت نامه هایی که این عزیزان می نویسند مطالعه کنید، پنجاه سال عبادت کردید و خدا قبول کند ،یک روز هم یکی از این وصیت نامه ها رو بگیرید و مطالعه کنید و فکر کنید....
🇮🇷🌹🇮🇷🌹 🇮🇷 🌹🇮🇷🌹🇮🇷
وصیت نامه #شهید بزرگوار #شهید_عبدالحسین_برونسی را در ادامه می خوانیم:
بسم رب الشهدا و الصدیقین
درود همه #شهدا و درود همه #خانواده_شهدا و درود همه انسانهای محروم در سرتاسر عالم به #رهبر_انقلاب این #امام عزیزمان این #فرزند_فاطمه سلامالله علیها و این #امام نائب بر حق #امام_زمان عجلالله تعالی فرجه الشریف و این یادگار #رسول_گرامی_اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم و این یادگار همه #انبیا واین عزیزی که همه ما را از بدبختی و بیچارگی نجات داد و به راه راست هدایت کرد و درود همه انسانها و درود همه ملائکههای مقرب خدا بر این چنین رهبری و این چنین معلمی و نائب برحق #امام_زمان یعنی #حضرت_امام_خمینی
#وصیتی است که به خانواده عزیزم و به رهروان راه حق و حقیقت و آنچه که میگویم از صمیم قلب و با چشم باز این راه را پیمودهام و ثابت قدم ماندهام و امیدوارم که این قدمهایی که در راه خدا برداشتهام خدا آنها را قبول درگاه خودش قرار بدهد و ما را از آتش جهنم نجات بدهد.
فرزندانم خوب به قرآن گوش کنید و خودتان را به #قرآن متصل کنید و این کتاب آسمانی را سرمشق زندگیتان قرار بدهید. باید از #قرآن استمداد کنید و باید از #قرآن مدد بگیرید و #متوسل به #امام_زمان باشید.
ولی فرزندان من، باید به اینهایی که میگویم شما خوب عمل کنید این تکلیفی است برعهده شما.
نگویید آنان را که کشته میشوند در راه خدا مردگانند بلکه زندهاند ایشان، ولی شما در نمییابید...
و هر آینه فرزندانم خدا شما را به این #آیات_قرآن آزمایش میکند حواستان جمع باشد، خیلی خوب جمع باشد و همیشه #آیات_قرآن را زمزمه بکنید تا شیطان به شما رسوخ پنهانی نکند.
(همسرم) از وقتی من با این #فرزند_فاطمه سلامالله علیها نائب بر حق امام زمان آشنا شدم و بخصوص از وقتی که با شاگرد ایشان [آیتالله] #آقای_خامنه_ای_عزیز آشنا شدم هدف من عوض شد.
... اینها هستند که #استقامت کردند در راه خدا، و ثابت کردند که #دین_خدا را باید یاری کرد و به آنها، ملائکههای آسمان و ملائکههای مقرب خدا و فرشتگان خدا نازل شده.
آنها را بشارت دادند، به کجا بشارت دادند؟ به همانجایی که انبیا خدا یعنی به #بهشت بشارت دادند.
این بشارتی است که از طرف #خدا مأموریت پیدا میکند به وسیله فرشتگان که به این #شهیدان راه خدا موقعی که از مرکبشان میافتند و در راه خدا #شهید میشوند، می گویند دیگر از گذشته خود هیچ حزن و اندوهی نداشته باشید. شما را به همان بهشت انبیاء وعده میدهیم.
پس فرزندانم، تلاش بکنید این فرزندان اسلام ای همه انسانها تلاش کنید تا مشمول صلوات و رحمت خدا قرار بگیرید. اگر شما مشمول رحمت و صلوات خدا قرار بگیرید. به هیچ بنبست و گمراهی برنخواهید خورد.
حق را دریابید و پیش بروید این #قرآن است. این #پیام_خدا است. و این رسالت خداست و این رسالت همه انبیا خداست باید هجرت کنیم.
رسول هدا میفرماید: این زندگی دنیا به منزله این است که انسان انگشت خودش را به آب دریا بیندازد و بالا بکشد چقدر از آب دریا برداشتهاید؟ شما آیا به این رسیدهای که چقدر از آب دریا برداشتهای؟ باید شما خوب توجه کنید دنیا به منزله آخرت این جور است.
... انسان باید بفهمد که #عالم_آخرت چقدر بزرگ است و نعمتهایی که در آنجا برای رهروان راه انبیا هست و به حرف و به زبان و به گفته، هیچکسی نمیتواند توصیف آنها را بکند. این چند روزه دنیا، قابل آن نیست که شما به گمراهی بروید و به این طرف و آن طرف بزنید.
فرزندانم شما را به #نماز و شما را به اقامه نماز سفارش میکنم همان سفارشی که لقمان به فرزندش کرد که #نماز را به پا دارید #امر_به_معروف و #نهی_از_منکر کنید.
فرزندان عزیزم، از #قرآن مدد بجویید و از #قرآن سرمشق بگیرید تا به گمراهی کشیده نشوید، این هدف #قرآن است و این هدف همه انبیاء خداست.
من که این #آیات را برای شما میخوانم از صمیم قلب میخوانم. چند شب دیگر به طرف دشمن روانه میشوم و اگر برنگشتم امیدوارم که شما به #قرآن بپیوندید و به این وصیتهایی که من کردم عمل کنید و من هنوز هم صحبت دارم. باید به شما تذکر بدهم. ای فرزندانم، باز شما را به #قرآن توصیه میکنم، هیچ راهی بهتر از #راه_قرآن نیست.
@khademinekoolebar