eitaa logo
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
17.9هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
2.8هزار ویدیو
86 فایل
ادمین محتوایی جهت ارسال گزارشات و محتوا: @KhademResane_Markazi ادمین پاسخگو جهت ارتباط و سوال در مورد خادمی، کمیته مرکزی و کمیته های استانی خادمین شهدا: @shahidanekhodaiy110
مشاهده در ایتا
دانلود
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
صبح است و جهان باز غزلخوان شده است خورشید دوباره بر تو مهمان شده است لبخند نشان کنج لبان عسلت چشما
⭐️ولادت به سال 1340 هـ .ش در در خانواده‌ای مذهبی و دوستدار اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم‌السلام) متولد شد. پدرش که از کسبة متعهد به شمار می‌رود، در دوران ستمشاهی و اختناق، با علما و روحانیون مبارز، از جمله حضرت آیت الله العظمی امام خامنه‌ای (مدظله‌العالی) و شهیدان هاشمی‌نژاد و کامیاب ارتباط داشت؛ وی که برای تربیت فرزندش اهمیت زیادی قایل بود، محمود را همراه خود به مجالس و محافل مذهبی و نماز جماعت می‌برد و از این راه، او را با مکتب اهل بیت و تعالیم انسان‌ساز اسلام آشنا کرد. ⭐️ فعالیت‌های بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با پیروزی انقلاب اسلامی، کاوه جزو اولین عناصر مؤمن و متعهدی بود که به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در شهر مقدس مشهد پیوست. پس از گذراندن یک دوره آموزش شش ماهه چریکی، به آموزش نظامی برادران سپاه و بسیج پرداخت. پس از آن، به منظور حفاظت از بیت شریف حضرت امام خمینی، طی مأموریتی شش ماهه به تهران عزیمت کرد. با شروع جنگ تحمیلی، به همراه تعدادی از نیروهای خراسان به جبهه‌های جنوب اعزام شد و لیکن مدتی بعد به علت نیاز شدیدی که پادگان به مربی داشت، او را برای آماده‌سازی و آموزش نیروها به مشهد فراخواندند. ⭐️ کاوه در کردستان با وجود این که برای آموزش نیروها اهمیت زیادی قایل بود و مسؤول مستقیم او، تمایل نداشت وی را، که از مربیان دلسوز و قوی محسوب می‌شد، به جبهه اعزام نماید، اما روح پرتلاطم محمود به دنبال فرصتی بود تا رودرروی دشمن قرار گیرد و در صحنه‌های کارزار، از انقلاب و ارزشهای آن به صورت عملی دفاع نماید. بنابراین در اولین فرصت رضایت فرماندة پادگان را جلب نمود و با شور و شوقی وافر، به دیار کردستان که در آن زمان، با توطئه گروهکها و عناصر ضد انقلاب، دستخوش درگیری و آشوب شده بود عزیمت کرد. محمود که به همراه تعدادی از برادران پاسدار جهت آزادسازی شهر بوکان وارد کردستان شده بود، به دلیل لیاقتها و مهارتهایی که داشت، در همان ابتدا به عنوان فرمانده گروهی دوازده نفره انتخاب شد. تواناییها و محمود موجب شد تا پس از مدتی به عنوان سپاه منصوب شود. کاوه که همیشه عملیاتها و اقداماتش موجب تحیر فرماندهان بود توانست با کمترین نیروی عملیاتی منطقه اشغال شده را در مدت 24 ساعت از دست عناصر ضد انقلاب آزاد کند. این اقدام شهید کاوه و تیم عملیاتی اش موجب شد تا گروهکهای ضد انقلاب مستقر در مرزهای ایران برای زنده و یا مرده محمود جایزه بزرگی تعیین کنند. ولی کاوه آرام ننشست و به عنوان فرمانده عملیات تیپ شهدا به فرماندهی شهید ناصر کاظمی به قلب دشمن یورش برد. ⭐️ نقش کاوه در تیپ ویژه شهدا به دنبال عملیات سرنوشت ساز نیروهای سپاه در محورهای مختلف کردستان و همزمان با تشکیل تیپ ویژه شهدا که فرماندهی آن برعهده شهید ناصر کاظمی بود، کاوه به عنوان فرمانده عملیات تیپ انتخاب شد. هنوز مدت کوتاهی از فعالیت محمود در این مسؤولیت که با آزادسازی بسیاری از مناطق کردستان همراه بود، نگذشته بود که آوازة تیپ ویژه شهدا آنچنان ضد انقلاب را متحیر ساخت که بکلی روحیة خود را از دست داد تا آنجا که در مقابل هر یورش رزمندگان اسلام، فرار را بر قرار ترجیح می‌داد و می‌دانست که مقاومت در مقابل این یگان، جز خسارت و نابودی، ثمری نخواهد داشت. آوازه حضور محمود کاوه در نوک پیکان وحشت در دل منافقان به وجود آورد تا جائیکه این تیپ توانست سد دژ و محور استراتژیک به را آزاد کنند. در این عملیاتها تیپ به شهادت رسید و در خردادماه سال 62 محمود کاوه به عنوان فرمانده تیپ شهدا منصوب شد. اولین ماموریت تیپ پس از فرماندهی شهید کاوه انجام عملیات برون مرزی والفجر 2 در منطقه بود که همزمانی آن با موجب شد تا بخش زیادی از مناطق کردستان و سردشت از وجود ضد انقلاب پاکسازی شود. ⭐️ یازدهم شهریورماه1365 روح این سردار شجاع اسلام و سرباز وارسته حضرت بقیه الله الاعظم (عج) در عملیات کربلای2 بر بلندای قله 2519 به پرواز درآمد و دل صخره و کوه، یاد و خاطره شجاعت‌های بی‌نظیر او را در خود ثبت کرد. آن روز، کاوه مزد ج را دریافت کرد و به بارگاه عز الهی فرا خوانده شد. ⭐️مسئولیتها در دوران انقلاب و مقدس : مربی آموزش نظامی مسئول محافظین بیت امام مربی آموزش نظامی مسئول عملیات سقز مسئول عملیات تیپ ویژه شهدا فرمانده تیپ ویژه شهدا فرمانده لشکر ویژه شهدا ⭐️مجروحیتها
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 . همرزم : سال 80 وقتی به سمت فرماندهی لشکر پیاده مکانیزه حضرت رسول استان تهران رسیدند همزمان جانشین قرارگاه ثار الله هم بودند. در زمان معارفه می گفت : من لشکر نیستم من امانتدار هستم و است. در سال 62 هم جز اهرم های تیپ محمد رسول اله (صل الله علیه وآله وسلم) همراه با ، ، بود؛ همیشه سخنانش برگرفته از یا منویات یا بود...... آلبومی از و داشت و هر وقت دلش می گرفت آن را نگاه می کرد...... بسیار بود و می گفت اگر دستور دهند تا پای جان حاضر به انجام آن هستم و درنگ نمی کنم..... روحمان با یادش شاد...... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 هر چه بهش گفتيم و گفتند فايده اي نداشت .حكمش آمده بود بايد فرمانده گردان عبدالله بشود،ولي زير بار نرفت كه نرفت. روز بعد،صبح زود رفته بود مقر .به گفته بود:چيزي رو كه ازم خواستين قبول مي كنم. از همان روز شد .با خودم مي گفتم: نه با اين كه اون همه سر سختي داشت توي قبول كردن ،نه به اين كه خودش پاشده اومده پيش ..... بعدها،با اصراري كه كردم،علتش رو برايم گفت : شب قبلش (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را خواب ديده بود؛ بهش تكليف كرده بودن.... روحمان با یادش شاد..... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 همین که رسیدیم پشت دژ خودمان، یک راست رفتم سراغش. تو ، تک و تنها نشسته بود و انگار انتظار مرا می کشید. از نتیجه کار پرسید. زود جوابی سر هم کردم و به اش گفتم. جلوش نشستم و مهلت حرف دیگری ندادم. بی مقدمه پرسیدم: جریان دیشب چی بود؟؟؟؟ طفره رفت. قرص و محکم گفتم: تا نگی، از جام تکون نمی خورم، یعنی اصلاً آروم و قرار نمی گیرم. می دانستم رو حساب بودنم هم که شده، روم را زمین نمی زند. کم کم اصرار من کار خودش را کرد. یک دفعه چشم هاش خیس اشک شد. به ناله گفت: باشه، برات می گم.... انگار دنیایی را به ام دادند. فکر می کردم یکسره اسرار ازلی و ابدی می خواهد برام فاش شود. حس عجیبی داشتم...... وقتی شروع به تعریف ماجرا کرد، خیره صورت نورانی اش شده بودم. حال و هوایش آدم را یاد آسمان و یاد می انداخت. می شد معنی از خود بیخود شدن را فهمید...... با لحن غمناکی گفت: موقعی که لو رفت و توی آن شرایط گیر افتادیم، حسابی قطع امید کردم. شما هم که گفتی برگردیم، ناامیدی ام بیشتر شد و واقعاً عقلم به جایی نرسید. مثل همیشه، تنها راه امیدی که باقی مانده بود، به واسطه های فیض الهی بود..... توی همان حال و هوا، صورتم را گذاشتم روی خاک های نرم اون منطقه و متوسل شدم به وجود مقدس خانم (سلام الله علیها)..... چشم هام را بستم و چند دقیقه ای با راز و نیاز کردم. حقیقتاً حال خودم را نمی فهمیدم...... حس می کردم که اشک هام تند و تند دارند می ریزند. با تمام وجود می خواستم که راهی پیش پای ما بگذارند و از این مخمصه و مخمصه های بعدی، که در نتیجه شکست در این عملیات دامنمان را می گرفت، نجاتمان بدهند...... در همان اوضاع، یک دفعه صدای به گوشم رسید؛ که هزار جان تازه به آدم می بخشید. به من فرمودند: ! یعنی آن ، به همین لفظ صدام زدند و فرمودند: این طور وقت ها که به ما می شوید، ما هم از شما دستگیری می کنیم، ناراحت نباش..... لرز عجیبی تو صدای افتاده بود. چشم هاش باز پر از اشک شد. ادامه داد: چیزهایی را که دیشب به تو گفتم که برو سمت راست و برو کجا، همه اش از طرف همان بود.... بعد من با التماس گفتم: (س)، اگر شما هستید، پس چرا خودتان را نشان نمی دهید؟! فرمودند: الان وقت این حرف ها نیست، تر این است که بروی وظیفه ات را انجام بدهی.... نتوانست جلو خودش را بگیرد. با صدای بلندی زد زیر گریه. بعد که آرام شد، آهی از ته دل کشید و گفت: اگر اون لحظه زمین رو نگاه می کردی، خاک های نرم زیر صورتم گل شده بود، از شدت گریه ای که کرده بودم...... حالش که طبیعی شد، گف: ، راضی نیستم این قضیه رو به احدی بگی...... گفتم: مرد حسابی من الان که با ظریف رفته بودیم جلو و موقعیت رو دیدیم، یقین کردیم که شما از هر جا بوده دستور گرفتی، فهمیدم که اون حرف ها مال خودت نبوده. پرسید: مگر چی دیدین؟ هر چه را دیده بودم، مو به مو براش تعریف کردم. گفت: من خاطر جمع بودم که از جای درستی راهنمایی شدم. خبر آن عملیات، مثل توپ توی منطقه صدا کرد. خیلی زود خبرش به پشت جبهه هم رسید...... روحمان با یادش شاد...... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 عکسی کمتر دیده‌شده از #سردار_دلها #حاج_احمد_متوسلیان #فرمانده به امید دیدنت روز و شب به هم گره می زنیم...... @khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸 🍃🌺🍃🌸 🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 🔶مردی به رنگ خاک الدین، آنقدر خاکی و بی آلایش بود که بسیاری از اوقات، او را به عنوان نمی شناختند. یکی از بسیجیان در این باره میگوید : یک روز که برای به حسینیه لشگر رفته بودم، پس از نمازظهر اعلام کردند که از سخنرانی برادر الدین استفاده میکنیم. من هنوز ایشان را نمیشناختم با خود گفتم که فرمانده لشگر حتما با تشریفات خاصی می آید. در افکار خود بودم که ناگاه یک نفر از کنار من بلند شد و به راه افتاد و پشت تریبون قرار گرفت و مشغول صحبت شد. خیلی تعجب کردم؛ چون او تا چند لحظه قبل در کنار من نشسته بود و کسی هم همراهش نبود. صحبت ایشان که تمام شد، دوباره در کنار من نشست. اینجا بود که الدین را شناختم...... روحمان با یادش شاد.... @khademinekoolebar
بسم رب الشهدا و الصدیقین سلام گرم به فرمانده خوبمان حاج فرمانده از اولین دیدارمان ۴ساله می گذرد، یادت هست درآن جلسه چگونه از ات برایمان گفتی، ازدغدغه هایت برایمان گفتی، راستی یادم هست شما به همه بچه های حاضر در سالن گفتید حمال؛ همه تعجب کردند، عده ایی ناراحت بودند!! بعد از چندثانیه گفتید خیلی مانده است به برسیم، ما همه هستیم.... یادم هست در آن ایام دختری نوجوان بودم که شمارا با دیدم، به دوستم گفتم؛ فلانی این پاسدار خیلی چهره نورانی دارد و شهید می شود و دوستم به حرفم خندید.... وسط امتحانات میان ترم یک باره خبر ترسناکی شنیدم، به پیوست..... آن که اسفند ۹۴ درمقابلمان سخنرانی می کرد، حالا فقط برای ما عکسی شده بود غرق درخون.... ۴ سال برای امثال من که به گفته شما، ؛ ناموس شهدا هستند کارهای بزرگی کردی.... واسطه رفتنمان به خادمی جنوب و غرب شدی، ولی فرمانده حالا بعداز ۴ سال به وطن آمدی، یک بغض عجیب تمام وجودم رافراگرفته.... می خواهم برایت بنویسم؛ حاج محمد یادت هست درسالن الغدیر گفتی؛ بچه ها همونجور که با ارزش هست هم با ارزش هست.... کارهای فرهنگی جنوب رو به شهرتان کنار بیاوردید... گفتید کیا موافق اند، کسایی که موافق اند دستاشون بالا ببرند ما هم دستانمان را بالا بردیم، بعداز کلی تلاش و توجهات حضرت زهرا (س) و عنایات شهدا پنجشنبه های شهدایی به نام شهدا هرهفته بابرنامه های شهدایی و مذهبی به راه افتاد..... تمام اعتبار و آبرو و عزتمان را به شما و طرح قشنگ شما مدیونیم و با افتخار می گویم من شاگرد کلاس هستم.... حالا بعد ۴ سال شما را درتابوتی که مزین به پرچم کشورمان هست دیدم، نفسم هایم بالا نمیاد، ازبغض زیاد نمیدانم چه کنم ولی خیلی دلم می خواست یک تبرک از تابوت ات به این خادم کوچیک ات برسد.... چه کردی؟ که بعد این همه مزد ات شد.... میدانم که می خوانی ومی ببینی..... خوش اومدید .... قدم روی چشم تک تک خادمان گذاشتی.... ... 🔶کمیته مرکزی خادمین شهدا👇 https://eitaa.com/khademinekoolebar https://sapp.ir/khademinekolebar