♦سیره امامان در #شب_قدر
#نماز_جماعت در #شب_قدر
از عباداتى که سخت در اسلام بر آن سفارش شده، مخصوصا در ماه مبارک رمضان، برپایى نماز جماعت است. انس بن مالک از پیامبر گرامى اسلام صلىالله علیه وآله نقل کرده که فرمودند:
«مَنْ صَلّى مِنْ اَوَّلِ شَهْرِ رَمَضانَ اِلى آخِرِه فى جَماعَةٍ فَقَدْ اَخَذَ بِحَظٍّ مِنْ لَیْلَةِ الْقَدْرِ؛
کسى که از اوّل تا آخر ماه رمضان در نماز جماعت حاضر شود، بهرهاى از شب قدر گرفته است.» و امام صادق علیه السلام نیز نماز صبح را به جماعت برگزار می نمود، و بعد از آن تا مدّتى مشغول تعقیبات مى شد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و یاران او و دیگر معصومان علیهم السلام در سخت ترین شرائط نماز جماعت شب قدر را ترک نمی کردند. حضرت على علیه السلام می فرماید: «شب بیست و سوم در عین حالى که باران شدیدى آمده بود و مسجد مدینه را گل و آب فرا گرفته بود، رسول خدا صلى الله علیه وآله ما را به نماز وامى داشت.» آنگاه فرمود: «فَصَلّى بِنا رَسُولُ اللّهِ صلى الله علیه وآله وَ إِنَّ أَرْنَبَةَ اَنْفِهِ لَفِى الطّینِ؛ پس رسول خدا صلی الله علیه وآله با ما نماز[جماعت] خواند، در حالى که نوک بینى حضرت در گل [فرو رفته[ بود.»
@khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸
🌺🍃🌸
🍃🌸
🌸
#نماز خوندن #شهید_غلامعلی_پیچک حال و هوایی دیگری داشت.....
هر وقت او را در #نماز میدیدی حالت خاصی داشت رنگش دگرگون میشد و تغییر میکرد ،طوری که احساس میکردیم از این دنیا جدا شده و در این دنیا نیست.....
او مقیّد به #نماز_جماعت در اوّل وقت بود و هر جا هم جماعت نبود خودش نماز جماعت برپا میکرد.....
روحمان با یادش شاد....
@khademinekoolebar
کمیته مرکزی خادمین شهدا سپاه و بسیج
ای روشنای خانه امید، ای شهید ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است ای برتر از
🌼🍃🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸
🌺🍃🌸
🍃🌸
🌸
اوايل سال پنجاه و نه بود. هر روز درگيري داشتيم. مخالفين جمهوري اسلامي هر روز در گوشه اي از مرزهاي ايران، آشوب برپا مي کردند. پس از کردستان و گنبد و سيستان، اينبار نوبت #خوزستان بود.
گروه خلق عرب با حمايت بعثي هاي عراق اين منطقه را ناامن کردند. شاهرخ که به منطقه خوزستان آشنا بود، به همراه تعدادي از بچه ها راهي شد. غائله خلق عرب مدتي بعد به پايان رسيد. رشادت هاي #شاهرخ در آن ايام مثال زدني بود. هنوز مشکل #خوزستان حل نشده بود که دوباره در مناطق غربي کشور درگيري ايجاد شد.
به همراه #شاهرخ و چند نفر از دوستان راهي #قصرشيرين شديم. اينبار وضعيت به گونه اي ديگر بود. نيروهاي نفوذي عراق همه جا حضور داشتند. در همه استان کرمانشاه همين وضعيت بود. هيچ رستوراني به ما غذا نمي داد. هيچ مسافرخانه اي به بچه هاي انقلابي جا نمي داد.
محل استقرار ما مسجدي در قصرشيرين بود.بيشتر مواقع به اطراف مرز مي رفتيم. آنجا سنگر مي گرفتيم و در کمين نيروهاي دشمن بوديم. جنگ رسمي عراق هنوز آغاز نشده بود....
نيمه هاي شب از سنگر کمين برگشتيم. آنقدر خسته بوديم که در گوشه اي از مسجد خوابمان برد. دو ساعت بعد احساس کردم کسي مرا صدا مي کند.
روحاني مسجد بود. بچه ها را بيدار مي کرد براي #نماز_جماعت صبح بلند شدم. وضو گرفتم و در صف نماز نشستم. روحاني بار ديگر شاهرخ را صدا کرد. اين بار هم تکاني خورد و گفت: چشم حاج آقا چشم.... اما خيلي خسته بود. دوباره به خواب رفت.....
#نماز_جماعت صبح آغاز شد. فقط #شاهرخ در کنار صف جماعت خوابيده بود. رکعت دوم بوديم که #شاهرخ از خواب پريد. بلافاصله بلند شد. کنار من در صف جماعت ايستاد و بدون وضوگفت: الله اکبر......
در #نماز هم چرت مي زد و خميازه مي کشيد. نماز تمام شد. شاهرخ همانجا کنار صف دراز کشيد و خوابيد......
نماز يک رکعتي، بدون وضو، حالا هم که صداي خُر و پُف او بلند شده. همه بچه ها مي خنديدند.
صبح فردا وقتي ماجراي نماز صبح را تعريف کرديم چيزي يادش نمي آمد.
اصلاً يادش نبود که نماز خوانده يا نه......
اما گفت: خدا خودش مي دونه که ديشب چقدر خسته بودم. بعد ادامه داد: همه چي دست خداست. اگه بخواد همون نماز يک رکعتي بدون وضوي ما رو هم قبول مي کنه!
روحمان با یادش شاد........
راوی: جبار ستوده
📚 #شاهرخ_حر_انقلاب_اسلامی، زندگینامه و مجموعه خاطرات #شهید_شاهرخ_ضرغام
@khademinekoolebar
🌼🍃🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸
🌺🍃🌸
🍃🌸
🌸
🔶مردی به رنگ خاک
#شهید_زین_ الدین، آنقدر خاکی و بی آلایش بود که بسیاری از اوقات، او را به عنوان #فرمانده نمی شناختند. یکی از بسیجیان در این باره میگوید :
یک روز که برای #نماز_جماعت به حسینیه لشگر رفته بودم، پس از نمازظهر اعلام کردند که از سخنرانی برادر #مهدی_زین_ الدین #فرمانده_لشکر استفاده میکنیم.
من هنوز ایشان را نمیشناختم با خود گفتم که فرمانده لشگر حتما با تشریفات خاصی می آید. در افکار خود بودم که ناگاه یک نفر از کنار من بلند شد و به راه افتاد و پشت تریبون قرار گرفت و مشغول صحبت شد.
خیلی تعجب کردم؛ چون او تا چند لحظه قبل در کنار من نشسته بود و کسی هم همراهش نبود. صحبت ایشان که تمام شد، دوباره در کنار من نشست. اینجا بود که #شهید_زین_ الدین را شناختم......
روحمان با یادش شاد....
@khademinekoolebar