eitaa logo
کمیته خادمین شهدای نیمروز
121 دنبال‌کننده
469 عکس
203 ویدیو
11 فایل
#س.ب #نیمروز #خادمین‌_شهداء #خادم_مثل_حاج_قاسم ✌روحیه جهادی یعنی: اعتقادبه این که[مامیتوانیم]؛وکاربی وقفه وخستگی ناپذیرواستفاده ازهمه ظرفیت وجودی وذهنی واعتمادبه جوان ها...(: 🔅حضرت آقا🔅 معرف کانال باشید🙏 جهت پیشنهاد،سوال یاانتقاد: @srg_313_50
مشاهده در ایتا
دانلود
کمیته خادمین شهدای نیمروز
۱ 🔸کتابی با درسهایی از بزرگ مردی کوچک که در 16 سالگی اش استادی کامل بود و شهادتش شاهدی بر این مدعا. برای همه آنها که دغدغه عرفان انقلابی و کار تربیتی دارند این کتاب را توصیه می کنیم. ☘برگی از کتاب: نماز خواندنش، نماز خواندنی متفاوت بود. نماز که می­ خواند اصلاً متوجه اطرافش نبود. بارها می­ شد که گمان می­ کردیم دارد برایمان فیلم بازی می­کند و سرِکارمان گذاشته است. با خودم گفتم باید ببینم این واقعاً دارد با این خضوع و خشوع نماز می ­خواند یا این­که فیلمش است و جزئی از شیطنت ­هایش و می­ خواهد سربه­ سرمان بگذارد. 🔷وقتی شروع کرد به نماز، با یکی از دوستان رفتیم سراغش. دو نفری دوره­ اش کردیم و تا توانستیم روبرویش شکلک درآوردیم؛ اما انگار نه انگار. چهره ­اش اصلاً تغییر نکرد. حتی یک لبخند هم نزد. انگار اصلاً ما را نمی­دید. به کارمان ادامه دادیم و هر هنری داشتیم به­ کار بردیم. خندیدیم، شوخی کردیم، سر و صدا کردیم؛ شاید بتوانیم حواس حسین را متوجه خودمان کنیم، اما نشد که نشد. جلوتر رفتم و درحالی که نماز می­ خواند با دستم زدم به کمرش، اما عکس ­العملی نشان نداد. آب ریختم سرش، اما تکان هم نخورد. انگار تمامی حواس پنجگانه ­اش از کار افتاده بود. نه می­ دید، نه می ­شنید، نه بدنش حس داشت. برایم ثابت شد که این تو بمیری از آن توبمیری ها نیست. حسین فیلم بازی نمی ­کند؛ واقعاً دارد در دنیای دیگری قدم می­ زند و اشک­هایی که در قنوتش آرام آرام گل­های قالی را سیراب می­ کرد، بهترین دلیل بود بر این اتفاق. ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
📚 ۳ ◀️ صبح روز یکشنبه نهم بهمن ۱۳۶۱، گروهی از فرماندهان جنگ به ملاقات امام خمینی (ره) رفته بودند که خبر تلخ و جانسوزی به جماران رسید: «نابغه جنگ « شهید شد!» ◀️ آن روز، روز تلخی برای فرماندهان بود. محسن رضایی گفت: «انگار انفجاری در مغزم شکل گرفت.» او با نگرانی از آینده جنگ گفت: «احساس کردم یکی از بازوهایم را از دست دادم؛ حالا چطور می‌خواهیم جنگ را ادامه دهیم؟» شهید مهدی زین الدین گفت: «خبر مثل کوهی روی سرمان خراب شد.» ◀️ ادامه جنگ زیر سوال بود که حالا دیگر حسن نداریم، فرمانده قرارگاه کربلا نداریم، چطور می‌خواهیم جنگ را ادامه دهیم؟ حاج قاسم سلیمانی گفت: «در طول جنگ هیچ روزی برای بچه‌های جبهه به اندازه شهادت حسن باقری سنگین نبود؛ شهادت او برای جنگ ضایعه‌ای بود که تا پایان جنگ جبران نشد.» 📚 برگرفته از کتاب ملاقات در فکه (سعیدعلامیان-انتشارات سوره) ⬅️ سیرِ از «سرباز صفر»بودن تا «جنرال جنگی» شدن شهید حسن باقری(غلامحسین افشردی) را در این کتاب زیبا بخوانید. ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz
کمیته خادمین شهدای نیمروز
🌴 معرفی کتاب:👆👆 «پایی که جاماند» خاطرات سید ناصر شانزده ساله ایست که در آخرین روزهای جنگ، در جزیره مجنون به اسارت عراقی‌ها درمی آید؛ وقتی اسیر می‌شود یک پایش تقریباً قطع شده و به رگ و پوستی بند بوده است... 📌صداقت حسینی پور در این کتاب اشک و لبخند را بر چشم و لبهای مخاطب می رویاند : «بايد به خودم مي‌قبولاندم دارم اسير مي‌شوم. سعي كردم همان لحظه از تمام دلبستگي‌هايم دل بكنم، همه تعلقات و دلبستي‌هايم جلويم رژه مي‌رفت. از دنيا فقط يك دوچرخه 28 داشتم، براي اينكه راحت‌تر جان دهم بايد از دلبستگي‌هايم دل مي‌كندم. از پدرم، خانواده‌ام، خودم و دوچرخه‌ام 😅 » 🖌یکی از نکات عجیب در مورد کتاب این است که آقای حسینی پور کتابش را به گروهبان عراقی ولید فرحان، سرنگهبان اردوگاه ۱۶ تکریت، که در زمان اسارت مورد شکنجه ‏و آزارش قرار گرفت، تقدیم کرد. 😳 توضیح ایشان خود گویای معرفت عمیق بسیجیان خمینی است : بسیجی امام خمینی(ره) بودن روح بزرگی می خواهد و البته سرباز امام بودن روح بزرگ هم دارد. من این کتاب را به ولید تقدیم کردم و هنوز هم برای او عاقبت به خیری می‌خواهم و امیدوارم روزی به خودش بیاید و بفهمد که چقدر بچه‌های ساده و مظلوم ما را اذیت کرد و شکنجه داد اما این ما بودیم که راه راست را رفتیم. همانطور که حضرت زینب(س) در واقعه کربلا می‌فرمایند «مارأیت الاجمیلا» من هم همیشه می‌گویم به جز زیبایی چیزی ندیدم. توصیف لحظات «ما رایت الا جمیلا» در کوران شکنجه ها و دردها در این کتاب دنبال کنید... ⬇️ ما را به دیگران معرفی کنید⬇️ 🌐لینک کانال در ایتا 🆔️@khademinekoolebar_sb_nimroz