eitaa logo
کمیته خادم الشهداء زنجان
502 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
9 فایل
کانال رسمی کمیته خادم الشهداء استان زنجان #گزارش_فعالیت_ها #اطلاعیه #اخبار #خادم_مثل_قاسم ارتباط با ما: ادمین اول @emadmogneh ادمین دوم @s_mersad
مشاهده در ایتا
دانلود
دختر دوممون خیلی سر به هوا بود همیشه کفشاشو گم می کرد! یک‌روز که داشتیم میرفتیم مسجدجامع دیدم کفشاش نیست ! برگشت به باباش گفت: " بابا اگه پای من زخم بشه فرشای مسجد نجس میشه چیکار کنم؟" ایشان گفت: بیا بغل من ؛ گفتم: آخه یه حرفی به این بچّه بزن بگو مواظب کفشاش باشه هروقت ما اومدیم بیرون کفشاشو گم‌کرده دعواش کن تا دیگه کفشاشو گم نکنه. یه نگاه به من کرد و گفت : نمی‌تونم چیزی بهش بگم آخه همنام "حضرت فاطمه (س) " است. 📎 پ ن: قائم مقام ستاد لشکر۴۱ ثارالله ولادت: ۱۳۳۵ - کرمان شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۰۵ ام‌الرصاص عملیات کربلای چهار مزار: گلزار شهدای کرمان 🌷
مملکت اسلامی همه‌اش باید نظامی باشد. "امام‌خمینی"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹با مشخص شدن هویت شهید گمنام مدفون در آستان مقدس حضرت امامزاده شاه میر حمزه بن موسی بن جعفر علیهم السلام ،مادر پس از چهل سال فرزندش را در آغوش گرفت .نام شهید : بهرام رجبی( معروف به آقا یدالله ،سپاه عاشورا ،از شیر بچه های غواص نوزده ساله.عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.متولد ۱۳۴۴ .محل شهادت جزیره مجنون عملیات بدر سال ۱۳۶۳ رفیق عزیز،آقا یدالله،نامت جاودانه باد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«بالاخره صف پاکان و ناپاکان جدا خواهد شد.» آیت الله حائری شیرازی
🪴 نشریه ۶۱ شماره ۹۲ 🍃 در این شماره بخوانیم؛ ⚡️ رویت و روایت ⚡️ منتخب جمهور ⚡️ همستر کامبت یا... ⚡️رگ حیات ⚡️روایت مادرانه ⚡️مگر رحمتی از سوی پروردگارت 🆔 https://eitaa.com/nashr61 🆔 https://t.me/nashr61
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«عفت شجاع» همسر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی پس از طی یک دوره بیماری دارفانی را وداع گفت و به همسر شهیدش پیوست.
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@khademshohada_znj🕊🕊
همه جمع شده بودند برای جلسه. آقای باهنر رو فرستاده بودند که شهید بهشتی رو بیاره. اومده بود و گفته بود: که آماده شید بریم؛ همه منتظر شمایند. شهید بهشتی عذر خواسته بود. گفته بود جمعه متعلق به خانواده است، قرار است برویم گردش. اخم آقای باهنر رو که دید گفت: بچه‌ها منتظرند، سلام برسونید، بگید فردا در خدمتم... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بعضی لباس دامادی هم گرفته بودند ولی لباس غواصی پوشیدند و به معشوق رسیدند ...
شهیدی ک خلعت زیبای شهادت را با لباس دامادی یکی کرد ... سردار شهید «مجید زارعی» قائم‌مقام گردان حُنین تیپ نبی‌اکرمﷺ هنوز ۲ هفته از داماد شدنش نگذشته بود که عازم جبهه شد و در تاریخ ۲۷ مهر۱۳۶۳ و در سن ۲۱ سالگی در عملیات عاشورا (منطقه میمک) به فیض شهادت رسید.
🥀 چفیه خونی عملیات بیت‌المقدس تمام شد خبر داشتم شهید شده.... به‌دنبال جنازه‌اش گشتم و پیدایش کردم. چفیه خونی دور گردنش بود. ترکش به فک و صورتش خورده بود. حرف‌هایش چند دقیقه قبل از خداحافظی یادم آمد و بی‌اختیار اشک‌هایم سرازیر شد... علی چفیه‌اش را پهن کرد. نان و غذایمان را گذاشتیم روی آن لقمه اول و دوم را برداشتیم که یکی از بچه‌ها آمد و گفت: «علی! بلند شو بریم.» علی غذایش را گذاشت و سریع بلند شد. انگار دنبال چیزی بود که گفتم: «چفیه‌ات رو لازم داری؟ اشکالی نداره، بیا چفیه من رو بگیر.» راضی نشد. اصرار کردم با دلخوری گفت: « واسه چی اصرار می‌کنی؟! اگه من شهیدشم، چفیه‌ات خونی میشه، نمی‌تونم بهت پس بدم.» ازش دلگیر شدم. از پشت، سرم را گرفت و گردنم را بوسید. گفت:«خداحافظ رفیق!» در نورد اهواز ماندیم و او رفت .... (به نقل از هم‌رزم شهید، علی بابایی)
برای تشکّر ... یه روز دیدم در می‌زنند رفتم پشت در، دونفر بودند. یکی‌شون گفت : منزل صیادشیرازی همین جاست؟ دلم هری ریخت. گفت: جناب سرهنگ براتون پیغام فرستادند و بعد یه پاکتی بهم داد ، اومدم توی حیاط و پاکت رو باز کردم ، هنوز فکر می‌کردم خبر شهادتش رو برام آوردند ، دیدم توی پاکت یه نامه توش گذاشته با یه انگشتر و داخل آن نوشته بود: «برای تشکر از زحمت‌های تو ، همیشه دعات می‌کنم» از خوشحالی اشک توی چشمام جمع شد... به نقل از مرحومه عفت شجاع همسر شهید سپهبد صیادشیرازی در سفر آخرت نگاه و دعای همسر شهیدت بدرقه‌ی راهت بانو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یاد شهید سید میثم تراهی بخیر که پدرش میگفت ؛ میثم خیلی اهل تقوا بود و من که پدرشم میگم آقا میثم خیلی از ما با تقوا تر بود💔 روز آخر که میخواست اعزام بشه برا زاهدان من سرِ زمین کشاورزی بودم از شالیزار تا خونمون فاصله نسبتا زیادی بود میثم هر دقیقه احوال منو از مادرش میگرفت که مامان بابا کی میاد؟ من باید برم میترسم دیرم بشه و از طرفی هم بابا نیومده که باهاش خدا حافظی کنم..! باهام تماس گرفت و گفت بابا کجایی؟ کی میرسی! گفتم تو راهم دارم میام مادرش میگه خیلی بی‌تابی میکرد هعی میرفت جلو و برمیگشت! میگفت مامان من خیلی دیرم شده احتمالا دیگه بابا رو نبینم... بهش بگو اگه ندیدمت دیدار به قیامت😔 انگار میثم میدونست دیگه برگشتی تو کار نیس💔 و تازه داماد ما رفت تا به معشوق حقیقیش برسه..‌‌. میثم تازه دوماه بود که عقد کرده بود اما برای آخرین ماموریت به زاهدان اعزام شد و تو یه تابوت برگشت...😔 🌱تکاور پاسدار ❤️ 🌷یادشهید و تسلی دل خانواده محترمشون
جوهرِ نوشته‌هایتان کمرنگ شده یا ...نه؟! چشم‌های ما کم‌ سو شده!؟ دوباره بنویسید برایمان از روزهای خدایی‌تان ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شست باران همه کوچه خیابان هــارا.... پس چــرا مانده غمت بـر دل بارانی مـــن؟؟؟
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از شهید اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
●در زمینه رزم نظامی خیلی تبحر داشتند و در هر پست و جایگاهی به شدت احساس مسئولیت می‌کردند ، از نظر نظامی همکاران و فرماندهان ایشان را نخبه نظامی می‌نامیدند چون دارای تجارب و تخصص‌های فراوانی بود فوق العاده خوش رو و دوست داشتنی بود و رفیق و دوست زیاد داشت ●تو منزل حمید صداش میکردیم و اسم شناسنامه اش حیدر بود دلسوز و پایکار نظام بود و عاشق جهاد و شهادت که بلاخره به آرزوش رسید شهادت با لب تشنه در کشور غریب و با زبان روزه الله اکبر خدایا به لحظه آخر و چشمان گریان خانواده ، شهید بزرگوار آقا حیدر رو شفیع و ضامن و دعاگوی ما قرار بده 🌷
: ای حسین! در ڪربلا، تو یڪایڪ شهدا را در آغوش مے‌ڪشیدی، مے ‌بوسیدی، وداع مے‌ڪردی.. آیا ممڪن است هنگامے ڪہ من نیز بہ خاڪ و خون خود مے‌غلطم، تو دست مهربان خود را بر قلب سوزان من بگذاری و عطش عشق مرا بہ تو و بہ خدای تو سیراب ڪنی؟ قسمتی از یک دلنوشتہ شهید دکتر مصطفی چمران🌷