eitaa logo
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
2.5هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
6.5هزار ویدیو
158 فایل
ارتباط با ادمین @Yassekaboood هیئت خواهران خادم الزهرا سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی همدان بلاخره خون شهید محمد حسین عزیز می‌جوشد و حاج قاسم هست #حدادیان #گلستان هفتم #شهید جمهور #تنها هیات مذهبی به نام #حاج قاسم در کشور @khaharankhademozahra
مشاهده در ایتا
دانلود
هیئت خواهران خادم الزهراسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی_همدان
قسمت 14♡ از کتاب #دلتنگ‌نباش♡ #شهیدروح‌الله_قربانے ♡] آخ #مادر ! چقدر دلم برای #بوسیدن‌کف‌پاهات تن
قسمت 15♡ از کتاب ♡] سرما تا مغز استخوانش را سوزاند اما هر کاری کرد نتوانست خودش را قانع کند کندکه در بزند.  خسته بود اما برای اینکه سردش نشود از جایش بلند شد و کمی . دستهایش را تند تند به هم می مالید و ها می کرد. دوباره نشست جزوه های دانشگاه همراهش بود و مشغول خواندن‌شان‌شد.( میان درس خواندن هر چند وقت یکبار که بلند شد و ورزش می کرد.)  نزدیک اذان صبح قرآن جیبی سبزرنگی را که‌هدیه دانشگاه بود در آورد و مشغول خواندن شد.《 چشم هایش از فرط خستگی و بی‌خوابی قرمز شده بودباصدای اذان قرآنش رابست و داخل‌جیبش گذاشت》 چراغ خانه که روشن شدآرام درزد.💡 صداےپدرش راازحیاط شنید:(ڪیه؟) -بابامنم‌روح‌الله.  پدرش در را که باز کرد با چهره خسته اما خندان او روبه‌رو شدروح‌الله سلام کرد از اینکه کلیدش را جا گذاشته بود عذرخواهی کرد. اما نگفت... وسایلش‌رابرداشت‌وواردخانه‌ ‌شد. دوروزی‌که خانه بود. از اتفاق‌های دانشگاه برای پدرش تعریف‌کرد از استادان کلاس هایش گفت از ورزشها تمریناتش از اینکه بالاخره بعد از این همه تلاش و زحمت وارد دانشگاه ؏ شده است. کمی هم سر به سر علی گذاشت وبا او بازی کرد.علی دوازده سال از او کوچکتر بود.خیلی هوایش را داشت .وقت هایی که خانه بود علی هم بازی خوبی داشت. گردش ‌تفریح هم زیاد می‌رفتند ازتجربیاتش می‌گفت‌وروی‌احترام به پدرمادرخیلی تاکیدمی‌کرد. [هر روز با ♡]