eitaa logo
خاڪریزشهـدا
907 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
31 فایل
"مقام معظم رهبری" 💠دشمنان بدانند کہ به توفیق الهے نمیگذاریم،و این ملت هم نمےگذارد کہ نام"شهید"و"شهادت"در این ڪشور فراموش شود. هدیه ورود بہ کانال=14صلوات نذر ظهور آقا(عج)😍 انتقادات و پیشنهادات👇 @montazer72
مشاهده در ایتا
دانلود
#به_وقت_چادر 🌹 ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
🌹🕊🕊🕊🌹 ای_از_شهید شهید صابری در اولین مرخصی اش همراه مادر راهی حرم امام هشتم در مشهد مقدس شد و اذن شهادت را از آقا علی بن موسی الرضا (ع) گرفت، و بعد از یک ماه کارهای عقب افتاده شخصی اش را به سامان رساند و مجددا بازگشت اما این بار سفرش متفاوت بود و دیگر برگشت زمینی نداشت. به نقل از مادر شهید : مهدی در همان ورودی حرم امام هشتم از من خواست که برای شهادتش دعا کنم و در جواب این که گفتم اگر تو شهید شوی من تنها می مانم و کسی را ندارم گفت نگران نباش همان کسی که ما برایش شهید می شویم هوای خانواده شهدا را دارد. 🌹 ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛ 🌹🕊 🌹🕊🌹 🌹🕊🌹🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: ❤️🍃❤️ اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃 هـــرشبــــــ ع‌ بــہ‌نیـــابتــــ‌‌شهـــــداو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#سید_علیرضا_مصطفوی🌹 می گفت: بسیاری از برنامه های #تلویزیون برای سرگرمی است. برای کسی است که بیکار و بی هدف است. برای کسی است که نمی داند #وقتش را چگونه پر کند. اما ما هدف داریم. بچه #مذهبی نباید شبانه روزش را پای #تلویزیون تلف کند! 🍃🌹🍃🌹 ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
خاڪریزشهـدا
💚بسم رب الشهدا والصدیقین💚 🎀بـــے تـــــو هــــرگــــز🎀 قسمت دهم: دستپخت معرکه 🍃چند لحظه مکث کرد .
💚بسم رب الشهدا والصدیقین💚 🎀بـــے تـــــو هــــرگــــز🎀 قسمت یازدهم: فرزند کوچک من 🍃هر روز که می گذشت علاقه ام بهش بیشتر می شد ... لقم اسب سرکش بود ... و علی با اخلاقش، این اسب سرکش رو رام کرده بود ... چشمم به دهنش بود ... تمام تلاشم رو می کردم تا کانون محبت و رضایتش باشم ... من که به لحاظ مادی، همیشه توی ناز و نعمت بودم ... می ترسیدم ازش چیزی بخوام ... علی یه طلبه ساده بود ... می ترسیدم ازش چیزی بخوام که به زحمت بیوفته ... چیزی بخوام که شرمنده من بشه ... هر چند، اون هم برام کم نمی گذاشت ... مطمئن بودم هر کاری برام می کنه یا چیزی برام می خره ... تمام توانش همین قدره ... 🍃علی الخصوص زمانی که فهمید باردارم ... اونقدر خوشحال شده بود که اشک توی چشم هاش جمع شد ... دیگه نمی گذاشت دست به سیاه و سفید بزنم ... این رفتارهاش حرص پدرم رو در می آورد ... مدام سرش غر می زد که تو داری این رو لوسش می کنی ... نباید به زن رو داد ... اگر رو بدی سوارت میشه ... اما علی گوشش بدهکار نبود ... منم تا اون نبود تمام کارها رو می کردم که وقتی برمی گرده ... با اون خستگی، نخواد کارهای خونه رو بکنه ... فقط بهم گفته بود از دست احدی، حتی پدرم، چیزی نخورم ... و دائم الوضو باشم ... منم که مطیع محضش شده بودم ... باورش داشتم ... 🍃9 ماه گذشت ... 9 ماهی که برای من، تمامش شادی بود ... اما با شادی تموم نشد ... وقتی علی خونه نبود، بچه به دنیا اومد ... 🍃مادرم به پدرم زنگ زد تا با شادی خبر تولد نوه اش رو بده ... اما پدرم وقتی فهمید بچه دختره با عصبانیت گفت ... لابد به خاطر دختر دخترزات ... مژدگانی هم می خوای؟ ... و تلفن رو قطع کرد ... مادرم پای تلفن خشکش زده بود ... و زیرچشمی با چشم های پر اشک بهم نگاه می کرد ... ... ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
خاڪریزشهـدا
💚بسم رب الشهدا والصدیقین💚 🎀بـــے تـــــو هــــرگــــز🎀 قسمت یازدهم: فرزند کوچک من 🍃هر روز که می گ
💚بسم رب الشهدا والصدیقین💚 🎀بـــے تـــــو هــــرگــــز🎀 قسمت دوازدهم: زینت علی 🍃مادرم بعد کلی دل دل کردن، حرف پدرم رو گفت ... بیشتر نگران علی و خانواده اش بود ... و می خواست ذره ذره، من رو آماده کنه که منتظر رفتارها و برخورد های اونها باشم ... 🍃هنوز توی شوک بودم که دیدم علی توی در ایستاده ... تا خبردار شده بود، سریع خودش رو رسونده بود خونه ... چشمم که بهش افتاد گریه ام گرفت ... نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم ... خنده روی لبش خشک شد ... با تعجب به من و مادرم نگاه می کرد ... چقدر گذشت؟ نمی دونم ... مادرم با شرمندگی سرش رو انداخت پایین ... - شرمنده ام علی آقا ... دختره ... 🍃نگاهش خیلی جدی شد ... هرگز اون طوری ندیده بودمش ... با همون حالت، رو کرد به مادرم ... حاج خانم، عذرمی خوام ولی امکان داره چند لحظه ما رو تنها بزارید ... مادرم با ترس ... در حالی که زیرچشمی به من و علی نگاه می کرد رفت بیرون ... 🍃اومد سمتم و سرم رو گرفت توی بغلش ... دیگه اشک نبود... با صدای بلند زدم زیر گریه ... بدجور دلم سوخته بود ... 🍃- خانم گلم ... آخه چرا ناشکری می کنی؟ ... دختر رحمت خداست ... برکت زندگیه ... خدا به هر کی نظر کنه بهش دختر میده ... عزیز دل پیامبر و غیرت آسمان و زمین هم دختر بود ... 🍃و من بلند و بلند تر گریه می کردم ... با هر جمله اش، شدت گریه ام بیشتر می شد ... و اصلا حواسم نبود، مادرم بیرون اتاق ... با شنیدن صدای من داره از ترس سکته می کنه ... 🍃بغلش کرد ... در حالی که بسم الله می گفت و صلوات می فرستاد، پارچه قنداق رو از توی صورت بچه کنار داد ... چند لحظه بهش خیره شد ... حتی پلک نمی زد ... در حالی که لبخند شادی صورتش رو پر کرده بود ... دانه های اشک از چشمش سرازیر شد ... 🍃- بچه اوله و این همه زحمت کشیدی ... حق خودته که اسمش رو بزاری ... اما من می خوام پیش دستی کنم ... مکث کوتاهی کرد ... زینب یعنی زینت پدر ... پیشونیش رو بوسید ... خوش آمدی زینب خانم ... 🍃و من هنوز گریه می کردم ... اما نه از غصه، ترس و نگرانی ... ... ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
هدایت شده از خاڪریزشهـدا
هوای مهدی فاطمه (س) رو داشته باشید... خیلی تنها ست... 😔😔😔 دمتون حیدری شبتون مهدوی یا علی✋ ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
هدایت شده از خاڪریزشهـدا
❣❣❣❣❣❣ ❣زیارت "شهــــــداء"❣ بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم 🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ 🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ 🌹 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ 🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ 🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ 🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ 🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم... ❣❣❣❣❣❣ 🌹 هدیہ بہ ارواح طیبہ شهدا صلوات🌹 🌸اللهم عجل لوليک الفرج🌺 🌷eitaa.com/khaterat_shohada 🍃🌹🌹🍃🌹🌹🍃
بسم الله الرحمن الرحیم امروز مهمان شهید اردشیر رحمانی هستیم🌹 ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
اردشیر رحمانی‌، پنجمین فرزند خانواده ای‌ متوسط‌ الحال و مذهبی‌ در ۲۶ بهمن ۱۳۴۰ مصادف با هشتم ماه رمضان در شهرستان رشت به دنیا آمد. ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
همزمان با اوج گیری‌ انقلاب، سال سوم نظری‌ بود که در تظاهرات مردمی‌ شرکت داشت . خصوصاً در دبیرستان در یکی‌ از روزهای‌ مهر ۱۳۵۷ که اولین تظاهرات دانش آموزی‌ از دبیرستان شهید بهشتی‌آغاز شد اردشیر به همراه دیگر بچه ها با نیروهای‌ گارد شاهنشاهی‌ و پلیس درگیر می‌ شد و با چوب و هر وسیله ممکن به مقابله با پلیس می‌پرداخت ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
بعد از بهمن ماه ۱۳۶۲ که طرح اعزام سراسری‌ «لبیک یا خمینی‌« شروع شد اردشیر به همراه سید جعفر دلیل حیرتی‌ – که از بستگان و دوستان صمیمی‌ وی‌ بود – به مدت شش ماه مأموریت به جبهه گرفتند . اردشیر و سیدجعفر، پیمان برادری‌ بسته بودند . علی‌ رغم نارضایتی‌ مسئولین سپاه رشت و با اصرار دلیل حیرتی‌، اردشیر و برادرش – اکبر – به منطقه عملیات والفجر ۶ در دهلران اعزام شدند. در این عملیات سید جعفر دلیل حیرتی‌ به شهادت رسید و جناز ه اش در منطقه عملیاتی‌ ماند . ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
علی‌رغم بیماری‌ قلبی‌ پدر و بستری‌ شدن او در بیمارستان از ادامه حضور در جبهه دست نکشید و صحنه های‌ نبرد و نیروهایش را ترک نکرد . آرزوی‌ شهادت داشت و می‌ گفت:” خدا نکند زخمی‌ یا اسیر شوم.” و سرانجام در عملیات کربلای‌ ۵ در منطقه شلمچه ( ۳ بهمن ۱۳۶۵ ) در حالی‌ که فرماندهی‌ گردان مکانیزه زرهی‌ را بر عهده داشت در اثر اصابت ترکش به سر به شهادت رسید . محل شهادت وی‌ پشت کانال دریاچه ماهی‌ بود. ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🍃 ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
🔴خُر و پُف شهید! 🔶صحبت از شهادت و جدایی بود و اینکه بعضی جنازه‌ها زیر آتش می‌مانند و یا به نحوی شهید می‌شوند که قابل شناسایی نیستند. 🔶هر کس از خود نشانه‌ای می‌داد تا شناسایی جنازه ممکن باشد. یکی می‌گفت: «دست راست من این انگشتری است.» دیگری می‌گفت: «من تسبیحم را دور گردنم می‌اندازم.» 🔶نشانه‌ای که یکی از بچه‌ها داد برای ما بسیار جالب بود. او می‌گفت: «من در خواب خُر و پُف می‌کنم، پس اگر شهیدی را دیدید که خُر و پُف می‌کند، شک نکنید که خودم هست.» ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
﷽ ♦️ #تلنگـرانہ... بہ ڪجا مے روے ؟ ڪمے درنگ ڪن! آیا با ڪمے گریہ و یڪ فاتـحہ خواندن بر مزار من و امثال من #مسئولیتے را ڪہ با رفتن خود بر دوش تو گذاشتہ ایم از #یادخواهے برد!‌ ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
💟 | 🔺 ڪسانی ڪہ خیلے دوست دارند براے هدایت دیگران تلاش ڪنند و عشق بہ سعـادت آدم ها داشتہ باشند ، بجاے اینڪہ بمیرند شهیـد مےشوند . 🔺این شهادت آنها را صاحب قدرتے جاودانہ و تأثیرے گسترده براے ڪمڪ بہ انسانها براے رسیدن بہ سعادت خواهد ڪرد . شهدا بهتر از فرشتہ ها بہ ڪمڪ ما آدم هاے مردنے مےشتابند . ✍ : استاد پناهیان ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
#سرخی _خون_تو_سیاهی_چادرمن🍃 #پیام_شهید سر داده ام ڪہ حجاب از سر نرود جان داده ام ڪہ مبادا نقاب برود خواهر بڪن چادر حزب الهے✌️ بر سر تا دشمنت بترسد و از دور عقب برود.. ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#سه_شنبه_هاى_جمكرانے 💙 💔دوباره سه شنبه و دلتنگ جمکران...🍃 مهدے جان🌸🍃 وسط جاذبہ ے این همه رنگ..🎈 نوکرت تابه ابد رنگ شماست...😊💕 ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛