eitaa logo
خاڪریزشهـدا
907 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
31 فایل
"مقام معظم رهبری" 💠دشمنان بدانند کہ به توفیق الهے نمیگذاریم،و این ملت هم نمےگذارد کہ نام"شهید"و"شهادت"در این ڪشور فراموش شود. هدیه ورود بہ کانال=14صلوات نذر ظهور آقا(عج)😍 انتقادات و پیشنهادات👇 @montazer72
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🍃 ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
داشت رو زمین با انگشت چیزی می نوشت✍. رفتن جلو دیدن؛ #چندین_متر، صدها بار نوشته؛ حسیـــن.... حسیـــن.... #حســـین.... طوریکه انگشتش زخم شده💔 ! ازش پرسیدن: حاجی چکار میکنی ⁉️گفت: چون میسر نیست من را کام او، #عشق_بازی میکنم با #نام_او.... #شهید_مجید_پازوکی ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
🌷 🔸▫️روزی در کربلای یک در مناطق اطراف چند اَفسر به اسارت در آمده بودند 🔹▫️طبق معمول یکی از بچه ها که اسمش حسین و بود گفت بچه ها اجازه بدین تا من حرفهای اینا رو کنم 🔸▫️دو سه تا کلمه گفت یک هم به اول اونها اضافه کرد - مثلا الکجا الآمدین - الواحد شما کجاست و... عراقی ها هاج و واج به بچه ها و صحبت این عزیز نگاه میکردند 🔹▫️خلاصه گفت اینها بلد نیستند -گفت کَن یو اِسپیک ....... خوشحال گفت یِس یِس بعد حسین گفت خوب حالا شما از کجا هستین؟( با لهجه انگلیسی فارسی) 🔸▫️بازم عراقیه با اشاره گفت من چیزی نمیفهمم، حسین گفت : اینا کجا درس خوندن نه بلدن نه زبان خوبه 😁 ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ ✍ایشان به مسئله حجاب خیلی حساس بودند حتی وقتی که نامحرم در منزل هم نبود نمی گذاشتند روسری از روی سر ناموسانشان کنار برود.بعداز شهادتشان اهالی روستا از درک و فهم و عاقل بودنش و شعور انسانیتش می گفتند همه می گفتندآنقدرخوب و انسان بی آزارو بی سروصدایی بوده است که گویی تواین روستاهمچین پسری وجود نداشته است. یک چنین انسانهایی واقعا از اهل بهشتند. و خداوند گلچین است. و ای کاش قدر بدانیم و پاسدار حرمت خون شهیدانمان باشیم .و با بی حجابی پا روی خون شهدا نگذاریم. و حق الناس را رعایت کنیم همچون شهیدان که به ما راه و روش آن را با اعمالشان آموختند نه فقط با حرف زدن . 🌷 ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🕊🕊🕊🌹 🌹🕊🕊🌹 🌹🕊🌹 🌹🌹 🌹 ‌ ـ ـــ🎈ـــــــ ـ ـ ـــــ 🌷 ـ ‌ــــ🎈ــــــ ـ ـ ـــــ 💍خاطره ای از عقد شهید💍 🔰در اولین روز عقد کردیم💍 و صادق که هم بود، در هنگام خواندن خبطه عقد چندین بار در گوش من زمزمه کرد که « من را فراموش نکنید و دعا کنید☺️» 🔰خاطره را یاد آور می شدند که همسرشان برایش 🌷 کرده بود .اولین مکانی که بعد از عقد رفتیم، بود . 🔰وقتی که در گلزار شهدا🌷 با هم قدم می زدیم، فقط در ذهنم با خود کلنجار می رفتم که میشود انسان کسی را که برایش یک چنین دعایی بکند که با شهادت🕊 از کنارش برود⁉️ 🔰با خود گفتم اگر در بین این ، شهیدی را هم نام ببینم این دعا را خواهم کرد .دقیقا همان لحظه ای که به این مسئله فکر می کردم مزار شهید را دیدم . 🔰در آن لحظه حال عجیبی پیدا کردم اما بعداز آن به این مصمم شدم👌. راوی:همسر شهید ... ┏━✨⚜🌾🌾⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜🌾🌾⚜✨━┛
🌹 ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
خاڪریزشهـدا
#به_وقت_چادر 🌹 ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
🔔🔔 💢شـنـیـده ام که این روزها حال و هوای دلتـ❤️ را زیـر و رو کـرده.از دلتـنـگـی هایت بر روی صـفـحـه ی کاغذ📝 دیده بودم...❗️ 💢از نوشته های دختران حواستان باشد 👌 حجاب حجاب حواستان به باشد... 💢دخترانی را میبینیم که عکسهایشان را با به اشتراک میگذراند من منظورم با همه نیست❌ من هم از استفاده میکنم ⚡️اما تاکنون همچین اتفاقاتی رخ نداده😊.... 💢 را خـوانـده ام امـا آنـلاین📱 ک میـشوی ♨️ را جدی بگیر؛عکس پروفایلش را ک دیدی!!! انگشتانت را برای تایپ ب تـبـعیـد ببر...✔️ 💢مبادا پروفایل را مجـوز ورود بدانی📛 هر چند اگر عکسش کوچه های باشد... 💢 ،آرزوی رابا قسمت نکن❌ .آری ... درد ودل کردن تو را امیدوار میکند✌️ .اما یادت نرود این گفتگو تو را از خاک  و شام...به سواحل آنتالیا میکشاند.. 💢رفته رفته آرزوی به رابطه ی پنهانی تبدیل میشود. اندک اندک جای عکس دوستان شهید، عکس   جایگزین میشود🚫 💢طرز فکرت عوض میشود😔 تا جایی ک میگویی: برای خودشان ما در داخل دفاع خواهیم کرد ،اگر دفاعی درکار  باشد... 💢بـرادر هوشـیار باش🚨؛دلـسـرد شدنت رام احساس میکنی..⁉️ فـــــقــــــط یـــــادت بــــــاشـــــــد🚫 جلو جلو عواقب 📱کردنت را ب تو یادآوری کـردم ؛روز نگویی که ندانسته وارد پـرتـگاه شدم 💢من آنروز به آگاهیت شهادت میدهم یادت باشد☝️ شیرینی شهادت که شود غلظت بالا میرود 💢راسـتـی اول مـاجـرا را بـیـاد داری⁉️ اولین پی ام ات بود... از بعدی ها دیگر نـمیـگـویـم😔 ♨️فــقــط یــک ســوال هنوز هم را خواهرصدا میزن😔 😭 ... ┏•━✨⚜••⚜✨━•┓ @khaterat_shohada ┗•━✨⚜••⚜✨━•┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 ⚜ امام باقر عليه السّلام فرمودند: إِذا قامَ قائِمُنا وَضَعَ اللهُ يَدَهُ عَلي رُؤُوسِ الْعِبادِ فَجَمَعَ بِها عُقُولَهُمْ وَ کمُلَتْ بها أَحْلامُهُمْ. ⚜ آنگاه که قائم ما قيام کند خداوند متعال عنايت خويش را متوجّه مردم خواهد ساخت آن چنان که عقل آنان را جمع و حلم آنان کامل مي گردد. 📚الکافی،جلد۱،ص۲۵ ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
خاڪریزشهـدا
بسم الله الرحمن الرحیم امروز مهمان شهید کامران حسین پور هستیم 🌹 ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜
❤️🍃❤️ اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃 هـــرشبــــــ ع‌ بــہ‌نیـــابتــــ‌‌شهـــــداو ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
#رهبرانه #دلبرانه #جانان_من بی دلیل نیست که اینقد عاشقت شدم 😍 تو برای من تکیه گاهی و برای قلب من قوتی 😊 پس باش همیشه سایه ات مستدام حضرت دلبر🌸🍃 ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
خاڪریزشهـدا
💚بسم رب الشهدا والصدیقین💚 🎀بـــے تـــــو هــــرگــــز🎀 قسمت هشتم: خرید عروسی 🍃با نگرانی تمام گفت:
💚بسم رب الشهدا والصدیقین💚 🎀بـــے تـــــو هــــرگــــز🎀 قسمت نهم: غذای مشترک 🍃اولین روز زندگی مشترک، بلند شدم غذا درست کنم ... من همیشه از ازدواج کردن می ترسیدم و فراری بودم ... برای همین هر وقت اسم آموزش آشپزی وسط میومد از زیرش در می رفتم ... بالاخره یکی از معیارهای سنج دخترها در اون زمان، یاد داشتن آشپزی و هنر بود ... هر چند، روزهای آخر، چند نوع غذا از مادرم یاد گرفته بودم ... از هر انگشتم، انگیزه و اعتماد به نفس می ریخت ... 🍃غذا تفریبا آماده شده بود که علی از مسجد برگشت ... بوی غذا کل خونه رو برداشته بود ... از در که اومد تو، یه نفس عمیق کشید ... - به به، دستت درد نکنه ... عجب بویی راه انداختی ... 🍃با شنیدن این جمله، ژست هنرمندانه ای به خودم گرفتم ... انگار فتح الفتوح کرده بودم ... رفتم سر خورشت ... درش رو برداشتم ... آبش خوب جوشیده بود و جا افتاده بود ... قاشق رو کردم توش بچشم که ... نفسم بند اومد ... نه به اون ژست گرفتن هام ... نه به این مزه ... اولش نمکش اندازه بود اما حالا که جوشیده بود و جا افتاده بود ... 🍃گریه ام گرفت ... خاک بر سرت هانیه ... مامان صد دفعه گفت بیا غذا پختن یاد بگیر ... و بعد ترس شدیدی به دلم افتاد ... خدایا! حالا جواب علی رو چی بدم؟ ... پدرم هر دفعه طعم غذا حتی یه کم ایراد داشت ... 🍃- کمک می خوای هانیه خانم؟ ... با شنیدن صداش رشته افکارم پاره شد و بدجور ترسیدم ... قاشق توی یه دست ... در قابلمه توی دست دیگه ... همون طور غرق فکر و خیال خشکم زده بود ... با بغض گفتم ... نه علی آقا ... برو بشین الان سفره رو می اندازم ... 🍃یه کم چپ چپ و با تعجب بهم نگاه کرد ... منم با چشم های لرزان منتظر بودم از آشپزخونه بره بیرون ... - کاری داری علی جان؟ ... چیزی می خوای برات بیارم؟ ... با خودم گفتم نرم و مهربون برخورد کن ... شاید بهت سخت کمتر سخت گرفت ... - حالت خوبه؟ ... - آره، چطور مگه؟ ... - شبیه آدمی هستی که می خواد گریه کنه ... به زحمت خودم رو کنترل می کردم و با همون اعتماد به نفس فوق معرکه گفتم ... نه اصلا ... من و گریه؟ ... 🍃تازه متوجه حالت من شد ... هنوز فاشق و در قابلمه توی دستم بود ... اومد سمت گاز و یه نگاه به خورشت کرد ... چیزی شده؟ ... به زحمت بغضم رو قورت دادم ... قاشق رو از دستم گرفت ... خورشت رو که چشید، رنگ صورتم پرید ... با خودم گفتم: مردی هانیه ... کارت تمومه ... ... ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
خاڪریزشهـدا
💚بسم رب الشهدا والصدیقین💚 🎀بـــے تـــــو هــــرگــــز🎀 قسمت نهم: غذای مشترک 🍃اولین روز زندگی مشتر
💚بسم رب الشهدا والصدیقین💚 🎀بـــے تـــــو هــــرگــــز🎀 قسمت دهم: دستپخت معرکه 🍃چند لحظه مکث کرد ... زل زد توی چشم هام ... واسه این ناراحتی، می خوای گریه کنی؟ ... دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و زدم زیر گریه ... آره ... افتضاح شده ... با صدای بلند زد زیر خنده ... با صورت خیس، مات و مبهوت خنده هاش شده بودم ... رفت وسایل سفره رو برداشت و سفره رو انداخت ... 🍃غذا کشید و مشغول خوردن شد ... یه طوری غذا می خورد که اگر یکی می دید فکر می کرد غذای بهشتیه ... یه کم چپ چپ ... زیرچشمی بهش نگاه کردم ... - می تونی بخوریش؟ ... خیلی شوره ... چطوری داری قورتش میدی؟ ... از هیجان پرسیدن من، دوباره خنده اش گرفت ... - خیلی عادی ... همین طور که می بینی ... تازه خیلی هم عالی شده ... دستت درد نکنه ... - مسخره ام می کنی؟ ... - نه به خدا ... 🍃چشم هام رو ریز کردم و به چپ چپ نگاه کردن ادامه دادم ... جدی جدی داشت می خورد ... کم کم شجاعتم رو جمع کردم و یه کم برای خودم کشیدم ... گفتم شاید برنجم خیلی بی نمک شده، با هم بخوریم خوب میشه ... قاشق اول رو که توی دهنم گذاشتم ... غذا از دهنم پاشید بیرون ... سریع خودم رو کنترل کردم ... و دوباره همون ژست معرکه ام رو گرفتم ... نه تنها برنجش بی نمک نبود که ... اصلا درست دم نکشیده بود ... مغزش خام بود ... دوباره چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش ... حتی سرش رو بالا نیاورد ... 🍃- مادر جان گفته بود بلد نیستی حتی املت درست کنی ... سرش رو آورد بالا ... با محبت بهم نگاه می کرد ... برای بار اول، کارت عالی بود ... 🍃اول از دستم مادرم ناراحت شدم که اینطوری لوم داده بود ... اما بعد خیلی خجالت کشیدم ... شاید بشه گفت ... برای اولین بار، اون دختر جسور و سرسخت، داشت معنای خجالت کشیدن رو درک می کرد ... ... ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
هدایت شده از خاڪریزشهـدا
هوای مهدی فاطمه (س) رو داشته باشید... خیلی تنها ست... 😔😔😔 دمتون حیدری شبتون مهدوی یا علی✋ ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
هدایت شده از خاڪریزشهـدا
❣❣❣❣❣❣ ❣زیارت "شهــــــداء"❣ بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم 🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ 🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ 🌹 اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ 🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ 🌹اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ 🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ 🌹 اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ 🌹اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم... ❣❣❣❣❣❣ 🌹 هدیہ بہ ارواح طیبہ شهدا صلوات🌹 🌸اللهم عجل لوليک الفرج🌺 🌷eitaa.com/khaterat_shohada 🍃🌹🌹🍃🌹🌹🍃
بسم الله الرحمن الرحیم امروز مهمان شهید رامین عقدایی هستیم 🌹 ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
شهید عقدایی در سال 1345 در مشهد مقدس متولد شد. قبل از رفتن به مدرسه، بعضی سوره های قرآن را به طورکامل حفظ بود. سه سال دوره ابتدایی را در «دبستان نوین » که از مدارس مذهبی و ملی آن زمان بود، تحصیل کرد. سپس در «دبستان صحاف » دوره ابتدایی و بعد دوره راهنمایی را در مدرسه «سلمان فارسی » گذراند. ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
در بسیج پایگاه نور، مسؤول تبلیغات و آموزش بود. در دبیرستان « ابن یمین» با معدودی از دوستان که تقریباً همگی شهید شده اند، علیه همه دست آموزهای حزب توده، اقلیت، اکثریت، مجاهدین خلق و جنبش مسلمانان مبارز، مبارزه می کردند و غالباً این بچه های حزب اللهی بودندکه مورد حمله قرار می گرفتند. ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
هنگامی که جنگ تحمیلی شروع شد، برای رفتن به جبهه شوقی عجیب داشت. در اولین اعزام به جبهه با اینکه با مسؤول تبلیغات در منطقه همکاری می کرد، آنجا را ترک کرده و به خط مقدم «فاو» رفت و همراه بسیجی ها مشغول مبارزه شد. ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
دفعة دوم که می خواست به جبهه برود، به علت اینکه بچه های دانشگاه همه متقاضی بودندکه به جبهه بروند، مقرر شده بود آنهاکه یک بار رفته اند، اسمشان حذف شود، با این حال، او التماس کردکه اسمش را حذف نکنند، و رفت و در هجدهم فروردین ماه 1366 در منطقه عملیاتی شلمچه و در عملیات کربلای 8 به شهادت رسید. ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🍃 ┏━✨⚜ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜ ⚜✨━┛
#شهید_عباس_دانشگر °| در زمینه خبرنگاری و تصویربرداری هم وارد شده بود! برایم جالب بود. دفاع شخصی هم کار می‌کرد وحتی مدرکش را هم گرفته بود. از هرکسی چیزی یاد می‌گرفت.دوست داشت خودش را از همه نظر تقویت کند و بهترین باشد طبیعی بود که چنین کسی جز به بهترین نوع پرواز به آسمان، راضی نشود. |° نقل از: حسین جوینده-همرزم شهید ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @khaterat_shohada ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛