eitaa logo
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
12.2هزار دنبال‌کننده
321 عکس
222 ویدیو
0 فایل
رمان آنلاین خاله قزی هر روز ۱ پارت به جز جمعه ها به قلم شبنم کرمی چند پارت بخون بعد اگه تونستی لفت بده تبلیغات 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
#خاله‌قزی791 ناخودآگاه غش غش خندیدم که باعث شد دماغم بدجور درد بگیره اما تا جایی که تونستم سعی کردم
بابا سرش رو بالا آورد و با دیدن صورتم، در ثانیه رنگش پرید و با ترس از جا پرید! _ دخترم چیشده؟ چه بلایی سرت اومده؟ _ خوبم بابا نترس سارگل با چشمای پر از اشک اومد روبروم ایستاد و با دقت به صورتم نگاه کرد _ چیشده آبجی؟ چرا نمیگی؟ _ نترس قربونت برم، چرا گریه میکنی؟ من خوبم با عکس العملای اونا مامان که طبق معمول توی آشپزخونه بود، اومد بیرون و گفت: _ چخبره چیش... اما با دیدن قیافه ی من حرف توی دهنش خشک شد! بهت زده نگاهم کرد و اونم دقیقا مثل بابا رنگش پرید اما چیزی نتونست بگه! نگاهم رو از مامان گرفتم و رو به بابا و سارگل گفتم: _ من حالم خوبه، فقط یه تصادف کوچیک کردم، دماغمم نشکسته و فقط یکم ضربه دیده و هیچیم نیست، خب؟ سارگل که زد زیر گریه و اومد جلو بغلم کرد و با گریه گفت: _ وای آبجی یهو که دیدمت قلبم وایساد، خیلی ترسیدم... قبلشم مامان هی میگفت دلش آشوبه و دل نگرانت بودیم اما فکر میکردیم کارت تو آتلیه طول کشیده ازم جدا شد و با دقت دوباره نگاهم کرد و گفت: _ مطمئنی خوبی؟ _ آره سارگل خوبم _ بیمارستان بودی؟ _ اوهوم _ تنها یعنی؟ _ گیسو باهام بود عزیزم اشکای روی صورتش رو پاک کردم و با لبخند گفتم: _ گریه نکن سارگل، طاقت ندارم صورتش رو پاک کرد و رفت کنار و گفت: _ مطمئن باشم خوبی دیگه؟ _ مطمئن باش بابا اومد جلو و بدون اینکه چیزی بگه بغلم کرد! دستم رو روی شونه های لرزونش گذاشتم و با بغض گفتم: _ بابا توروخدا آروم باش، باور کن خوبم _ کاش من میمردم انقدر زجر کشیدن تورو نمیدیدم همین حرف بابا باعث شد بغضم سرباز کنه و اشکام روی صورتم بریزن! _ بابا نگو توروخدا، نگو _ درد داری دخترم؟ _ نه بخدا خوبم، تو غصه نخور، من هیچیم نیست