eitaa logo
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
12.3هزار دنبال‌کننده
315 عکس
220 ویدیو
0 فایل
رمان آنلاین خاله قزی هر روز ۱ پارت به جز جمعه ها به قلم شبنم کرمی چند پارت بخون بعد اگه تونستی لفت بده تبلیغات 👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺خالـــــه قـــــزی🌺
#خاله‌قزی929 اگه اون دوتا روی مبل تکی نمینشستن، منم مجبور نمیشدم کنار آرش بشینم! _ بیا دیگه دخترم،
نگاهی به سارگل و گیسو که با لبخند معناداری نگاهم میکردن، انداختم و نامحسوس چشم غره ای به جفتشون رفتم! من کم اضطراب دارم تازه این دوتا بزغاله هم اینطوری نگاه میکنن! حیف که الان نمیتونم دوتا تو دهنی درست حسابی به جفتشون بزنم اما خب بعداً به حسابشون میرسم... با استرس از روی مبل پاشدم و به طرف اتاقم رفتم و آرش هم پشت سرم اومد؛ در اتاق رو باز کردم و کنار ایستادم و گفتم: _ بفرمایید لبخند مهربونی بهم زد و رفت داخل؛ منم پشت سرش رفتم و در اتاقم رو هم کامل باز گذاشتم. پذیرایی به اتاق من دید نداشت ولی خب من ترجیح میدادم در باز باشه... _ اون در رو ببند، قول میدم خودم رو نگه دارم و فعلا نخورمت با حرص زیرلب " خیلی پررویی " بهش گفتم و رفتم روی تختم نشستم. اونم بی تعارف اومد یکم اونطرف تر از من روی تخت نشست و گفت: _ من پرروام؟ من اگه پررو بودم اون زمان که با هم توی رابطه بودیم، کارت رو ساخته بودم! از این حجم از بی پروا بودنش واقعا خجالت کشیدم و بدنم داغ شد! سریع از روی تخت پاشدم و رفتم روی صندلی روبروش نشستم و با اخم گفتم: _ ما اومدیم اینجا که این حرفارو بزنیم؟ _ حالا چرا فرار کردی؟ بابا گفتم که کاریت ندارم _ اینجا راحت ترم _ من راحت نیستم پوزخند تلخی روی لبهام نشست و گفتم: _ شما عادت داری آخه، من اما ندارم! دقیقا مثل خودم پوزخندی تحویلم داد و گفت: _ چرا دیگه تو روی نیمکت پارک عادت داری! بهش تیکه انداختم و به شکل خیلی بدی تیکه ام رو جواب داد! تقصیر خودمه؛ کرم ریختم و اینطوری جواب گرفتم... حتما منظورش اون زمانی بود که من و کوهیار رو روی نیمکت کنار هم توی پارک دیده بود... _ ببین سارا، من میخوام گذشته رو قیچی کنم بندازم دور پس لطفا منو مجبور نکن از گذشته حرف بزنم، باشه؟ لطفا فراموش کن همه ی اون روزای تلخ و ناراحت کننده ی قبل رو، لطفا بگذر از اون روزا و از اشتباهات جفتمون و به روبرو و آینده نگاه کن