ریحانه
🖥 رسالت دستها
❤️ روایتهای زنانه از غزه
📝 دختر کوچکم یکبار توی حرم گم شد. تا به خودم آمدم دیدم نیست. به خواهر بزرگترش گفتم بنشیند همین جا تا برویم دنبالش. پیدا کردن دختر دو ساله با پیراهن مشکی توی شب، به پیدا کردن دانهی کریستال توی انبار میمانست. یکساعت بعد پیدایش کردیم و رفتیم ادامهی زیارتنامه را بخوانیم. تا رسیدیم دختر بزرگم هنوز دستهایش را توی هم میپیچید و گریه میکرد. خواهرش را نشانش دادیم که ببین! اینجاست. پیدایش کردیم.
میخواست برود مهدکودک حرم. سعی کردیم بخندد. شکلاتهایی که دست و جیبش را خادمها پر کرده بودند تعارفش کردیم که ببیند بهش خیلی بد نگذشته. اما انگار دلش داشت پاره میشد. هی به خواهرش نگاه میکرد و آتشفشان توی قلبش را با اشکهاش بیرون میریخت. آنقدر دستهایش را توی هم گره زد و باز کرد تا آرام شد. احساس کردم قلبم مچاله شد.
نمیدانم چرا این فیلم مرا یک لحظه پرت کرد به همان شب. تمام طول این چند ثانیه، محو چند انگشت خونی دخترانهای شدم که دارند از دردِ سوگ، توی هم قلاب میشوند. انگار بخواهد با انگشتش ماجرایی ببافد و دور گردن بیغیرتها بیندازد. دخترک دارد با شرم گریه میکند. هی به خون لای انگشتهاش نگاه میکند و دلش میخواهد برود یگ گوشه و دستانش را ممتد و محکم ببوسد. چند تا جوان از بین بمباران، تن بیجان برادرش را کشیدهاند و آوردهاند توی سایه. جایی گریهاش شدید میشود. احتمالا دارند لحظههای آخر را تعریف میکنند که چطور آرد را روی دوشش گرفته بود. بوی نان پیچید لای مشامش. فکر میکنم نشستم کنارشان. انگار چند ساعت قبل را دیدهام. مادر با پرِ شال، عرق گوشهی پیشانیاش را پاک کرده و دخترک را فرستاده وردنه بیاورد. خودش هم نشسته پای تنور. زن همسایه را نگاه کرد و گفت: «پسرم رفته آرد بیاورد. اگر خدا بخواهد.امروز برای شما هم نان گرم می آورم.»
دوست دارم دخترک را بغل کنم. مثل لحظهای که توی مشهد دختر خودم را بغل کردم. بگویم گریه نکن! ببین برادرت این جاست. بدوم از توی خانه برایش نان تازه بیاورم. مثل خادمهای حرم دست و جیبش را پر از خوراکی کنم. بگویم هر کسی با دستهایش رسالتی دارد. یکی نان می پزد، آن یکی مینویسد. یکی هم با دستهایش دنیا را تکان میدهد. بگویم بعضی دستها خیلی خوشبختاند.
📝فاطمه رمضانی، رسانه «ریحانه»؛
💬مجموعه روایت «مینویسم تا صدای غزه باشم»
🖥 ایتا | بله | روبیکا | سروش پلاس
رسانه «ریحانه» را دنبال کنید.
🖥 @khamenei_reyhaneh
ریحانه
🖥 کارهایی بزرگ برای دستانی کوچک
❤️روایتهای زنانه از غزه
📝پسرم شش ساله است با تمام ویژگیهای یک کودک شش ساله، دیروز چند اسباببازی خوب از اتاقش آورد، یکییکی برچسب زد و خودکار را داد دستم، گفت: «بنویس از طرف علیرضا برای بچههای غزه» به چشمهایش نگاه کردم و ذوق توی نگاهش مجبورم کرد بنویسم. اسباببازیها را کنار هم چید، بعد رفت تا خواهر دو سالهاش را راضی کند که عروسکهایش را برای بچههای غزه بدهد.
علیرضا هنوز آنقدر بزرگ نشده که بفهمد بچههای جنگ پیش از آنکه با عروسک بازی کنند بزرگ میشوند، پیش از آنکه مهلتی داشته باشند تا به اسبابی برای بازی فکر کنند، به فکر زنده ماندناند. علیرضا نمیتواند درک کند که دختران غزه آنقدر که نگاهشان پی یک لقمه نان میگردد به دنبال عروسک نیستند. چون کودکان در سنین مختلف جهان را به شکلهای کاملا متفاوتی درک میکنند. مراحل رشد و تکامل درک کودک از جهان در همهی انسانها یکسان است اما سرعت طی کردن مراحل در افراد مختلف متفاوت است. ممکن است کودکی مرحلهی دوم رشدش را طی چهار سال طی کند اما کودک دیگری در جای دیگری از دنیا خیلی کمتر از این مدت، مرحلهی مورد نظر را پشت سر بگذارد. اینها را من نمیگویم، پیاژه میگوید.
به گمان من هم آدمها توی جنگ خیلی زود بزرگ میشوند، زود قد میکشند، توی همان بچگی چندین پیراهن بیشتر از همهی آدمهای دیگر پاره میکنند. اصلا زور و بازوی آدمها توی جنگ خیلی بیشتر است. چون روی مرز باریک مرگ و زندگی راه میروند، نه، روی آن مرز زندگی میکنند.
آنقدر که دختر بچهای میتواند یک گالن آب را بلند کند، با خودش ببرد، پر از آب کند و بعد به هر جانکندنی برگرداند خانه.
گاهی یک دختر بچه چند سال را شاید توی یک شب یا نیمهشبی طی کند، آنقدر سریع که هیچکس نتواند سرعتش را بفهمد، یکشبه زور یک مرد بیاید توی دستهایش، انگشتهایش توان پیدا کند برای برداشتن یک گالن آب، و پاهای کوچکش قدمهای بزرگ بردارد. ما اینها را نمیفهمیم چون ما در امنیتیم و ما هم جهان را به شکلهای کاملا متفاوتی از آنها درک میکنیم.
📝حانیه کرباسی، رسانه «ریحانه»؛
💬مجموعه روایت «مینویسم تا صدای غزه باشم»
🖥 ایتا | بله | روبیکا | سروش پلاس
رسانه «ریحانه» را دنبال کنید.
🖥 @khamenei_reyhaneh
🖥 خانهدار و پرافتخار مثل دانشمندها
📝زن بودن، برای زن یک نقطهی افتخار است. این افتخاری نیست برای زن که او را از محیط و اخلاق زنانه دور کنیم. خانهداری، فرزندداری و شوهرداری را ننگ او به حساب بیاوریم. فرهنگ غربی خانواده را متلاشی کرد.
📝رهبر انقلاب، ١٣٩١/٠۴/٢١
🖥 ایتا | بله | روبیکا | سروش پلاس
رسانه «ریحانه» را دنبال کنید.
🖥 @khamenei_reyhaneh
ریحانه
🖥 او را به تو باز میگردانیم
❤️ روایتهای زنانه از غزه
📝من تابهحال تجربهی زلزلهی شدید نداشتهام، تنها روزهای دلهرهآور فروریختن پلاسکو را بهخاطر دارم و قبل از آنهم چیزهایی از زلزلهی بم و کرمانشاه در خاطرم مانده است. اما نزدیکترین تجربهی من به درک یک ویرانی ناگهانی در بامداد ۲۳ خردادماه میرسد؛ باحملهی غافلگیرانهی اسرائیل به وطنم.
ساختمان فروریخت و آسمان سقفِ اتاق به زمین آمد و جان خیلیها را گرفت. موهای از بین سنگ و سیمان بیرون ریخته، عروسکهای روی آسفالت افتاده، نوزادان زخمیِ جان داده همه و همه در کنار من و هزاران چشم دیگر، شاهدان عینی این ماجرا بودند و چه روزهایی بود برای ما یافتنِ جسمبیجان هموطنانمان از زیر ساختمانهای متلاشی شدهای که محل زندگیشان بود.
حالا که تو را با چشم و گوش و دهانی پُر از خاک، از دل این خرابهها بیرون کشیدهاند، تمام آن روزها دوباره برایم تداعی میشود و اینبار میتوانم درد این لحظهها را بهتر حس کنم.
هرچند من هنوز چیز زیادی از محبوس شدن در زیر آوار و حبس نفسها در قفسهی سینه و پوشانده شدن چشمها و دهانم با خاک و سیمان، نمیدانم! شبیه آنچه برای تو رخ داده است؛ اما دائماً فکر میکنم که بشر تمام روشهای مقاومسازی ساختمانها را باید دور بریزد!
ما آدمها این تمهیدات ایمنی را برای بلایای طبیعی در نظر گرفتهایم، دستورالعملهای بینالمللی جهان هم همینطور است که نوشتهاند: اگر منطقهای زلزلهخیز بود، فلان اقدامات را برای حصول حداکثر ایمنی انجام دهید تا خانهها و ساکنانشان سالم بمانند و از گزند درهم کوبیدهشدن در امان باشند.
هیچکس برای تخریب و آوارهای ناشی از بمبهای سنگین چاره و تدبیری نیندیشیده، چون گمان نمیکردند که در قرن ۲۱ میلادی، مقابل چشم جهانیان، حیواناتی به درندهخویی گرگ که هیچگاه مرزی به نام وطن نداشتند، رویای سلطه بر نیل تا فرات را داشته باشند و برای پیشبرد مقاصدشان، بمب و موشک بر سر خانههای مردم بریزند و همهچیز را زیرورو کنند و جهان را در شوکی عظیم فرو ببرند.
حالا زنده ماندنت در فشار سنگینی آجرها و مصالح ساختمانی فروریخته روی تنِ کوچک و نحیفت یک معجزه است؛ معجزهای از جنسِ به امانت سپردن سبد موسی به نیل و نجات او از امواج خروشان، که خداوند وعده داده بود:
«و إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ»
او را به تو بازمیگردانیم.
و تو را هم چون نوزادی تازه تولدیافته از دلخاک به آغوش سرزمینت، بازگردانده است. همینکه هنوز نفس میکشی، برای آنها که سراسیمه دست نجاتی به سمت تو دراز کردهاند، نوری است در دل تاریکی. تو، نمایش قدرت خدا هستی «وَهُوَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»
📝فاطمه محمودی، رسانه «ریحانه»؛
💬مجموعه روایت «مینویسم تا صدای غزه باشم»
🖥 ایتا | بله | روبیکا | سروش پلاس
رسانه «ریحانه» را دنبال کنید.
🖥 @khamenei_reyhaneh
🖥 حجاب مانع درخشش زنان نیست!
📝 زنهای ورزشکار ما در این نوبتِ مسابقات جهانی -و نوبتهای قبل هم همین طور- ثابت کردند که حجاب اسلامی مانع درخشش نیست کمااینکه ما در میدان سیاست هم این را ثابت کردیم، در میدان علم هم این را ثابت کردیم، در میدانهای مدیریّتی هم این را ثابت کردیم؛ در میدان ورزشی هم شما ثابت کردید که حجاب مانع درخشش زنان نیست، بر خلاف تبلیغات دشمنان و فریفتگان به حرفهای دشمنان که راجع به حجاب چیزهایی را میگفتند و میبافتند و منتشر میکردند.
📝 این حجاب شما به زنهای کشورهای مسلمان دیگر هم روحیه داد. من شنیدم در این سالها، زنهای ورزشکارِ بیش از ده کشور مسلمان دیگر با حجاب در میادین بینالمللی ورزش ظاهر شدهاند؛ این کارها معمول نبود، این کار را شما کردید؛ بانوان قهرمان و ورزشکار ایرانی این کار را کردند و این راه را باز کردند.
📝رهبر انقلاب، ۱۴۰۰/۰۶/۲٧
🗓بازنشر به مناسبت سالگرد دیدار با قهرمانان المپیک و پارالمپیک
🖥 ایتا | بله | روبیکا | سروش پلاس
رسانه «ریحانه» را دنبال کنید.
🖥 @khamenei_reyhaneh
🖥 زندگی شیرین خواهد شد
📝وقتی که زن و شوهر در پایان کار روزانه یا در وسط روز به هم میرسند و همدیگر را میبینند، هر دو از هم توقع دارند که بتوانند محیط را شاد، سرزنده، قابل زیست و رفع کنندهی از خستگی بسازند؛ این توقع بجایی است و بیجا هم نیست که هر دو از یکدیگر توقع داشته باشند. اگر بتوانید این کار را بکنید، زندگی شیرین خواهد شد.
📝ای بسا کسانی که خیلی ثروتمندند؛ اما این زندگی شاد را ندارند؛ در خانه درگیری، دعوا و دلخوری دارند. ای بسا کسانی که خیلی در جامعه معتبرند؛ عنوان دارند، رئیسند؛ اما در خانهشان هزار مشکل دارند.
📝رهبر انقلاب، ١٣۸۳/۰۳/۲۰
🖥 ایتا | بله | روبیکا | سروش پلاس
رسانه «ریحانه» را دنبال کنید.
🖥 @khamenei_reyhaneh