فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖥 «به رنگ ایران»
📖 مجموعه داستانک #باافتخار_ایرانی
💬 مداد سبز را برداشت. هر چه روی کاغذ کشید، رنگی نداشت.
مداد قرمز را دست گرفت، اما همین که شروع به رنگ آمیزی کرد، نوکش شکست.
با تعجب، نگاهی به مارک خارجی حک شده روی جعبه انداخت.
انگار مدادهای این جعبه، نمیخواستند پرچم ایران، رنگ داشته باشد!
🖼 داستانکهایی درباره بچههای ما و نوشتافزارهایشان
🗓 انتشار به مناسبت اول مهرماه و فصل بازگشایی مدارس
❤️ @khamenei_reyhaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖥 «گران قیمت»
📖 مجموعه داستانک #باافتخار_ایرانی
💬 خودکار گرانقیمت خارجی را از جامدادیاش بیرون کشید و جلوی گزینه شغل پدر نوشت: بیکار...
🖼 داستانکهایی درباره بچههای ما و نوشتافزارهایشان
🗓 انتشار به مناسبت اول مهرماه و فصل بازگشایی مدارس
❤️ @khamenei_reyhaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖥 «قهرمان»
📖 مجموعه داستانک #باافتخار_ایرانی
💬 بادی به غبغب انداخت، پوزخندی زد و گفت: «من قهرمان انیمیشن مورد علاقه شونم. همه منو دوست دارن، کی به تو نگاه میکنه؟»
بغل دستیاش، لبخندی زد و ادامه داد: «اما من قهرمان ملیشون هستم.»
پسرک از پشت ویترین، با ذوق کوله پشتی سمت راستی را نشان داد: «من اونو می خوام. دوست دارم مثل رستم قهرمان بشم.»
🖼 داستانکهایی درباره بچههای ما و نوشتافزارهایشان
🗓 انتشار به مناسبت اول مهرماه و فصل بازگشایی مدارس
❤️ @khamenei_reyhaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖥 «حتی دفترهایشان!»
📖 مجموعه داستانک #باافتخار_ایرانی
💬 دفترش را تند تند ورق زد. نبود که نبود. دلش هری ریخت. انگار تمام چیزهایی که دیشب نوشته بود، غیب شده بودند.
موضوع انشا این بود:
«افتخارات ایران را بنویسید».
از پدربزرگ شنیده بود، خارجیها دوست ندارند ما افتخاراتمان را بدانیم.
نگاهی به مارک دفترش انداخت و زیر لب زمزمه کرد: «یعنی حتی دفترهایشان هم...؟!»
🖼 داستانکهایی درباره بچههای ما و نوشتافزارهایشان
🗓 انتشار به مناسبت اول مهرماه و فصل بازگشایی مدارس
❤️ @khamenei_reyhaneh