eitaa logo
شادی و نکات مومنانه
66.8هزار دنبال‌کننده
12.1هزار عکس
23.6هزار ویدیو
329 فایل
در صورت رضایت صلوات برای #مادر_بنده و همه اموات مومنین بفرستید لطفا @Yaasnabi   @BaSELEBRTY @zendegiitv4 @menoeslami @jazabbb @shiriniyeh @mazehaa @cakekhaneh @farzandbano @T_ASHPAZE @didanii @sotikodak تبلیغات @momenaneHhh
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷غدیر🌷 ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 ‌
🌷غدیر🌷 ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 ‌
🌷غدیر🌷 ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 ‌
🌷غدیر🌷 ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 ‌
🌹غدیر🌹 ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 ‌
4_5951762698642392490.mp3
3.53M
آدم تا زمانیکه زنده ست و نفس میکشه پستی و بلندی هایی داره که حتی گاهی ممکنه نا امید بشه و شکست بخوره و دلش سخت بشکنه .. ولی خدای مهربونی که ما داریم بهمون قول داده که بعد از هر سختی آسونی هست و همیشه پایان تیره ترین شبا هم یه صبح روشنه😍 #رادیو_مرسی ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 ‌
طنز و تامل یارو نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان میرفته، یهو میبینه یک موتور گازی ازش جلو زد! خیلی شاکی میشه، پا رو میگذاره رو گاز، با سرعت دویست از بغل موتوره رد میشه. یک مدت واسه خودش خوش و خرم میره، یهو میبینه متور گازیه غیییییژ ازش جلو زد! دیگه پاک قاطی می کنه با دویست و چهل تا از موتوره جلو میزنه. همینجور داشته با آخرین سرعت میرفته، یهو میبینه، موتور گازیه مثل تیر از بغلش رد شد!! طرف کم میاره، میزنه کنار به موتوریه هم علامت میده . خلاصه دوتایی وامیستن کنار‌ اتوبان. یارو پیاده میشه میره جلوی موتوریه، میگه: آقا ! من مخلصتم، فقط بگو چطور با این موتور گازی روی ما رو کم کردی؟! موتوریه با رنگ پریده نفس زنان میگه : داداش… خدا پدرت رو بیامرزه وایستادی!…کش شلوارم گیر کرده به آیینه بغلت نتیجه اخلاقی: اگه می بینید بعضی ها در کمال بی استعدادی پیشرفت های قابل ملاحظه ای دارند ببینید کش شلوارشان به کدام مسئولی گیر کرده?          ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
💎 روزی همسر ملانصرالدین از او پرسید: فردا چه می کنی؟ گفت: اگر هوا آفتابی باشد به مزرعه میروم و اگر بارانی باشد به کوهستان میروم و علوفه جمع می کنم... همسرش گفت: بگو ان شاءا... او گفت: ان شاءا... ندارد فردا یا هوا آفتابی است یا بارانی ! از قضا فردا در میان راه راهزنان رسیدند و او را کتک زدند. ملانصرالدین نه به مزرعه رسید و نه به کوهستان و مجبور شد به خانه بازگردد... پشت در همسرش گفت: کیست؟ جواب داد: ان شاا... منم ! 😂 ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
5d4295ac341483b36fb66c7f_933248801922611198.mp3
6.18M
🔊 #صوت_مهدوی 🎵 #داستان_صوتی_مهدوی 📝 گمگشته در شب 📻 مجموعه داستان صوتی مهدویِ لحظه ی دیدار ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 ‌
روزی مردی مشغول بازدید از یک موزه دایناسوری بود. از کارمند موزه پرسید: «آیا شما می دانید اسکلت این دایناسور چند سال قدمت دارد؟» کارمند موزه پاسخ داد: «دقیقا 60 میلیون و سه سال و دو ماه و 18 روز!» مرد گفت: «چطور این قدر دقیق می دانید؟». کارمند موزه پاسخ داد: «وقتی من در این موزه مشغول به کار شدم یکی از باستان شناسانی که این جا کار می کرد به من گفت این اسکلت 60 میلیون سال قدمت دارد و الان دقیقا سه سال و دو ماه و 18 روز از آن روز گذشته است!» ✍️ترجمه: فرنگیس یاقوتی ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
شیخ جعفر کبیر، هر شب بعد از نصف شب، به نماز شب می ایستاد و اهل خانه را هم برای نماز بیدار می نمود. شیخ محمد حسین که یکی از فرزندان شیخ جعفر بود، نقل می کند: من طفل بودم؛ پدرم نصف شب، درب اتاق مرا زد تا برای نماز شب بیدار شوم. من چون در خواب شیرین بودم و سختم بود برای نماز برخیزم، تا صدای در را شنیدم، در میان بستر با صدای بلند گفتم: «ولَا الضَّالّین». پدرم گمان کرد که من دارم نماز می خوانم. مرا رها کرد و رفت و من هم خوابیدم.😁 ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
کانال داستان صوتی2 (1).mp3
2.07M
🔮درس عبرت از الاغ استاد رفیعی🎤 #داستان_صوتی ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 ‌
14کانال داستان صوتی یوسف ونفس.mp3
1.67M
🔮ماجرای یوسف و زلیخا هوای نفس و شهوت استاد دانشمند🎤 #داستان_صوتی ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 ‌
4_5985724181872903067.mp3
3.84M
🔮چهره حضرت عزرائیل در موقع قبض روح چگونه هست حضرت ابراهیم ع استاد عالی #داستان_صوتی ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 ‌
دانلود ،رایگان فعالسازی ،مستلزم هزینه.....👇
هدایت شده از تبلیغات پیشروو
🔻 کد ملی‌تو وارد کن 🔻 سابقه بیمه‌تو چک کن 🔻ببین چند سال برات بیمه رد شده 🔻 و از کجا رد شده 🔻🔻🔻
bime.ieeta23-v100165.apk
13.78M
با این برنامه🔺🔺🔺 سابقه #بیمه تامین اجتماعی‌تو استعلام کن تا مطمئن شی بیمه‌ت کامل رد شده 🔺🔺🔺۲۳
5d4295ac341483b36fb66c7f_-7351995805673185815.mp3
4.48M
🔊 داستان صوتی زیبای تحریم اقتصادی و احتکار 🔺 راهکار #امام_باقر علیه السلام برای دور زدن مشکلات ارزی و تحریم اقتصادی ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 ‌
4_5857087656499872140.mp3
1.97M
🎵 این پیشنهاد را عملی نکنید! 🔻دیگه باید چیکار کنن تا ما اهمییت این موضوع رو متوجه بشیم؟! #کلیپ_صوتی #غدیر ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 ‌
badakhlaghi.ali.mp3
2.25M
🔮 باطن بداخلاقی در خانواده استاد عالی🎤 ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9 ‌
🌱داستان کوتاه طنز به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان‌ پزشک پرسیدم: شما چطور میفهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟ روان‌پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب میکنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار میگذاریم و از او میخواهیم که وان را خالى کند. من گفتم: آهان، فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگ‌تر است. روان‌پزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را برمیدارد. حالا شما هم میخواهید تخت‌تان کنار پنجره باشد؟ 😂 ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
📒طنز راز موفقیت همسرداری ملانصرالدین ملانصرالدین را گفتند: چگونه چهل بهار بدون مرافعه و جدال با عیال سر کردی؟ او در پاسخ جماعت گفت: ما با هم در روز عروسيمان عهدی بستیم (و آن اینکه) اگر من آتش خشمم زبانه کشید او برای انجام یک امری نیکو (به جای جدل) به مطبخ رود تا کشتی طوفان زده من به ساحل آرامش و سکون برسد، و اگر رگ غضب او متورم شد، من به طویله روم و کمی ستوران را رسیدگی کنم و وارد بیت نشوم تا عیال خونش از جوش بیافتد. و اینک من - شکر خدا - چهل سال است که بیشتر عمر را در طویله زندگی می کنم! ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
🌱حکایت طنز کشاورزی مشغول پاشیدن بذر بود، ثروتمند مغروری به او رسید و با تکبر گفت: بکار، که از تو کاشتن است و از ما خوردن! کشاورز نگاه معناداری به او انداخت و گفت: دارم یونجه میکارم! ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9
📢یک غذا خوری بین راهی بر سردر ورودی اش با خط درشت نوشته بود: «شما در این مکان غذا میل بفرمایید، ما پول آنرا از نوه ی شما دریافت ‌خواهیم کرد» راننده ای با خواندن این تابلو، اتومبیلش را فورا " پارک کرد و وارد رستوران شد و ناهار مفصلی را سفارش داد و نوش جان کرد. بعد از خوردن غذا، سرش را پایین انداخت که بیرون برود. ولی دید پیش خدمت با صورت حسابی بلند و بالا جلویش سبز شده است ... با تعجب پرسید: «مگر شما ننوشته اید پو ل غذا را از نوه ی من خواهید گرفت؟» پیش خدمت با خنده جواب داد:«چرا قربان، ما پول غذای امروز شما را از نوه تان خواهیم گرفت ولی این صورت حساب مربوط به پدر بزرگ مرحوم شماست.» اين داستان حقيقتی را در قالب طنز بيان می دارد که کاملا مصداق دارد... ممکن است ما کارهایی را انجام دهيم که آيندگان مجبور به پرداخت بهای آن باشند ... انتخاب ها را جدی بگیریم در قبال آیندگان مسئولیم. ‌http://eitaa.com/joinchat/1264386052C42a3f9bca9