شادی و نکات مومنانه
#برگرفته از یه ماجرای واقعی #دختر_و_رازی_در_رستوران من یک دختر مذهبی هستم و خیلی پایبند عقاید اس
#دختر_جوان_و_رازی_در_رستوران
گفتم اجازه هست بیام داخل مادر جان؟
گفت بفرمایید دخترم منزل خودته
رفتم داخل حالا مونده بودم چکار کنم چی باید بپرسم؟
یهو از دهنم در رفت گفتم پسرتون ماشالله اشپز کار درستیه مادر
گفت بله اشپزی تو خانواده ما ارثیه خودمم دستپخت خوبی دارم با لبخند گفتم ژن خوب داره پس اقاپسرتون؟
یه آهی از ته دل کشید و گفت هعععییی
گفتم مادر جان حرف بدی زدم ناراحت شدید؟
گفت اشپزیو از من به ارث برده که همه تعریف میکنن اما یک اخلاق بدی هم داره که من در عذابم پسر من دین و ایمون درست درمونی نداره
اوائل کاهل نماز بود اما چند سالیه تارک الصلوه شده نه نمازی نه روزه ای نه اعتقادی
میگه کی از اون دنیا خبر اورده؟
من خیلی رنج میکشم همیشه با دل شکسته م دعاش میکنم به خودش بیاد عاقبت بخیر بشه
اینو از شوهر خدابیامرزم به ارث برده
اونم نماز و دیانت درستی نداشت ادم خسیسی بود خدابیامرز
این اخلاقاشم
از باباش به ارث برده و سرشو به نشونه ناراحتی چندین بار تکون دادو اه کشید
من در این لحظه دیگه حرفهای پیر زن رو نمیشنیدم دیگه فقط حرف پیر زن مثل یه صدای ضبط شده تو سرم میپیچید
دین و ایمون درست درمونی نداره تارک الصلوه شده
دین و ایمون درست درمونی نداره تارک الصلوه شده
دین و ایمون درست درمونی نداره تارک الصلوه شده
چشمم به دهن پیرزن یخ زده بود که با صدای پیر زن به خودم اومدم
حس میکردم به جوابم رسیدم اومدم خداحافظی کنم پیر زن پرسید با پسرم کاری داشتی دخترم
؟
گفتم من حالم خوب نیست مادر جان میرم بااجازه تون
تو کوچه بد جور ذهنم درگیر شده بود
خدایا حکمتتو شکر که اینهمه کارات رو حساب و کتابه
خدایا یعنی خوردن غذای یه ادم شل مذهب و تارک الصلوه این مدت توفیق نماز اول وقتو از من گرفته بود؟
یعنی اینقدر همه چیز در دنیا بهم گره خورده
یعنی من که اینهمه مراقبم با خوردن دستپخت یک ادم بینماز از اون این حالت به من منتقل میشه؟
بد جور به دلم افتاده بود برم تمام جریانو با خود اون آشپز مطرح کنم
دلمو به دریا زدمو و بلند شدم راه افتادم به سمت رستوران
وارد رستوران که شدم دیدم صاحب رستوران فقط نشسته بود گفتم من میخوام با آشپزتون صحبت کنم
گفت درباره چی دخترم ؟از غذای ما خوشتون نیومده؟
موندم چی بگم
گفتم میخوام دستور فلان غذاشو بگیرم اخه خیلی خوشمزه میپزه
لبخند رضایت به لبش اومد و گفت باشه الان صداش میکنم
رفت و بعد چنددقیقه یک اقای سیه چرده ای با
کلاه سفیدی که روی سرش بود و روپوش سفیدی دیدم به سمتم داره میاد
یه لحظه شوک شدم الان از کجا شروع کنم چی بگم ؟
گفتم خدایا من میدونم حکمتی هست که من الان اینجام شک ندارم پس خودت کمکم کن
اومد جلو گفت خانوم شما با بنده کار داشتید؟
گفتم بله
بعد یه حال احوال مختصر
گفتم من تو این شهر دانشجوام و از مشتریای پروپاقرص این رستوران و دستپخت خوب شما هستم
گفت خواهش میکنم آبجی نوش جونتون
گفتم.....
#ادامه دارد
کانال اشپزی و نکات اسلامی متفاوت👇
🍎🍏🍎🍏🍎
@menoeslami
شادی و نکات مومنانه
#دختر_جوان_و_رازی_در_رستوران گفتم اجازه هست بیام داخل مادر جان؟ گفت بفرمایید دخترم منزل خودته رفتم
#دختر_جوان_و_رازی_در_رستوران
گفتم موضوعی که منو اینجا کشونده بی کم و کاست همونجور ک اتفاق افتاده براتون میگم لطفاهمه حرفهامو گوش کنید اول بعد در خدمت شماهستم حرفهای شمارو بشنوم
گفت در خدمتم بفرمایید
خلاصه همه ماجرارو تعریف کردم واسه ش
اون اقا فقط زول زول به من نگاه میکرد و من حرف میزدم
کم کم دیدم چشماش از حالت زول به حالت گشادی و گرد و از حدقه دراومده تبدیل شد
یهو دیدم همینجور که حواسش به من بود با دستش صندلی پشت میز صاحب رستورانو کشید و نشست روش
انگاری رمق از پاش رفته بود
حرفهام که تموم شد حالت شوک زده بود بیچاره
گفتم جناب خوبید؟گفت یعنی من کاهل نماز م روی دستپختم اثر گذاشته؟
مگه میشه؟
گفتم بله ارتباط مستقیم هست بین آشپز و غذایی که میپزه
همه انرژی منفی و مثبت از اون شخص به غذا و مواد خوراکی منتقل میشه
بخاطر همین اثر هست که غذاهای نذری فوق العاده خوشمزه و اثر درمانی و شفا دهندگی دارن
نذری هارو میخورن شفا میگیرن چون حالت معنو ی و انرژی مثبتش فوق العاده بالاست
به همون نسبت غذایی هم که از مواد شبهه ناک و حرام تهیه شده باشه و یا خود آشپز شرایط جسمی و روحی پاک رو رعایت نکنه به دستپختش وارد میشه
مثلا آشپز غسل واجب به گردن داشته باشه تمام بدنش بوی بد میده که عرفا و افرادی که چشم دل دارن متوجه میشن
یا کاهل نماز باشن انرژی منفی اون به دستپختش وارد میشه خواه ناخواه
گفت ابجی من هنگم از این حرفایی که میگی
من تو عمرم ازاین حرفا نشنیده بودم
خیلی به دلم نشست وجدانا
اعتراف میکنم سر دیگ که هستم اکثرا با یک غیظی آشپزی میکنم میگم این دنیا برای چی خلق شده ما اینجا چکار میکنیم سردرگمی بدی دارم همیشه
خیلی اوقات با همین افسردگی و پریشونی و اشفتگی کارامو میکنم
فرصتو غنیمت شمردم گفتم بله علت افسردگی شما از بی خدایی هست
دنیا رو خدا افریده با هدف
وقتی ما خدا رو از زندگی حذف کنیم دیگه دستمون به جایی بند نیست دچار پوچی و بی هدفی میشیم
سرشو پایین انداخت و گفت راست میگی خواهر حرف حساب جواب نداره
من سالهای اخیر خیلی کم اوردم الان با این حرفا فهمیدم علت اون حالتهام همینه که میگی
مادرم همیشه از هر راهی با هر زبونی منو نصیحت میکرد بنده خدا که اخرتی هست اونجا باید جواب بدیم به خودت بیا پسر اما همه این حرفها ببخشید انگاری به گوش خر یس خوندن بود
همیشه از کوره در میرفتم بخاطر این سرزنش های مادرم
اما خدایی شما با حرفهاتون منو تکون دادید امروز بعد سالها دلم لرزید و شوکه شدم از این صحبتها
اینقدر این حرفها عجیب و جالب بود که تا عمق قلبم نفوذ کرد اینجا بود که اشک حلقه زد تو چشمهاش و چشمشو از من مخفی کرد و سرشو انداخت پایین
حس غریبی داشتم خدایا بزرگی برازنده خودته و بس
تویی که هر کسی رو بخواهی هدایت میکنی هر کسی نخواهی هلاک میکنی
خدایا شکرت که من باعث تلنگر به یک انسان شدم به وسیله خودت
گفت خانوم ممنون که وقت گذاشتید در حق من خواهری کردید میتونستید بعد اینکه دلیل سلب توفیقتونو فهمیدید برید دیگه رستوران ما پا نذارید اما الان اینجایید و منو روشن کردید
من الان حسی رو تجربه کردم که تا حالا نسبت به خدا و دنیا و اخرت نداشتم
الان با همین حرفهای شما فهمیدم خدا چقدر بزرگه
چقدر هدفمند همه چیز دنیا بهم مربوطه
من نماز نخوندم نه تنها به خودم به انسان های دیگه هم ضرر زدم ناخواسته
دراخر هم گفت من دیدم عوض شد و سعی میکنم
دوباره نمازامو شروع کنم بخونم و این راه اشتباهی که رفتم برگردم و باعثش شما هستید و من نمیدونم به چه زبونی از شما تشکر کنم بابت امروز
گفتم خدا خواست به اینجا برسه منم وسیله بودم
چون منم بفکر خودم بودم اما درادامه تصمیم گرفتم بیام با شما مطرح کنم و این کار خدا بود
از خدا تشکر کنید فقط
بلند شدم و باخداحافظی از رستوران بیرون امدم
پایان
🍎🍏🍎🍏🍎
@menoeslami