#کتاب_خوان
#سقای_آب_و_ادب
این کتاب برای خرید و امانت در کتابخانه موسسه موجود میباشد.
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
خانه آرام من(موسسه بصیر)
#کتاب_خوان #سقای_آب_و_ادب این کتاب برای خرید و امانت در کتابخانه موسسه موجود میباشد. https://eita
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
#کتاب_خوان
#سقای_آب_و_ادب
سید مهدی شجاعی
سقای آب و ادب، اثری است متفاوت از سید مهدی شجاعی؛ رمان و روایتی از زندگی حضرت عباس(ع)، که بعد از سالها، اندک اندک جامه خلق پوشیده و در ظرف کتاب تقدیم مخاطبان شده است.
رمان به یقین متفاوت است با آثاری از همین قلم، هم از حیث فرم و هم از حیث نوع نگاه محتوایی.
اثر شامل ده فصل است: عباسِ علی. عباسِ امالبنین. عباسِ عباس. عباسِ سکینه. عباسِ مواسات. عباسِ زینب. عباسِ ادب. عباسِ حسین. عباسِ فرشتگان. عباسِ فاطمه.
در هر فصل رفت و برگشت روایی متعدد و متنوعی دیده میشود و در حرکتی سیال، راویان جای به هم میدهند و شکستها به سرعت خوانش میافزاید و زوایایی جدید از مفهوم را روشن میکند. اما آنچه این کتاب را از حیث محتوا با دیگر آثار شجاعی متمایز میکند، بیشتر در فصل عباسِ فرشتگان به چشم میآید.
در سایر فصول نویسنده دقیق و کامل بر اساس مستندات تاریخی، به روایت زندگی حضرت عباس(ع) میپردازد؛ اما در فصل نهم، شجاعی شیوهای جدید را پیش میگیرد، روایتی متفاوت با مضامینی که بیشتر استحسان اوست، مفاهیمی جدید و نگاهی نو به شخصیت حضرت عباس بن علی(ع).
این فصل چنین آغاز میشود:
پیش از آنکه راوی این داستان، قدم به فصل پایان بگذارد، ما فرشتگان؛ فرشتگان هفت آسمان، بر خود فرض میشماریم که پا به میدان بگذاریم و پرده از رخسار حضرت ابوالفضائل برداریم. و ناگفته پیداست که این نه بدان معناست که ما قادریم پرده از اسرار حضرت ابوالفضائل برداریم. چرا که رخسار، جلوهای از جلوات حضور عیان است و اسرار، جنس و جوهری از علوم در پرده و معارف پنهان. و فاصله میان این دو، فاصله میان زمین است تا آسمان. دلیل یا فلسفه حضورمان در این میدان را در سطور آتی در خواهید یافت، و امّا چرا این فصل را برای حضور انتخاب کردیم و در این مقطع از روایت داستان، وارد میدان شدیم!؟ پیش از این نیامدیم، چون امید یا انتظار یا توقع داشتیم که سایه و شبحی از رخسار حضرتش را در لابهلای خطوط داستان ببینیم ولی وقتی دیدیم که روایت رو به اتمام است بیرؤیت رخسار حضرت، و داستان در آستانه فصل پایان، ترسیدیم که مبادا نقطه ختم بر پایان داستان بنشیند و حرفهای اصلی و اصلیترین حرفها همچنان ناگفته بماند…
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#کتاب_خوان
#خاطرات_سفیر
این کتاب برای خرید و یا امانت در کتابخانه موسسه موجود میباشد.
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
خانه آرام من(موسسه بصیر)
#کتاب_خوان #خاطرات_سفیر این کتاب برای خرید و یا امانت در کتابخانه موسسه موجود میباشد. https://eit
🍁🌿🍁🌿🍁🌿🍁🌿🍁
#کتاب_خوان
#کتاب_خاطرات_سفیر
نیلوفر شادمهری در کتاب خاطرات سفیر به بیان چالشهای یک بانوی مسلمان به عنوان دانشجوی ممتاز ایرانی در فرانسه میپردازد که با نگارشی صمیمی و ساده، خواننده را به خوابگاهی در پاریس میبرد و او را با رویدادها، تجربهها و خاطراتش شریک میکند.
خاطرات دختر مسلمانی که در کشور فرانسه، هر چند برای ادامهی تحصیل در مقطع دکتری حضور دارد اما سفیری شده است برای دفاع از حقیقت اسلام. مواجههی او با آدمهای مختلف و اتفاقات متفاوت این خاطرات را جذابتر میکند، از قبول نشدنش در بهترین دانشگاه فرانسه تنها به دلیل حجابش و دست ندادن با سرشناسترین اساتید مرد تا برگزاری دعای عهد در اتاق خوابگاه و خواندن دعای کمیل برای «یک سلیم النفس».
نیلوفر شادمهری در این کتاب، حدود سی خاطره را به رشتهی تحریر درآورده که این مجموعه در واقع بخش اندکی از تمام خاطرات ایشان است.
در بخشی از کتاب خاطرات سفیر میخوانید:
کمکم داشت حالم از اون شرایط به هم میخورد. بچهها متوجه نمیشدن که من دارم سر کار میذارمشون یا واقعا متن شعر همین قدر سخیفه. خدا خدا میکردم که هر چه زودتر اثر فاخری که میشنیدیم بساطش جمع بشه. اما همیشه درست توی همین شرایط زمان کش میآد و واحد گذشت زمان از ثانیه به شبانه روز تغییر پیدا میکنه. سیلون دست به سینه وایساده بود و داشت سعی میکرد عمق نداشتۀ شعر رو بفهمه! چند بار به سرم زد بهشون بگم: «ببینید بچهها، این اصلا در سطحی نیست که اسمش رو شعر بذارم. طرف یه چیزی خونده رفته.» اما نمیشد. آبروریزی بود. بعد از اون همه افاضات دربارۀ شعر و ادب پارسی و مردم ادیب کشورم جای همچین حرفی نبود. ویدد، که سمت چپ مغی نشسته بود و تا اون موقع ساکت بود، گفت: «من فکر میکنم اصلا با معشوقش مؤدب حرف نمیزنه!» گفتم: «خب، البته بله، کلا شعرش جوری گفته شده که با آدم با فرهنگی طرف نباشیم!» مغی گفت: «خب، بعدش چی میشه؟»
🍁🌿🍁🌿🍁🌿🍁🌿🍁
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#کتاب_خوان
#اقیانوس_مشرق
این کتاب برای خریدو یا امانت در کتابخانه موسسه موجود میباشد.
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
خانه آرام من(موسسه بصیر)
#کتاب_خوان #اقیانوس_مشرق این کتاب برای خریدو یا امانت در کتابخانه موسسه موجود میباشد. https://eit
💐🌾💐🌾💐🌾💐🌾💐
#کتاب_خوان
#اقیانوس_مشرق
هنوز نگاه کنجکاوش به اتاق مجاور است. سعی میکند گوش تیز کند و دوباره بشنود. انگار صدای نالۀ کسی میآید.
بهزحمت روی دست و زانوهایش میایستد و خمیدهخمیده، پیش میرود. گره پارچۀ پیچیده دور پاهایش باز میشود و چونان سر آزادشدۀ کلاف، دنبالش بر زمین کشیده میشود.
آهسته و بیصدا، خودش را به اتاق مجاور میرساند. دست دراز میکند و بااحتیاط، پرده را از برابر اتاق پس میزند. زیر نور لرزان شمع، پینهدوز را میبیند که کنج اتاق نشسته و دستهایش را بلند کرده و با صدایی آهسته، در حال نیایش است.
انگار شانههایش از گریه تکان میخورد. عِمران چشمهای خواب زدهاش را میمالد و با تعجب نگاهش میکند: این هنگام از شب؟!
دقیقهای به همین حال میگذرد.
پینهدوز رو به دیوار گریه میکند و پیشانی بر خاک میگذارد. عِمران با تعجب نگاهش میکند. پینهدوز در سجده چیزهایی میان گریه میگوید که عِمران نمیفهمد. حرفهایش که تمام میشود، مینشیند و اشکهایش را با پارچهای سپید پاک میکند و یک «یا علی» میگوید و از جا برمیخیزد.
عِمران که تلاش میکند دیده نشود، پرده را میاندازد و خودش را پشت درگاه پنهان میکند.
پینهدوز شمع را از برابرش برمیدارد و با قدمهایی آرام و آهسته، بهطرف حیاط میرود. عِمران آهسته دست به دیوار میگیرد و روی زانوهایش پیش میرود. ردّی از پارچه، پشت سرش پیداست. بهزحمت جلو میرود. دردِ پاهایش بیشتر شده است. لبش را به دندان میگیرد. انگار رمقی در جان ندارد.
عرق بر پیشانیاش مینشیند. نفس عمیقی میکشد. به هر زحمتی که هست، خودش را به درگاه حیاط میرساند. پینهدوز را میبیند که بر لب حوض سنگی نشسته است.
پینهدوز سر میچرخاند و با تعجب به عِمران نگاه میکند. خیلی زود بر لبش لبخند مینشیند. عِمران در درگاه مینشیند و به دیوار تکیه میدهد.
- داشتم با خودم فکر میکردم در این نیمهشب، چه چیزی ممکن است دلیلی قانعکننده برای گریههای پینهدوزی باشد؟
💐🌾💐🌾💐🌾💐🌾💐
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
خانه آرام من(موسسه بصیر)
#کودک https://eitaa.com/khaneAram_Basir
💚🍃🍃💚💚💚🍃🍃💚
#کودک
#خود گویی های منفی عاملی است برای #پرخاشگری_کودکان .
💥 کودکان،جملات مثبت پدر و مادر یا آموزگاران را درونی سازی میکنند. برای نمونه جمله «آفرین، تو این تمرین را خوب انجام دادی» را بهصورت جمله «من در انجام دادن این تمرین خوب کار کردم» درونی سازی میکنند.
این فرآیند اعتمادبهنفس آنها را افزایش میدهد.
هنگامیکه پدر ، مادر وهمسالان، کودک را به شیوه کلامی تشویق میکنند و به او میگویند که میتواند در زمینه ویژهای پیروز شود.
این امر منجر به خود گویی های مثبت در او شده و اعتماد به نفس او را افزایش می دهد.
در مقابل هنگامیکه با تحقیر و نکوهش جملاتی منفی و دلسردکننده به فرد گفته شود خودکارآمدی و انتظار تأثیرگذاری بودن فرد کاهش خواهد یافت و او را عصبانی میکند.
به طور مثال وقتی به او میگویید که «چندبار به تو بگوییم که اینطور رفتار نکن!...
او با خود میگوید:همیشه من کارها رو خراب میکنم و هیچ وقت موفق نمیشوم...
🍃💚💚🍃💚💚🍃
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
خانه آرام من(موسسه بصیر)
#همسرانه https://eitaa.com/khaneAram_Basir
💜💙💚💛❤️💜💙💚❤️
#همسرانه
❣دلسردی ازهمسر و زندگی را چگونه از بین ببریم؟
افزایش محبت با هدیه
اولین مهارت این هست که بتوانید از تکنیک هدیه دادن استفاده کنید. نیاز نیست که هدیه بزرگ باشد، یا حتما آن را خرید کرده باشید، گاهی یک نوشته چند خطی از ابراز محبت می تواند همسرتان را خوشحال و غافلگیر کند. از علاقه به همسرتان بنویسید. با ظرافت و غافلگیری می توانید صحنه زندگی را متفاوت کنید، تنوع بخشی باعث نشاط فزاینده در زندگی شماست. در آغاز زندگی مشترک انواع تنوع ها باعث لذت بردن از زندگی هست، به همسرتان نشان بدهید که زندگی با او را دوست دارید، هدیه دادن راهی است که زندگی را تنوع می بخشد.
با هدیه همسرتان را غافلگیر وهیجانزاده
کنید، گاهی یک آغوش و یک بوسه پس از رسیدن زن و شوهر به هم در روز حتی بدون بهانه و مقدمه بهترین هدیه هست.
❤️💜💙💚💛❤️💜💙💚💛
https://eitaa.com/khaneAram_Basir