eitaa logo
خانه آرام من(موسسه بصیر)
328 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
270 ویدیو
18 فایل
کانالی ویژه بانوان عزیز آموزش مهارت های همسرداری تربیت فرزند (کودک و نوجوان) هنری سرگرمی ایده های زناشویی و... راه ارتباط با ادمین کانال https://eitaa.com/banoo_basir
مشاهده در ایتا
دانلود
خانه آرام من(موسسه بصیر)
#کتاب_خوان #رمان_نوجوان_تن_تن_و_سندباد https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼 «تن‌تن و سندباد» داستان بلند تخيّلي و هيجان‌انگيزي است كه در آن، درگيري و كشمكش‌هاي خطرناكي بين دو دسته از شخصيت‌هاي اصلي رخ مي‌دهد. تن‌تن، پروفسور ميلو، سوپرمن و تارزان، قهرمانان قصه‌هاي مغرب‌زمين، قصد دارند سرزمين قهرمانان قصه‌هاي شرقي را فتح كنند تا دنيا كاملا در تسلط خودشان باشد و نام نشاني از اين قهرمانان باقي نماند. اما سندباد، نخودي، پهلوان پنبه و علاءالدين، قهرمانان قصه‌هاي مشرق‌زمين، در مقابل آنها قرار مي‌گيرند تا جلوي نفوذشان را براي تسخير سرزمين‌هاي شرقي بگيرند. 🔹🔸این کتاب برای خرید و یا امانت در کتابخانه موسسه موجود میباشد. 🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
خانه آرام من(موسسه بصیر)
#کتاب_خوان #مسلخ_عشق https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃 کتاب مسلخ عشق روایتی است از ترویج بهائیت در ایران.این کتاب با بیان چند روایت در قالب یک رمان نحوه ترویج دین بهائیت ، اهداف و چالشهای پیش روی آن و پشت پرده هایی از آن را نشان میدهد . نویسنده در این کتاب پاسخ خیلی از سؤالات مطرح شده در مورد این فرقه نوظهور ، عقاید و اهداف آن را با بیانی ساده مطرح می کند. 🔹🔸این کتاب برای خرید و یا امانت در کتابخانه موسسه موجود است. 🌾🌻🌾🌻🌾🌻🌾🌻 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
این کتب برای خرید و یا امانت در کتابخانه موسسه موجود میباشد. https://eitaa.com/khaneAram_Basir
خانه آرام من(موسسه بصیر)
#کتاب_خوان #ارمیا این کتب برای خرید و یا امانت در کتابخانه موسسه موجود میباشد. https://eitaa.com/
🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 🔸رمان ارمیا یکی از کتاب‌هاییست که شبیه هیچ کتاب دیگری نیست ؛ یعنی در واقع نویسنده اش هم شبیه نویسنده‌ی دیگری نیست و از چنین نویسنده ای هم نوشتن چنین کتابی ابدا بعید نیست . 🔹و لابد خوب می‌دانید که یک چیز فوق العاده شبیه هیچ چیز فوق العاده دیگری نیست. 🔸ارمیا یکی از همین فوق‌العاده هاییست که جز خودش شبیه هیچ فوق‌العاده‌ی دیگری نیست . 🔹رمان ارمیا داستان پسر نوزده ساله‌ی نازپرورده [ شعر ’نازپرورد تنعم نبرد راه به جای‘ در اینجا کاربرد ندارد !] ای‌ است که بدون مرخصی گرفتن دانشگاه را رها می‌کندو بعنوان یک نیروی بسیجی ساده به جبهه می‌رود ؛ آنجا با پسری بنام مصطفی آشنا می‌شود و درکمتر از شش ماه دوستی و محبت عجیبی بین آن دو ایجاد می‌شود . 🔸وقتی قطعنامه امضا می‌شود و نیروهای بسیجی در حال برگشتن به عقب هستند خمپاره‌ای به سنگر ارمیا و مصطفی برخورد می‌کند که پس از اصابت آن مصطفی شهید می‌شود ولی ارمیا فقط چند خراش سطحی برمی‌دارد . 🔹در پی شهادت مصطفی ، ارمیا دچار یک‌سری تحولات درونی می‌شود که شرح این تحولات ادامه‌ی داستان را می‌سازد . 🔸شخصیت ارمیا برایم بسیار جالب و عجیب بود ؛ و آنقدر که مجذوب شخصیت عجیب غریب ارمیا بودم شخصیت دوستان ارمیا که هرکدام مرد بزرگی برای خودشان بودند جذبم نکرد . 🔹ارمیا یک دانشجوی نوزده ساله است که توی زمان جنگ می‌توانسته رنوی سفید سوار شود؛ توی خانه‌ی ویلایی سفید بالای شهر زندگی کند ولی یکدفعه یک چیزی که خودش هم نمی‌داند چیست اورا به طرف خاک های جنوب می‌کشانَد . 🔸در روند داستان هیچ کدام از ادابازی هایی که توی کتاب های زرد دفاع مقدس وجود دارد را نمی‌توان پیدا کرد و از اغراق و قهرمان سازی های بیهوده هم خبری نیست . 🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#کتاب_خوان بگو راوی بخواند این کتب برای خرید و یا امانت در کتابخانه موسسه موجود است.
خانه آرام من(موسسه بصیر)
#کتاب_خوان بگو راوی بخواند این کتب برای خرید و یا امانت در کتابخانه موسسه موجود است.
🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱 بگو راوی بخواند (غمنامه حضرت رقیه(س)) صحنه تاریک است و سکوت محض تمام صحنه را فرا گرفته. از دل تاریکی - از جایی که نمی‌دانیم کجاست - صدای کش‌دار و آهنگین نگهبان شب، صحنه را می‌لرزاند . صدای نگهبان شب: آسوده بخوابید. آسوده بخوابید. شام در شب است و شب در شام. از یک ‌سوی صحنه «نگهبان شب» در جامه‌ی نگهبانی که بی‌شباهت به لباس رزم نیست، با شمشیری بر کمر، وارد می‌شود. فانوسی در دست دارد که آن را بالا گرفته تا دورترها را ببیند. نگهبان شب: آسوده بخوابید. آسوده بخوابید. شام در شب است و شب در شام. آسوده بخوابید. گرداگرد صحنه می‌چرخد و جمله‌اش را تکرار می‌کند و از دیگر سو خارج می‌شود. هنوز صدایش از دوردست‌ها به گوش می‌رسد. درست آن‌ هنگام که صدای نگهبان شب به سکوت رسیده، به یک‌باره صدایی از دل تاریکی فریاد می‌کشد و صحنه را می‌لرزاند. شامی یک: آخر چگونه آسوده بخوابم؟! چگونه؟! صدایش رعب و وحشت بر صحنه می‌اندازد. «شامی یک» از یک سوی صحنه به شتاب و سرگشته وارد می‌شود. میانِ صحنه حیران دور خود می‌چرخد. همان‌جا می‌ایستد. هنوز صحنه تاریک است و ما از او به قدر شبحی در دل تاریکی می‌بینیم. آرام آرام نوری دایره‌ای شکل بر او تابیده می‌شود و ما او را می‌بینیم. ترس در نگاهش موج می‌خورد. شامی یک: چگونه آسوده بخوابم؟! چگونه؟! 🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#کتاب_خوان سرود سرخ انار این کتاب برای خرید و یا امانت در کتابخانه موسسه موجود است.
خانه آرام من(موسسه بصیر)
#کتاب_خوان سرود سرخ انار این کتاب برای خرید و یا امانت در کتابخانه موسسه موجود است.
🌿🍃🌿🍃🍃🍃🌿🍃🌿 این کتاب دربردارنده داستان بلندی است که بر مبنای یکی از ملاقات های افراد با امام زمان(علیه السلام) در 8 قسمت تنظیم شده و اصل این واقعه در کتاب بحارالانوار ثبت شده است که نشان از یاری و کرامت اهل بیت(علیهم السلام) و به ویژه امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) به افراد است. این کتاب به بیان داستانی از ماجرای انار و حیله وزیر در استفاده از این میوه برای تخریب شیعه می پردازد و به صورت مفصل داستان انار و گرفتاری شیعیان و یاری امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) به آنها را بیان می کند. ✅ گزیده کتاب «شیخ ذاکر مرا مکلف کرده که این حکایت را بنویسم و آن را در نسخه های بسیار تکثیر کرده، به سایر بلاد برای مسلمانان بفرستیم تا همه دریابند که ما توانستیم اجرمان را از عشقی که به ائمه می ورزیم، بگیریم و بدانند که از چه مصیبت عظیمی رهایی یافتیم.  بر تو که می خوانی و می شنوی، نیز واجب است آن را نقل کنی برای دیگری تا این ماجرای عظیم وسعت پیدا کند. آن چنان که خواست بر حقّ امام عصر(عجل الله تعالی فرجه) است، باشد که در روز قیامت راه نجاتی برای همه ما گردد ان شاءالله».  در قسمت پایانی این کتاب نیز آمده است: «حاکم نام دوازده امام شیعه را برد و به ولایت آنها شهادت داد. با شیخ از کاخ حاکم بیرون آمدیم. تا رسیدن به خانه شیخ کلمه ای حرف نزدیم. بازویم را گرفته بود. صورتش آرامش عجیبی داشت و چشمانش برق می زد. گفتم: شک دارم لیاقتش را داشته باشم. خم شد شانه ام را بوسید و گفت: چه کسی لایق تر از تو که هم اهل کتابی، هم خط خوش داری و مهم تر از همه واسطه این فیض عظیمی. گفتم: (سعی می کنم چنان بنویسم که باید...)، دستانم را گرفت و گفت: از حس و حالت بنویس، از لحظه لحظه ای که بر تو رفته. از روز اول تا به الآن. بگذار همه کسانی که حکایت را می خوانند، بفهمند مؤمن واقعی کیست؟». 🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃 https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#کتاب_خوان #مربع_های_قرمز این کتاب برای خرید و یا امانت در کتابخانه موسسه موجود است.
خانه آرام من(موسسه بصیر)
#کتاب_خوان #مربع_های_قرمز این کتاب برای خرید و یا امانت در کتابخانه موسسه موجود است.
♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️ معرفی کتاب این اثر به خاطرات حاج حسین یکتا، فرمانده قرارگاه فرهنگی خاتم الاوصیاء (ص) از دوران کودکی تا پایان دفاع مقدس پرداخته و برهه حضور وی در دفاع مقدس در این کتاب برجسته شده است. کتاب «مربع های قرمز»، عنوان سؤال برانگیزی است که جلد کتاب نیز بر اساس آن طراحی شده است. * حاج حسین یکتا، در مقدمه خود بر این کتاب می نویسد:  پنج سال می شد که قصد کرده بودم خاطراتم را مکتوب کنم. مخصوصا وقتی مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای (حفظه الله) مطلبی را مبنی بر ناتمام ماندن جنگ یک رزمنده تا نوشتن خاطراتش، فرمودند، برای نوشتن و نشر خاطراتم مصمم تر شدم. هر چه از رشادت همرزمانم و غربت و مظلومیتشان می دانستم در روایت گری هایم گفته بودم. با مکتوب کردن خاطراتم دنبال ناگفته ای از بچه ها بودم. دنبال سبک بندگی کردنشان، سبک عبادتشان، سبک رفاقتشان، دنبال سبک زندگی کردنشان در جنگ. سبکی که این روزها جایش بین جریان زندگی جوانان به شدت خالی است.  امیدوارم این کتاب که تنها گوشه ای از جهاد همرزمانم در لبیک به ندای هل من ناصر امام خمینی (ره) نایب امام عصر (عج) است، مورد رضایت حضرتش واقع گردد و در روز حسرت، رفقای شهیدم دستم را بگیرند. رفقایی که در روزهای مصاحبه و بازخوانی خاطراتم، میان این ورق ها، دوباره دیدمشان، کنارشان جنگیدم، کمین کردم، سنگر گرفتم، زخمی شدم، نماز خواندم، خندیدم، شوخی کردم، بوسیدمشان، بوییدمشان و دوباره ایستادم و رفتنشان را نگاه کردم. دوباره تنها شدم. جانم از تنهایی و دلتتنگی پر است. از حسرت آسمان.  امید که این کتاب پلی باشد میان من و رفقای شهیدم. پلی باشد برای همه تشنگان و جویندگان حقیقت. پلی باشد به آسمان. گزیده کتاب سید مهدی من را روی زمین خواباند. تا تنم به خاک رسید، چشم هایم دوباره بسته شد. فقط گرمی بوسه اش را روی پیشانی ام حس کردم. دوید و از من دور شد. صداهای دور و برم کم رنگ می شد. در خلسه سنگینی فرو رفتم. نفهمیدم چقدر در آن حالت بودم که سرفه ای پرخون خیزاند و خواباندم.  دوباره به جان دادن افتادم. روی زمین پا می کشیدم. با هر حرکت، چاله ای که زیر پایم درست شده بود، گودتر می شد. نمی دانم چند جان داشتم که خلاص نشدم. از هوش می رفتم و به هوش می آمدم. دوباره به التماس افتادم: - خدایا غلط کردم گناه کردم! ♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️ https://eitaa.com/khaneAram_Basir
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 🌺🌿🌺🌿 🌿 بسم الله الرحمن الرحیم. 🌐واقعاً کتاب خواندن در مملکت ما جا نیفتادن واین درد بزرگی است. مقام معظم رهبری. ✅سلام دوستان عزیز تصمیم گرفتیم در دو چهارشنبه باقیمانده از ماه شعبان امروز و چهارشنبه آینده نمایشگاهی از کتابهای موجود در مقر کتاب واقع در بر گزار کنیم. خواهشمند است از نمایشگاه کتاب ما بازدید نمایید. ⏰ ساعت بازدید 5 تا 8 عصر آدرس : خیابان بابا افضل کوچه روبروی داروخانه یوسفی کوچه قبل از مسجد. 🌿 🌺🌿🌺🌿 🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 https://eitaa.com/khaneAram_Basir