🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿
✳️#نوجوان
✅نوجوانتان رابی قید وبند دوست داشته باشید
🌺🌿🌺🌿
🌾نوجوانی که احساس طردشدن کند هیچ عشق ومحبتی رااحساس نمی کند👌
🌾والدین باید بدانند که هم می توانند سوء رفتار فرزندشان را اصلاح کنند وهم اورا بپذیرند،👌
🌾والدین باید به فرزندشان عشق بی قید وبند داشته باشند👌
✅عشق بی قید وبند یعنی اینکه
🌾“من دوستت دارم، من به تو، توجه دارم، 👌
🌾من صرف نظراز هرچیزی دوستت دارم ودوستت خواهم داشت👌
🌾من وقف توهستم چون توفرزند منی،👌
🌾من همیشه کارهایی روکه انجام می دهی دوست ندارم ولی همیشه تورا دوست دارم👌
🌾من تورا دوست دارم حتی اگر به توصیه ام عمل نکنی، اما چون دوستت دارم باید توصیه ام را به تو بکنم👌
راهی را پیدا کنید تا این جملات را به فرزند نوجوانتان بارها بگویید.....
#خانم_لاجوردی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
خانه آرام من(موسسه بصیر)
👦👧#کودک 👨👩👧👦والدین آگاه ،فرزندان بانشاط 🎁معرفی کتاب هفت مهارت ایجاد ،اصلاح و تغییر رفتار بچه
👦👧#کودک
👨👩👧👦والدین اگاه ،فرزندان بانشاط
🎁معرفی کتاب
هفت مهارت ایجاد ،اصلاح و تغییر رفتار بچه ها
#مهارت_چهارم: بی توجهی یا بی اعتنایی
این سه مهارت بعدی در مورد کاهش رفتار نامطلوب است.
بی توجهی مستلزم کمترین مداخله است.
نکته های اصلی در مورد بی توجهی:
بی توجهی یک روش دشوار انضباطی است که مستلزم کنترل و پایداری زیاد و صبر و حوصله از جانب شماست.
بی توجهی یعنی کاملا بی اعتنایی کنید نه اینکه آه بکشید یا چشم غره بروید و..
خیلی وقتها با بی توجهی شما کودک بدتر میکند اما لازم است بی توجهی را ادامه دهید.
مهمترین و موثرترین شیوه برای کاهش رفتار نامطلوب بچه ها در مرحله اول بی توجهی ست محروم کردن و،، مراحل بعدی است.
🎁کتاب بچه های رنگارنگ از ابوالفضل آزاد نیا و...
ادامه دارد.....
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#هوالعشق ❤
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_سی_و_دوم
❤❤❤❤❤❤❤
به روایت امیرحسین ......................................................................
الان دقیقا یک ساعته که خیره شدم به سقف اتاق و فکر کنم فقط 20.30 بار آهنگ ارغوان رو گوش کردم. آره منم از بچگی با راهنمایی های پدرم خادم این تبار محترم بودم ولی الان چی؟ چرا بابا عشقی رو که خودش بهم یاد داده ، عشقی که خودش با بند بند وجودش به قلب تزریق کرده رو درک نمیکنه ؟ چرا درک نمیکنه که این عشق الان به پسرش بال و پر داده ؟
تنها راه آرامش صحبت با معبوده. نماز شفع میخوانم به سوی قبله عشق قربه الله.
.
.
.
واقعا سبک شدم. نماز شب همیشه برای من منبع آرامش بود.
تصمیم گرفتم کاری که حاج آقا گفت رو انجام بدم ، کاری که همیشه برام نتیجه مطلوب داشت ؛ همه چیز رو میسپرم به خدا و خودم هم در کنار توکل تلاش میکنم ولی بدون نگرانی و ناراحتی ؛ چون وقتی چیزی رو میسپری به خدا اگه بابتش نگران و ناراحت باشی یعنی به خدا اعتماد نداری. وقتی معبودم گفته از تو حرکت از من برکت جای هیچ شک و گمانی نبود ، باید به برکتش توکل میکردم.....
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ #رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_سی_و_دوم
امام صادق عليه السلام:
منّت نهادن، خوبى را از بين مى برد
المَنُّ يَهدِمُ الصَّنيعَةَ
ميزان الحكمه جلد6 صفحه241
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
✍یکی از صالحان دعا میکرد :
پروردگارا در روزی ام برکت ده »
کسی پرسید:چرا نمیگویی روزی ام ده ؟ ڱفت روزی را خدا برای همه ضمانت کرده است. اما من بـرکت را در رزق طلب میکنم چیزیست که خدا به هرکس بخواهد میدهد نه به همگان
اگر در مال بیاید ،زیادش میکند
اگر در فرزند بیاید ،صالحش میکند
اگر درجسم بیاید، قوی و سالمش میکند
و اگر درقلب بیاید ، خوشبختش میکنـد
#روزتون_سرشار_از_نگاه_خدا🌸
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
💐💐💐🍁🍁🍁💐💐💐🍁
#مهارت_خودآگاهی
#خطاهای_فکری
1⃣ 🌻 فاجعه آمیز دیدن امور:
با این خطا یک حادثه منفی به نسبت جزئی را به یک حادثه وحشتناک بدل می سازید.
یک مخالفت ساده را به حساب دست رد بر سینه خود احساس می کنید.
❓آیا شما هم موافقید؟
🍁 دوستانی که در کلاس خودآگاهی در موسسه بصیر شرکت کردند می توانند تجربه خود را در این مورد برای ما بفرستند تا در اختیار سایر اعضای کانال قرار بگیرد. با تشکر
#خانم_کرمی
🍁🍁🍁💐💐💐🍁🍁🍁
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
7.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📢 توجه توجه !!
💞"دومین دوره غنی سازی روابط زوجین"💞
اگر شما هم دوست دارید دانش خود و همسرتان را در زمینه همسرداری به روز کنید و نمی توانید برخی از موضوعات را به طور مستقیم با همسرتان در میان بگذارید پیشنهاد می کنیم در این دوره ثبت نام نمائید!
✅ مهمترین عناوین این دوره عبارت اند از:
🔸دو جلسه مهارت های افزایش صمیمیت
🔹یک جلسه مهارت های ارتباطی و شخصیت شناسی همسر
🔸یک جلسه آسیب شناسی جنسی به صورت مشترک
🔹یک جلسه آموزش مهارت های زناشوئی ویژه آقایان
👈 مزایای شرکت در این دوره:
1️⃣ همسرتان با اهمیت موضوع عشق و صمیمیت بیشترآشنا می شود .
2️⃣ شیوه های ابراز عشق و محبت به همسرتان را به روز می کنید.
3️⃣ آزمون شخصیت می دهید و با ویژگی های شخصیتی خود و همسرتان آشنا می شوید.
4️⃣ با مهارت های ارتباط مؤثر با تیپ شخصیتی همسرتان آشنا می شوید.
5️⃣آسیب ها و مشکلات ارتباطات جنسی با همسرتان را کاهش می دهید.
6️⃣ تنها دوره ای که همسران به صورت مشترک در آن شرکت می کنند.
7️⃣ تأثیرگذاری این دوره در بهبود روابط زوجین تضمینی و قطعی است!
#مدرس: کارشناس مشاور آقای ربانی
۵ جلسه ۷۰ هزار تومان(باتخفیف ویژه برای دوستانی که در دوره های همسر داری شرکت داشته اند.)
#زمان: پنجشبه ها
#ساعت : ۵ و نیم عصر
☎️ جهت ثبت نام با شماره های زیر تماس بگیرید.
۵۵۴۶۷۷۴۲
۵۵۴۵۱۲۷۳
۰۹۱۳۰۱۰۱۸۸۰
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#همسرانه
وقتی شوهرتون ناز میکنه نازش رو بخرید.
این نشونه خوبیه؛ نشون میده به محبت نیاز داره و اینم از شما میخواد.😉
گاهی لازمه به همسرت بگی:
من نمیتونم بهــت قــول بدم که
همــــه مُشکلاتتو حَـــل میکنم
امّـــا بهــت قـــول میدم که
تنهایی باهاشون نمیجنگی!!
🍁مراقب خوشبختی تون باشید🍂
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
خانه آرام من(موسسه بصیر)
🌹🍀🌹🍀🌹🍀🌹🍀 #کودک #مهارت های زندگی (ویژه کودکان رنج سنی ۳_۶ ) #مهارت خوداگاهی 🌛🌛🌛🌛🌛🌛🌛 #من یک انسان
#کودک
#مهارت های زندگی (ویژه کودکان رنج سنی ۳_۶)
#چقدر خودم را می شناسم.
#بازی
کلاژ
مقوایی به کودکان داده و از آن ها بخواهید موارد مورد علاقه خود (عکس میوه، غذا، گل، گل خشک، رنگ های مورد علاقه را با استفاده از کاموا یا هر وسیله ای ک در خانه موجود است......)روی مقوا بچسبانند.
🤸♂️🤸♀️🚴♂️🚣♂️🐶🐱🐈🦁🐯🍐🍑🥑🥥🍎🏀🏒⛸🎯🍉🧁🍰🎂🍩
◀️ در نتیجه کودک تابلویی از موارد مورد علاقه خود خواهد داشت.
✅ مقوا را روی دیوار اتاق کودک نصب کنید.
https://eitaa.com/khaneAram_Basir
#هوالعشق
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_سی_و_سوم
❤❤❤❤
به روایت حانیه .................................................
به روایت حانیه
این خوددرگیریه آخرش هم کار دستم میده. هوووووف. مامان دیشب گفت فردا میخواد بره خونه خاله مرضیه اینا و منم گفتم که میام . الان موندم که چرا گفتم میرم ؟ واقعا به خاطر یه تعارف فاطمه ؛ برم بگم بعد از 7.8 سال سلام. اونم چی با این تیپی که اصلا خانواده اونا قبول نداشتن. البته الان اوضاع یکم بهتر شده بود ولی بازم بلاخره حجابم کامل کامل که نبود. در یک تصمیم آنی دوباره تصمیم گرفتم که نرم.
_ ماااامااان. مااامااان. من نمیام.
مامان_ دیگه چی؟ مگه من مسخره توام؟ به فاطمه گفتم که تو هم میای بچه کلی ذوق کرد. اجباری در کار نبود ولی وقتی بهشون گفتم که میای، باید بیای.
_ولی...
مامان_ ولی نداره. میدونی بدم میاد حرفمو عوض کنم. .
.
.
همون مانتویی و روسری که گرفته بودم بایه شلوار پاکتی مشکی و البته برعکس همیشه فقط و فقط یه رژ کمرنگ تیپم رو تکمیل کرد.
یک ساعت بعد ماشین جلوی در کرم رنگ خونه فاطمه اینا ایستاد. خاطره های بچگیم اگرچه محو و گمرنگ ولی برام زنده شد ، هئیت های محرم ، دسته های سینه زنی که ماهم پدرامون رو همراهی میکردیم، مولودی ها ؛ همه و همه تو این کوچه و تو این خیابون بودن ، خاطره هایی که ناباورانه دلم براشون تنگ شده بود.
به خودم که اومدم، تو حیاط بودم و بغل پر مهر فاطمه. آروم خودم رو کنار کشیدم و به یه لبخند اکتفا کردم و بعد هم خیره شدم به خاله مرضیه تو چهارچوب در شیشه ای بالای پله ها وایساده بود و با همون لبخندی که صمیمیت و مهر توش موج میزد به ما نگاه میکرد؛ الان من باید ذوق کنم و سریع برم بغلش کنم ، ولی نمیدونم انگار که اعضای بدنم تحت فرمان خودم نبود و به جای اینکه به سمت خاله مرضیه برن کشیده شدن به سمت چپ حیاط یعنی در حسینیه.
تقریبا 7.8 سالم بود که پارکینگ این آپارتمان 3 طبقه که خیلی هم بزرگ بود به حسینیه تبدیل شد و از اون سال هرسال دهه اول محرم اینجا مراسم بود.
یه در کرکره ای ساده بود که بسته بود و توش معلوم نبود. رو به فاطمه گفتم _ اینجا هنوز حسینیس ؟
فاطمه هم متعجب از اینکه به جای سلام و علیک با مامانش اول رفتم سراغ حسینیه و دارم سراغش رو میگیرم آروم جواب داد _ آ....ره
به محض ورود فاطمه دستم رو کشید و به سمت اتاقش برد و منم فقط فرصت کردم خیلی سریع و گذرا نگاهی به پذیرایی بندازم. چیزی از مدل قدیمی خونشون به خاطر نداشتم و فقط میدونستم که نوسازی کردن. اتاق فاطمه اتاق خوشگلی بود و حس خاصی رو به من القا میکرد ؛ حسی از جنس آرامش....
و این حس برام عجیب بود ؛ دیوار سمت چپ و بالای تخت یه قاب عکس خیلی شیک بود که عکس توش یه جای زیارتی بود. و روی دیوار سمت راست چند تا پوستر که معنی جملات روش برام گنگ و نامفهوم بود. پایین تخت به کتابخونه بود که طبقه اولش مفاتیح و قرآن و یه سری کتاب قطور دیگه قرار داشت و طبقه های دیگه کتاب هایی که حدس زدم باید کتابای مذهبی باش. کنار کتابخونه هم میز کامپیوتر بود که روی اون هم یه تابلو کوچیک بود که روش به عربی چیزی نوشته شده بود.
با صدای فاطمه دل از برانداز کردن خونه برداشتم و به سمت تخت که روش نشسته بود ، برگشتم.
فاطمه_ خوب بیا بشین اینجا تعریف کن ببینم.
و بعد به روی تخت جایی کنار خودش اشاره کرد. کنارش نشستم و گفتم
_ چیو تعریف کنم؟
فاطمه_ همه این 10.11 سال رو. همه این 10 سالی که قید دوست صمیمیت رو زدی نامرد.
_ همشو؟
فاطمه_مو به مو
_اومممم. خب اول تو بگو.
فاطمه_ حانیه خیلی دلم برات تنگ شده بود.
این جمله مصادف شد با پریدنش تو بغل من و آزاد کردن هق هق گریش.
_ فاطمه، چی شدی؟؟
فاطمه_ کجا بودی نامرد ؟ کجا بودی؟
آروم از بغلم کشیدمش بیرون سرش رو انداخت بالا. دستمو بردم زیر چونش و سرشو اوردم بالا.
_ فاطمه. به خاطر من گریه میکنی ؟ آره؟
فاطمه_ به خدا خیلی نامردی حانیه. چند بار با مامان اومدیم خونتون ولی تو نبودی. کلی زنگ زدم ، هربار مامانت میگفت خونه عموتی یا با دوستات بیرونی. حتی یک بار هم سراغی از من نگرفتی.
_ قول میدم دیگه تکرار نشه. حالا گریه نکن . باشه؟
فاطمه _ قول دادیاااااا
_ چشششم.
با لبخند من فاطمه هم لبخند زد و گفت _ چشمت بی بلا آبجی جونم.
با تعجب پرسیدم _ آبجی؟؟؟😳
فاطمه_ اره دیگه. از این به بعد ابجیمی☺️.
_ اها از لحاظ صمیمیت و اینجور چیزا میگی؟
فاطمه خندید و گفت _ اره دیگه. حالا این ابجی خانم ما افتخار میدن شمارشون رو داشته باشیم؟
_ بلی بلی. اختیار دارید.
.
.
.
بعد از دوساعت و کمی مرور خاطرات و گفتن از این چند سال گذشته ، مامان امر به رفتن صادر کرد. بلاخره با کلی تهدید فاطمه که اگه زنگ نزنی میکشمت و اگه دیگه نیای اینجا من میدونم و تو خداحافظی کردیم.
_ مامان. میشه شما رانندگی کنید.
مامان _ باشه.
کل راه
با فکر کردن به فاطمه و خاطراتمون سپری شد. برام عجیب بود منی که همیشه با محجبه ها و مذهبیا مشکل داشتم چجوری انقدر زود با فاطمه اخت گرفتم.
❤️❤️❤️❤️
برگرد و تنها یک بغل برای من باش...
❤️❤️❤️❤️
#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت
#قسمت_سی_و_سوم
#ح_سادات_کاظمی