{بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ}
.
(اَمانه)
.
#اربعه_واربعین
.
آنقدر گریه کرده بودم که نمیدانستم چه کنم.
سرم را به درخت تکیه دادم. اینجا دیگر کجا است؟! خدا به خیر کند که بعد از هر بار بیهوش شدن من سر از جایی عجیب در میآورم.
حواسم به صدای گنجشکان بود که صدای پای اسب آمد. از ترس پشت درخت پنهان شدم. که دیدم اسب سواری از دور نزدیک میشود. نگاهش کردم بکیر بود. بی آنکه فکر کنم دویدم به سمت اسب به سختی و با عذابی دردناک.
بکیر تا مرا دید از اسب پیاده شد و به سمت من دوید هردو بهم رسیدم و همدیگر را در آغوش گرفتیم. هردو باهم گریه میکردیم. صدای گریه های مردانه بکیر دل سنگ را آب میکرد. نمیدانستم از کارش متعجب شوم یا نه. آخرین باری که بدنم به تنش خورده بود وقتی بود که سر مرا به دیوار کوبید.
آخر چگونه دلش آمده بود.
و حالا چرا مرا در آغوش کشیده بود.
بکیر گریه میکرد. آنقدر مرا در آغوشش فشار داد که استخوان هایم درد گرفت. هردو در میان چمن ها نشستیم.
دستان گرمش را روی گونه هایم کشید و. اشک هایم را پاک. کرد.
سرم را بوسید و خاک نشسته بر روی شانه ام را تکاند. هق هق گریه هایم ابروان کمانی بکیر راخم. کرده بود.
قرمزی چشمانش دلم را ریش میکرد.
دستانم را بوسید و سر به روی پایم گذاشت و های های گریه کرد و از من معذرت خواهی میکرد.
سرش را بلند کردم. لحظه ای نفرت به جانم نشست. ایستادم تا بروم. بکیر نیز ایستاد. دستم را گرفت و خواست که ببوسد دستم را پس کشیدم.
خم شد تا پایم را ببوسد ولی چکه های قرمز خون را روی پایم دید. آنهارا کنار زد و مبهوتانه نگاهم کرد.
نشستم. دستش را روی پایم گذاشت و گفت : زخمت را ببینم!!!!
سرم را پایین انداختم و چیزی نگفتم
درهم جوشید و گفت: عبود بلایی سرت اورده است؟
گریه کردم. دستش را مشت کرد و بر سرش کوبید.
بازویم را گرفت و به سمت اسب کشاند.
آنقدر خشمگین شده بود که هر لحظه امکان داشت با شمشیر آویزان به عبایش اول هنجره مرا پاره کند و سپس خودش را از دورن بشکافد.
به کمک آن روی اسب نشستم.او نیز نشست و افسار در دست گرفت آنچنان فریادی زد که مو بر تنم راست شد. از آن فریاد هایی که مرد ها وقتی در جنگ با عجم ها میزدند سر داد.
اسب شیهه کشید او نیز ترسید بود.
با سرعت به نا کجا آباد رفتیم.
بکیر داد کشید و گفت : وای به حالت عبود
امشب خون سیاهت را به زمین میریزم تا بدانی که امانه و بکیر کیستند.
شاد شدم اما شادی آغشته به ترس که بکیر توان مقابله با اجنه را نداشت و به حتم شکست خواهد خورد.
دلشوره گرفتم. و. میدانستم اگر حرفی بزنم به یقیین سرم را میبرد.
نویسنده :میم_پ
.
#الحمدالله_علی_کل_حالنا
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
#کپی_بدون_ذکر_منبع_حرام_است
.
@mahoramp
آیدی نویسنده
...♡
الهی لا تکلنی الی نفسی طرفة عین ابدا
خدایا مرا یک چشم بهم زدن به خودم وا مگذار
منجی می آید 🌿
حتی اگر صف کشند تا نگذارند
حتی اگر ظالمان نخواهند
اومی آید .....
و آمدنش چه خوش خبری است
@amaneh_roman
#ماه_رمضان
#ماه_مبارک_رمضان
ماه رمضون قند خون ک می افته ناخود آگاه اختلال عصبی ایجاد میشه تو ترشح ناقل ها و آدم اعصبانی میشه
اگه با این تغییر خلق و خو بجنگی روزه دار واقعی هستی نه اینکه سر عالم و آدم هوار بزنی مسلمان
@amaneh_roman
#استادپناهیان :🌱
گیرتوگناهاتنیست..!
گیرتوکارایخوبیهڪهانجاممیدی ..
ولینمیگیخدایابهخاطرتو ..
ـ
#شهید_ابراهیم_هادی :🥀
مشکل همه ی کارهای ما این است که برای رضای همه ، کار میکنیم ، الا خدا !!!
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
@amaneh_roman
#ماه_رمضان
#ماه_مبارک_رمضان
#طنز
یکی از فانتزیام تو ماه رمضان اینه که حواسم نباشه، آب بخورم.
که متاسفانه چون همش تو ذهنمه، به ای مهم دست نمییابم
@amaneh_roman
#ماه_رمضان
#ماه_مبارک_رمضان
علامه محمد باقر مجلسی(رحمت الله علیه)
در زاد المعاد فرمودن،
امام زمان دعایِ افتتاحُ
برای شیعیانش نوشته
که هر شب ماه رمضان بخونن
فرشته ها میشنونُ
برای خوانندهٔ دعا استغفار میکنن،
در این دعا به ویژگیهای حکومتی که شیعیان معتقدند امام مهدی پس از ظهور ایجاد خواهد کرد اشاره شده
که این حکومت رو #دولتکریمه میگن
اگ دلتون میخواد فرشته ها براتون استغفار کنن بسم الله ...
#دعای_افتتاح
@amaneh_roman
...♡
الهی لا تکلنی الی نفسی طرفة عین ابدا
خدایا مرا یک چشم بهم زدن به خودم وا مگذار
«سیدابوالفضل هاشمی» و استواریکم «محمد نصیری» امروز در مرز سراوان سیستان و بلوچستان به شهادت رسیدن؛
سعادتیست که با زبان روزه و در دفاع از خاک وطنت به شهادت برسی...
@amaneh_roman