eitaa logo
💝خانواده بهشتی👨‍👩‍👧‍👧
1.3هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
3.8هزار ویدیو
111 فایل
مهارت های زندگی در سه محور هستند: 1️⃣.فردی 2️⃣.خانوادگی 3️⃣.اجتماعی 💢🔆💢 مدیر : @h_abdollahi ارتباط با مشاور @pasokhgo313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃🌸 کارهای کوچکی که نتایـج بزرگ دارند! 🔸گاهی سرد شدن روابط زن و شوهر، با پوشیدن یک لباس جدید یا یک سفر چند روزه و یا نامه و هدیه‌ای کوچک از بین می‌رود و دوباره شور و حرارت به زندگی بر‌می‌گردد. برخی کارها و نکات کوچک را نا‌دیده نگیرید 💯خانواده بهشتی💯 🌸🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸 🌸 امام سجّاد عليه السلام: حقّ همسر، اين است كه بدانى خداى عزّوجلّ، او را مايه آرامش و اُنس تو قرار داده و بدانى كه اين، خود، نعمتى است از جانب خداوند عزّوجلّ به تو. پس، او را گرامى بدارى و با او مهربان باشى 📚مكارم الأخلاق، جلد۲، صفحه۳۰۱ 🌸🍃🌸🍃🌸 🌸 پيامبر اکرم (ص): 💠 هيچ زنى نيست كه جرعه اى آب به شوهرش بنوشاند، مگر آن كه اين عمل او برايش بهتر از يك سال است كه روزهايش را روزه بگيرد و شب هايش را به عبادت بگذرانَد 📚ارشاد القلوب، ص۱۷۵ 🌸🍃🌸🍃🌸💯خانواده بهشتی💯
🧡☁️ 🍎چرا لازم نیست خانم ها دنبال شهادت باشن؟ 💯خانواده بهشتی💯 ³¹³_________________________________ @khanevade_beheshti313
🍯🍯ویژگی های عسل🍯🍯 💯خانواده بهشتی💯 ³¹³_________________________________ @khanevade_beheshti313
🍯🍯ویژگی های عسل🍯🍯 💯خانواده بهشتی💯 ³¹³_________________________________ @khanevade_beheshti313
💚 ❣خانه مریم و سعید❣ قسمت پنجم قرار شد هرکی تک بیاره چشم بذاره.حالا مامان و بابا و بچه ها همه دارن میگن هرکی تک بیاره اون چشم میذاااااااره. مامان انتخاب شد. روشو کرد سمت دیوار. سرشو گذاشت روی ساعد دستش. شروع کرد به شمردن: ده، بیست، سی، چهل، پنجاه، .... همه با شور و هیجان دنبال جایی برای قایم شدن بودند. معمولاً بابا و میثم یار همند. چون میثم باید بغل بابا باشه. بابا و میثم رفتن پشت در اتاق بچه ها. محمد رفت زیر میز رایانه. فاطمه پشت پرده پذیرایی. علی هم داخل کمد رخت خوابا. مامان از تجربه ی بازی های قبلی می دونست که بچه ها معمولاً کجا قایم میشن. فقط میخواست شور و هیجان بازی رو بیشتر کنه. پس اول رفت سراغ آشپزخونه. با صدای بلند طوری که همه بشنوند گفت: _پس خوشگلای من کجا رفتن؟ آشپزخونه که نیستن. ای خدا پس کجا رفتن؟ رفت سمت پرده و میز رایانه که کنار پرده ست. محمد از زیر میز و فاطمه از پشت پرده مامان رو می دیدند که داره میاد سمتشون. از شور و اضطراب قلبشون گرومب گرومب صدا می داد. دوست داشتند یه لحظه مامان حواسش نباشه و اون وقت بپرن بیرون و سک سک کنند. مامان اونا رو دید. اما به روی خودش نیاورد. برگشت سمت کمد رخت خوابا. بلافاصله محمد و فاطمه با داد و فریادی از سر شادی پریدند بیرون و سک سک کردند. صدای قهقهه شون به آسمون رفت. مامان می خواست در کمدو باز کنه که یه هو صدای میثم اومد. داشت می گفت: دادا... دادا... . باز صدای خنده ی بچه ها رفت هوا. فاطمه گفت: _ باز میثم بابا رو لو داد. مامان کمدو رها کرد و رفت دنبال صدای میثم. میثم هم حوصله ش سر رفته بود. آخه چند دقیقه پشت در تو بغل بابا وایساده بودند و داشت غر می زد. مریم یواش لای در رو باز و پیداشون کرد. سعید جستی زد و دست مریمو محکم گرفت. گفت: _قبول نیست. میثم منو لو داد. قبول نیست. نمی ذارم سک سک کنی. لبشون تا بناگوش به خنده باز شده بود. هر کدومشون سعی می کرد خودشو زودتر برسونه و سک سک کنه. بالاخره مامان موفق شد. بعد نوبت بابا بود که چشم بذاره. بازی کردن همه خانواده با هم خصوصاً با شرکت مامان و بابا از بهترین و جذاب ترین و کیف دهنده ترین تفریحات خونه ست. البته وضعیت شغلی جدید بابا که صبح میره و بعد از 12 شب میاد، حوصله و فرصت بازی روزانه با بچه ها رو گرفته. مریم اما عاشق کتابه و مطالعه ست. از کودکی شیفته ی کتاب بوده. علاقه ی وافری به مطالعه ی رمان های سرگذشت و زندگینامه شهدا، کتابای تربیتی و روان شناسی خصوصاً از نوع اسلامی داره. معتقده خدایی که ما رو ساخته بهتر میتونه برنامه ی زندگی بهمون بده تا علم ناقص بشر. او باور داره که در قالب بازی بسیاری از مسائل رو میشه به بچه ها یاد داد. تو طول روز حداقل یک ساعت و گاهی بیشتر برای بازی با بچه ها وقت میذاره. یه بار که یکی از دوستاش ازش پرسید راز شادی و سرزندگی فرزندانش چیه، یکی از مواردی که مریم براش توضیح داد، همین بازی روزانه پدر و مادر با بچه ها بود. مریم تو آموختن شیوه های صحیح تربیتی از طریق مطالعه ی بسیار و دائم، علاقه و جدیت خاصی داره. همینم باعث شده که گاهی افرادی از دوستان یا اقوام برای حل مشکلات تربیتی فرزندانشون و یا برای مشورت درباره اختلافات با شوهرشون با او تماس بگیرن و صحبت داشته باشن. سعید هم تا پیش از این روزانه حداقل ربع ساعت با بچه ها بازی می کرد. اگر هر روزی به هر دلیلی نمیشد که بازی کنند، فرداش بیشتر وقت میگذاشت و جبران روز قبل رو می کرد. اما با وضعیت جدید کاری و افزایش ساعت کار، سعید نه حال بازی رو داره و نه انگیزه و توانش رو. ❤️ ادامه‌ دارد... نویسنده: محسن پوراحمد خمینی ویراستار: ح. علی پور 💜💯خانواده بهشتی💯 ³¹³_________________________________ @khanevade_beheshti313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆👆👆 وقتی خانمی با تحقیق و مطالعه مسلمان می شود این گونه از دینش و حجابش دفاع عقلانی می کند. ایشان در پاسخ به سوال جوانی ایرانی که می گوید در قرآن آیه ای بر حجاب وجود ندارد و اصلا فلسفه حجاب چیست می گوید ... 💯خانواده بهشتی💯 ³¹³_________________________________ @khanevade_beheshti313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ تصویر سازی گاندو از مدیریت جنبش‌های فمنیستی و ضدخانواده تحت پوشش فعالین حقوق زن، زیر نظر سرویس جاسوسی انگلیس! ✖️کی گفته خانواده حرمت داره؟ ✖️کی گفته مادر مقدسه؟ ✖️هر کدومتون حداقل 15 متر پارچه بهتون آویزونه! ✖️انگلی که توی شکمتون هست رو خلاصش کنید! 💯خانواده بهشتی💯 ³¹³_________________________________ @khanevade_beheshti313
این یک داستان واقعی😱 است. همسرم قبل از ازدواج با من عاشق دخترخاله اش بود و قسمت هم نشده بودند. دخترخاله زودتر ازدواج کرده بود و همسرم هم پس از معرفی توسط یک آشنا، با من ازدواج کرد. عادت داشت که بعد از سرکارش و تعطیلی مغازه، با رفقای باب و ناباب جمع شوند و الواتی کنند و من هر شب تا نیمه شب منتظر او بودم. گاهی شام خورده بود و گاهی نه و من فقط سکوت میکردم.😐 وضع مالیمون بد نبود و دو طبقه خانه داشتیم. طبقه بالا اتاق خوابها و حمام و طبقه پائین آشپزخانه و پذیرائی .. تولد همسرم بود و از دو طرف مهمان داشتیم. وسط مهمانی بود که متوجه شدم همسرم نیست و کمی طول کشید. رفتم طبقه ی بالا که ببینم چرا نیست و اگه کاری هست انجام بدم و ... بالا رفتم و در اتاق خوابمان را باز کردم و صحنه ای دیدم که امیدوارم هیچ زن متاهلی😔 نبیند. همسرم و دخترخاله اش. چیزی نگفتم و .. بعد از مدتی که از ازدواج ما گذشت،دخترخاله همسر بدلیل نداشتن تفاهم، از همسرش جدا شده بود و حالا شده بود یک زن آزاد !!! تمام توفانی😑 که در درونم برپا شده بود را کنترل کردم و سریع پائین آمدم. بفاصله ی کمی همسرم و دخترخاله پائین آمدند و مثل موش تا آخر مهمانی هردو با ترس😰 و لرز در گوشه ای نشسته بودند. مهمانی تمام شد و من با کنترل بسیار خیلی عادی جشن را ادامه دادم و انگار نه انگار. حالا بقیه داستان از قول آقا: اصلا فکر نمیکردم در آن شلوغی مهمانی همسرم به بالا بیاید و مچ ما را بگیرد. شرایط خیلی بدی بود.با دخترخاله ام با فاصله آمدیم پائین تا جلب توجه نکنیم. هرآن منتظر برپائی طوفان عظیمی از جانب همسرم بودم. اما انگار نه انگار که این زن چه دیده. جشن را با روی خوش🙂 ادامه داد و با مهربانی بمن هدیه داد و بقیه هدیه دادند و کم کم مهمانهای دورتر که میرفتند و پدر مادرهایمان فقط مانده بودند، هرآن منتظر بودم تا همسرم دیده هایش را بیان کند. دخترخاله که سریع بعد شام و کیک رفت و همسرم خیلی عادی با او برخورد کرد. هرچه تنهاتر میشدیم ترسم 😨بیشتر میشد اما خانمم انگار نه انگار !!! پدر و مادرم رفتند و قبل آنها هم پدر و مادر و برادر همسرم. از بدرقه که برگشتم دیدم همسرم مشغول جمع و جور کردن پذیرائی و جمع کردن بشقابهای پیش دستی و ... بود. کمی کمکش کردم و باز منتظر طوفان بودم. خیر خبری نبود رفتم خوابیدم ... مگر خوابم میبرد همسرم آمد و بعد چند دقیقه خوابش برد اما من تا صبح دنده به دنده میشدم. فردا صبح، شنبه بود و سرکار رفتم. همسرم هم طبق معمول صبحانه ام را آماده کرده بود و بزور دو لقمه ای با چای قورت دادم و دیدم قابلمه ای از غذای شب گذشته برایم گذاشته بود و گفت که دیگه مجبور نشی ناهار بری بیرون و من تشکری کردم و بیرون زدم. دوستانم وقت ناهار از دستپخت همسرم خوردند و چقدر تعریف کردند و من حس خوش و ناخوش بدی با هم داشتم. آخر شب کمی زودتر از پیش رفقا برگشتم و دیدم مثل همیشه همسرم منتظر من هست تا باهم شام بخوریم. سفره رنگین تر بود و بازهم فردا قابلمه غذا و ... من منتظر دعوا بودم و او انگار نه انگار که ... شب باز کمی از شب قبل زودتر برگشتم و ... همسرم روزبروز محبتش😊 را بیشتر میکرد و من اسارت بدی را تحمل میکردم ... منتظر بودم تا دعوا را شروع کند و من بتوانم برخش بکشم که اورا از اول دوست نداشتم و عاشق دخترخاله ام بودم و هستم و ... ولی انگار نه انگار ... رویم نمیشد چندان نگاهش کنم ولی کم کم شجاعت پیدا کردم و یک شب سیر نگاهش کردم و تازه زیبائیهای همسرم را دیدم ... شبیه دخترخاله نبود اما زن بود با همه زیبائیهای زنانه اش ... اما من مغرور، مرد بودم ! مگر میشد اسیرم کند؟در برابر خیانت من،نه تنها برویم نیاورده بود بلکه سعی میکرد هرچه بیشتر محبت کند. شبهازودتر و زودتر بخانه می آمدم و متلک های دوستان را بجان میخریدم و میگفتم : آره بابا من مرغم. یک شب که دیگه بریده بودم رو به همسرم کردم و گفتم : تو پدر منو درآوردی! تو اعصابمو خرد کردی! تو ...پس چرا دعوا نمیکنی؟ چرا سرزنشم نمیکنی؟ بجاش بهم محبت میکنی که چی؟ همسرم سرش پائین بود و گفت که حتما کمبودی😔 از طرف من داشتی که بطرف دخترخاله ات کشیده شدی! من سعی کردم که کمبودهای گذشته را جبران کنم !همین! 😔 خرد شدم و شکستم ... من کجا بودم و او کجا... همسرم هیچ کمبودی نداشت... و برام هیچ جا کم نگذاشته بود ... فقط بزرگواریش بیشتر نمایان شد بعد از آن شب دیگر سراغ دخترخاله ام نرفته بودم و ازش خبری نداشتم ولی ناخودآگاه اورا با همسرم مقایسه کردم و طلاق گرفتن او را ... همسرم موفق شد از من مردی بسازد که همه جوره چاکر زنش هست و ازینکه بهش زن ذلیل بگن، ناراحت نمیشه و افتخار میکنه ذلیل همچین زن توانائیه که آبروی مردشو خرید. من اکنون دوباره عاشق شدم... عاشق زنم... اما این بار با چشم باز ... 💯خانواده بهشتی💯 ³¹³_________________________________ @khanevade_beheshti313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ 👆۱۶ روایت ناب در ۴ دقیقه(ارزش فرزند) 🎥 تبیین زیبای روایات ارزش فرزند و فرزندآوری ✅ حجت الاسلام دکتر علی ابوترابی 💯خانواده بهشتی💯 ³¹³_________________________________ @khanevade_beheshti313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این یه فرشه 💯خانواده بهشتی💯 ³¹³_________________________________ @khanevade_beheshti313
19.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥⭕️بلایی که اینفلوئنسرهای اینستاگرام بر سر دختر پسرا آوردند ... 💯دیدن این کلیپ آماری ممکن است برای افراد متعصب خطرناک باشد.! 🙏لطفا به دست مسئولین و خانواده ها برسونید تا از این خطر بزرگ آگاه بشن. 🎥استاد پورآقایی 💯خانواده بهشتی💯 ³¹³_________________________________ @khanevade_beheshti313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
موافقت عراق با ورود ۳۰ هزار زائر ایرانی برای اربعین 🔹«الکاظمی» نخست وزیر عراق با ورود ۳۰ هزار زائر ایرانی برای شرکت در مراسم اربعین فقط از طریق فرودگاه‌های بین‌المللی عراق موافقت کرد. @TasnimNews 💯خانواده بهشتی💯 ³¹³_________________________________ @khanevade_beheshti313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیرزن قفل در منزلش خراب بوده، هر روز از دیوار میرفته بالا ودرب حیاط باز میکرده. تعمیرکار آمده براش مجانی درست کنه ،،،، و فقط ازش خواسته برو بالا تا فیلم بگیرم بعد درستش میکنم آمریکا غلط کنه بعد از دیدن این فیلم به ایران چپ نگاه کنه 😜😁 💯خانواده بهشتی💯 ³¹³_________________________________ @khanevade_beheshti313
🌸شهید حسن عشوری🌸 (محمد سریال گاندو) ۲۴ خرداد ۹۶ به شهادت رسید امنیت کشور را مدیون این شهدای گمنام هستیم. هدیه به همه شهدا مخصوصا این شهید بزرگوار فاتحه و صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 عبادت، به‌جز خدمت به خانواده نیست! 💠 مسیر اصلی تقرّب به خداوند متعال در بستر خانواده است؛ یعنی در تعامل با افراد تکراری‌ای که هر روز آنها را می‌بینی و شاید محبت‌کردن به آنها دیگر برایت سخت شده باشد. 💠 شنیده‌اید که می‌گویند: عبادت به‌جز خدمت به خلق نیست؟ درست‌ترش این است که بگویی: عبادت به‌جز خدمت به خانواده نیست! فکر کردی خیلی زرنگ هستی که با دیگران و کسانی که برایت تکراری نشده‌اند و هر روز با آنها در ارتباط نیستی، خوب رفتار می‌کنی و وجدان خودت را آسوده می‌کنی که اخلاقت خوب است اما با خانوادۀ خودت بداخلاق هستی؟ اصل خوش‌اخلاقی، اول در خانه است. 🔴 💯خانواده بهشتی💯 ³¹³_________________________________ @khanevade_beheshti313
💚 ❣خانه مریم و سعید❣ قسمت ششم یک ربع بازی با شرکت مامان و بابا تموم شد. هرچند مامان قبل از اونم با بچه ها بازی کرده بود اما حضور همزمان پدر و مادر شور و شعف چندین برابری رو برای بچه ها داره. مامان گفت: _خب بچه ها نوبتی هم باشه نوبت شامه. رو کرد به سعید: _آقا سعید، میثمو نگه دار برم وسایل شام رو آماده کنم. امروز از صبح خیلی گریه کرده. همه ش بغلم بوده. دستم حسابی درد گرفته. سعید سرشو آورد نزدیک گوش مریم و با لبخند و یواش گفت: _یادم باشه امشب دستای نازتو یه ماساژ مشتی بدم تا خوب بشه ان شاءالله. دستشو انداخت رو شونه ی مریم. کشیدش سمت خودش. گونه ی مریمو بوسید. مریم هم یه لبخند معناداری زد و گفت: _خبه خبه. خودش خوب میشه. بعد بلندتر خندید و ادامه داد: _حالا یه شب زود اومدی خونه. روزای دیگه که نیستی چطور میخوای درد دستمو خوب کنی؟ لبخند رو لب سعید حالت سردی گرفت. به فکر فرو رفت. "مریم راست میگه. الان یه ماهه خونه نیستم. دارم با خودم و زندگیم چه کار می کنم؟ مریم چی؟ بچه هام؟" مریم عادت نداشت بی مقدمه و خیلی مستقیم از سعید انتقاد کنه. میدونه که وقتی غیر مستقیم و آروم و با هنرمندی و شوخی و ظرافت در حد چند جمله ی کوتاه نقدشو عنوان میکنه، نتیجه بهتری داره. میدونه که همه خصوصاً آقایون از انتقاد بدون مقدمه بیزارند. مریم و سعید هیچ وقت جسورانه، نامحترمانه و بدتر از اون جلوی چشم بچه ها و دیگران از هم انتقاد نمی کنند. بچه ها باز مشغول بازی شدند. سعیدم میثم به بغل تو آشپزخونه کنار مریم وایساده بود. مریم وقتی متوجه شد جمله ای که گفته سعید رو به فکر فرو برده، برای اینکه فضای ذهنیشو تغییر بده گفت: _آقا سعید بیزحمت بگو علی سفره رو پهن کنه. بچه ها هم بیان وسایل رو ببرند. سعید بچه ها رو صدا زد: _ بچه ها. وقت شامه. کی سفره رو میندازه؟ کی وسایل شامو میاره؟ علی تندی جواب داد: _من سفره رو میندازم. بعد هم با فاطمه و محمد دویدن سمت آشپزخونه. انگار که مسابقه ای در کار باشه. با هماهنگی و رضایت قبلی و قلبی بچه ها، مامان و بابا یه قانونی گذاشتن. اگه بچه ها، خودجوش وظیفه شون رو انجام بدهند امتیاز مثبت میگیرند که یه جا ثبت میشه و تا به حد نصاب برسه مستحق جایزه میشه. البته با یادآوری و تذکر مامان و بابا دیگه امتیاز نمی گیرند. اگرم کسی وظیفه شو انجام نده امتیاز منفی میگیره یا یه مثبتش کسر میشه. ❤️ ادامه‌ دارد... نویسنده: محسن پوراحمد خمینی ویراستار: ح. علی پور 💜 💯خانواده بهشتی💯 ³¹³_________________________________ @khanevade_beheshti313
‏عکس از Miss Abdullahi
شخصی به قصد تحقیر کردن، "🐜مورچه ای "را با انگشت فشار داد. مورچه خندید و گفت: ای انسان مغرور نباش! که تو در قبرت برای من وعده غذایی بیش نیستی. در اوج قدرت خودت را گم نکن... 💯خانواده بهشتی💯 ³¹³_________________________________ @khanevade_beheshti313
شیخ رجبعلی خیاط تعریف میکرد: در بازار بودم، اندیشه مكروهی در ذهنم گذشت. سریع استغفار كردم و به راهم ادامه دادم.! قدری جلوتر شترهایی قطار وار از كنارم می‌گذشتند... ناگاه یكی از شترها لگدی انداخت كه اگر خود را كنار نمی‌كشیدم، خطرناك بود به مسجد رفتم و فكر می‌كردم همه چیز حساب دارد. این لگد شتر چه بود؟! در عالم معنا گفتند: شیخ رجبعلی! آن لگد نتیجه آن فكری بود كه كردی! گفتم: اما من كه خطایی‌انجام‌ندادم گفتند: لگد شتر هم كه به تو نخورد! اثر کارهای ما در عوالم جریان دارد، حتی یک تفکر منفی میتواند تاثیری منفی ایجاد کند... 💯خانواده بهشتی💯 ³¹³_________________________________ @khanevade_beheshti313
بچه های بیش فعال لباس قرمز نپوشند. رنگ قرمز انرژی زا هست. مصرف کاکائو نوشابه پفک و تنقلات هم برای چنین کودکانی خوب نیست... 💯خانواده بهشتی💯