ادامه مطلب #مدیریت ...
حالا فرزنددوم بدنیااومده...چیزی که من تصور میکردم باچیزی که الان میدیدم خیلی متفاوت بود،اونموقع من به یه بچه رسیدگی میکردم و اونی که باردار بودم نیاز بیرونی نداشت.
💐💐💐
حالا باید به دوتا بچه کوچک زیر دوسال رسیدگی میکردم،دوتا بچه رو پوشک کن دوتا بچه رو بخوابون،دوتابچه رو آروم کن ،بغل کن....خلاصه کارم دوبرابر شده بود.
🌹🌹🌹
ضمن اینکه باید مراقبت میکردم که یوقتی اولی به دومی آسیبی نزنه...خودم بچه رو بغلش میدادم و حساسیت بیجا اصلا به خرج نمیدادم...
🌱🌱
چیزی که تواین مرحله خیلی کمک کرد استفاده از ابزاربود...تاب ،ننو...یکی رو ،رو پام میذاشتم یکی ام تو #تاب یا #ننو، و اونم تو اتاق میزاشتم که این یکی آسیبی نرسونه...البته میدونستم که اینم بچه اس وشاید دلش بخواد...یوقتایی ام اولی رو تو ننو یاتاب میزاشتم یوقتایی ام هر دورو...یوقتایی هم مسولیت تکون دادن رو میدادم به بزرگتره البته با نظارت و کنترل خودم تا حس مثبتی به بچه پیداکنه و نسبت به او مسئول باشه...
🐾🐾🐾🐾
یااینکه نوزاد رو شیرمیدادم آروغ میگرفتم میزاشتم رو پام و اولی رو صدا میکردم کنارم باهم بازی میکردیم.
🐣🐣🐣
یه چیزاساسی که تو این چندسال خیلی به من کمک کرد #بازی بود.
🐐🐐🐐
#بازی ،بزرگترین دستیار من بود.چون میدونستم بهترین ابزار ،برای توجه و #محبت به بچه ها بازیه .
🐒🐒🐒
با ،بازی به هرکدومشون #توجه میشد، و وقتی که هر بچه توجه لازم رو دریافت کنه ،دیگه اذیتی نداره.
🐥🐥🐥
بیشترین چیزی که منو تواین چندسال خسته میکرد ،رسیدگی فیزیکی به بچه ها بود،مثل تعویض پوشک،دستشویی بردن،تعویض لباس،مریض شدنشون ،کارهای خونه،غذا درست کردن،مهمون داری....که دیگه راه حل خاصی نداشت....من صبر میکردم همسرم ازسر کاربیاند،بچه کوچکترو به ایشون میسپردم و مشغول کارها میشدم...معمولا شام بیشتر میزاشتم تا برا نهار فردا بمونه...
🌷🌷🌷
البته جهت حفظ روحیه همسر جان سعی میکردم سالن و ورودی خونه تمیز باشه و لباس همگی مرتب و تمیز
😊😊😊
یه مطلب مهم دیگه اینکه تو #بچه_های_پشت_سر_هم ، بچه قبلی هنوز اونقدر بزرگ نشده و #مهارتهای_ارتباطی لازم رو یاد نگرفته...برای ارتباط گیری بابچه کوچکتر ممکنه از #چنگ_زدن ، #گاز_گرفتن و اعمال شاقه 😉 دیگه استفاده کنه چون فکر میکنه باید از تمام اجزای بدنش برا ارتباط استفاده کنه.
اینجا ما بجای اینکه سریع #برچسب_حسادت به بچه بزنیم باید روش صحیح رو یاد بدیم.
#بچه_دوم
#حسادت
#مهارت_ارتباط
#چنگ_زدن
#گاز_گرفتن
#ننو
#تاب
#بازی
#مادرانه
http://eitaa.com/joinchat/774570008Ca819f327b9
بسم الله الرحمن الرحیم
مادر متعادل
به اینجا رسیدیم که برای داشتن یک زندگی متعادل و یک #کودک_متعادل اول باید خودمون به تعادل برسیم.
مادر متعادل مادری ست که به موقع و به اندازه مادری میکنه.
از زمان بارداری تا آخر...از نظر مراقبت ها و نگرانی ها جوری رفتار میکنه که مثلا نگرانی بابت جنین به حدی نرسه که باعث استرس و اضطرابش بشه بلکه در حد مراقبت و کنترل پیش میره...
مادر متعادل مادری ست که در موقعیت های مختلف میسنجه که چه موقع ورود کنه و به چه اندازه ورود کنه...
از بدو تولد کودک تکلیف خودش رو با سبک فرزند پروری اش مشخص میکنه .
یکدسته هستند که از این ور بوم میفتند که دیگه کسی که بچه دار میشه باید همه چیز رو ببوسه بذاره کنار...یک عده هم از اونور بوم...که بغل نمیکنم که بغلی نشه... تعادل چی میگه؟ میگه به نیاز نگاه کن به اندازه و به موقع وارد شو...
بچه تا نه ماه سنجاق سینه مادر هست نه به این معنا که دائم شیر بخوره به این نعنا که آغوش مادر رو هر زمان خواست داشته باشه.
بعد کم کم با توجه به توانایی هاش ، مسئولیت امورش رو به خودش واگذار میکنیم...
از یک جایی به بعد میتونه بشینه ، ظرف غذا رو جلوش میذاریم همین طور که با دست هاش میخوره تا از همین اول بدونه که در تامین نیازهاش باید فعال باشه ، در همین حین ما هم حمایت میکنیم تا حدود یک ونیم سالگی که دیگه میتونند خودشون بخورند...
در همه جا در همه مراحل رشد و همه سنین همینطور هست...به اندازه و به موقع...
مثلا برای بچه سه ساله دیگه زمان اینکه من غذا بگذارم دهنش گذشته...مادر متعادل فداکاری و محبت بیجا نمیکنه که آی بچه ام گشنه میمونه... مادر متعادل میدونه که بچه سه ساله همون قدر که نیاز جسمی به غذا داره نیاز روحی به استقلال و خودباوری و مسئولیت پذیری هم داره.
و در آخر مادر متعادل نیازهای خودش رو هم در نظر میگیره ...
بله تا زمانی که بچه ها کوچکتر هستند من یک جاهایی محدودیت هایی پیدا میکنم اما من یقین دارم این نگرش ماست که تعیین میکنه که بعد بچه ها میتونیم به خودمون هم برسیم یانه؟؟؟
این ها مثال ها و نمونه های کوچک از تعریف مادر متعادل بود.
#انسان_متعادل
#مادر_متعادل
#کودک_متعادل
#محبت
#حمایت
#تربیت_فرزند
#استقلال
#خودباوری
#جسمی
#روحی
#آغوش
#64
http://eitaa.com/joinchat/774570008Ca819f327b9