داشتم به این تصویر نگاه میکردم، یادم افتاد به مثلی که میگه آواز دهل از دور خوش است.
من هیچوقت نگفتم ونمیگم که #بچه_های_پشت_سر_هم و #شیر_به_شیر سخت نیست...نه اینکه میشه گول زدن خودمون و اطرافیان...اینایی هم که میبینید دائم #تبلیغ_فرزند_آوری میکنند و فقط به به و چه چه میکنند فقط یکروی قضیه رو نشون میدند.
من میگم باید #واقع_گرا باشیم...واقعیت موجود رو ببینیم و #پذیرش کنیم.
بچه دومم تا هفت ماه بخاطر #رفلاکس تو بغل بود.شبها نمیخوابید،جوری که ما مجبور میشدیم با ماشین بریم یه دور بزنیم تا خوابش ببره.ازچهار ماهگی رو به بهبود رفت اما تا هفت ماهگی اذیتهاش ادامه داشت.
تازه اومدیم یه نفس راحت بکشیم که از یازده ماهگی تب هاش شروع شد.تب که میگم نه تب ساده ها،تببببب ،تب وحشتناک چهل ویک دو درجه...جوری که صورت بچه ، سیاه وقرمز میشد.
واین تب دوره ای بود یعنی هرماه یک هفته #تب داشت و من شب تاصبح بالاسرش بیدار میموندم .حتی دکتر به من قرص و آمپول دیازپام داده بود وبهم گفته بود اگه دیدی حالتهای #تشنج داره بهش دست میده سریع استفاده کن.
یاشبهایی که میبینی دیگه خواب بهت غلبه میکنه قرصو تو آب حل کن بده تا سیستم عصبی اش شل بشه و مغزش آسیب نبینه...اما من طاقت میاوردم.
همه مدل دارو و تب بر،روش های سنتی و گیاهی،دعای تب و..رو امتحان میکردم اثر نمیکرد یوقتهایی نصف شب میبردمش حموم تا تبش بیفته...
واین ماجرا تا دوونیم سالگی ادامه داشت .هزار مدل آزمایش و سونوگرافی اما علتش مشخص نشد و میگفتن #تب_ناشناخته اس،دوسه بارم #بیمارستان بستری شد ... تا اینکه بردیم #مرکز_طبی_کودکان تهران یه دکتری تشخیص داد خداخیرش بده ان شالله...کل مدتی که من بیمارستان میرفتم دائما ذهنم درگیر بچه اولم بود ودائم سفارششو میکردم به همسرم .
این شب بیداری ها و فعالیتها منو به کل ازخودم غافل کرده بود ،چون تو همین وضعیت دست تنهاهم بودم.تاجاییکه کلیه ام به مشکل برخورده بود و بخاطر کلیه رفتم #سونوگرافی.
من با اینهمه درگیری ذهنی اصلا انتظار شنیدن این جملات رو از دکتر نداشتم...
#جنین یازده هفته و چهارروز ،دختر به نظر نمیاد😑😑😑 از حالم تواون لحظه نمیگم .#خدایا منکه #دارو میخوردم
اما خب اگه تو بخوای داروهم اثر نمیکنه.
🤐🤐🤐
خدایا من دخترمو دوبار توبغلم بردم #رادیولوژی و #باردار بودم.خدایا من #غواصی شش هفت متر زیر آب رفتم #فشار_آب چه کرد بابچه...خدایا بخاطر کلیه ام چقدر دارو خوردم و این فکرا تا آخر بارداری تو ذهنم بود.
#جنین
#بارداری
#رادیولوژی
#واقع_گرایی
#مادرانه
http://eitaa.com/joinchat/774570008Ca819f327b9
May 11
#مادرانه
وقتی #مادر باشی نمیتونی راحت از کنارخیلی چیزها رد بشی،مثلا تو #خیابون دارم راه میرم،نگاه میکنم اگه چیز به درد بخوری برا بازی بچه ها باشه برمیدارم.
دیشب از #مراسم برمیگشتیم چندتیکه چوب دیدم کنارتیربرق،برش داشتم آوردم امروز باهاش بازی #نجاری کنند.برای اونها بازیه اما خب تو تمرین خیلی #مهارتها کمکشون میکنه،یا مثلا اگه #مخروط ببینم برمیدارم یا برگهای خشک،خلاصه هرچی... اگه #جدول باشه میگم بچه ها از روش راه برند ، خلاصه سرم درد میکنه برا این کارها😅😅
مامانم بهم میگه آشغال جمع کن 😂😂
بچه هامم مثل خودم هستن #بستنی میخورند چوبشو نگه میدارند.در بطری جمع میکنند.مخروط جمع میکنند.😊😊
یوقتایی یه چیزی نداریم پسر بزرگم میگه مامان میشه خودمون بسازیمش... حالا با این چندتکه چوب با میخ و پیچ و چکش مشغولند.خصوصا دوتا بزرگتره... خصوصا پسربزرگم که کلا به کارهای #فنی خیلی علاقه داره
موفق باشید.
#بازی
#خیابون
#دور_ریختنی
#مهارت
#تمرین
#بسازیم
#معرفی_بازی
http://eitaa.com/joinchat/774570008Ca819f327b9
هدایت شده از تربیت فرزند نوردیده
پدر، با من بازى كن...
تحقيقات نشان داده نوع بازى هايى كه مادر ها با فرزندانشان انجام می دهند، با بازى هايى كه معمولا پدر ها انجام مى دهند متفاوت است.
كودكانى كه هر دو نوع بازى را دارند به خوبى فعاليت هاى مناسب زندگى را مى آموزند، و رشد سالم و متعادل ترى را دارند.
وقتی پدر با فرزندش بازى مي كند بيشتر به دنبال تفریح و شادی است، بر عكس بازى هاى مادرانه بيشتر آموزشی است و مادر ترجيح ميدهد حين بازى به فرزندش آموزش دهد.
كودك هنگام بازى با والدين دو دنياى مختلف را تجربه ميكند، دنياهايى كه مكمل هم هستند و آموزش هاى هر دو زندگى را به او ميشناساند. اگر پدر حضور ندارد عمو دايى يا پدر بزرگ مي تواند جايگزين شود.
Join @nooredideh
به نام خدا
ادامه مطلب مدیریت همزمان چندفرزند...
محمدامین سه سال و چهارماهش بود و مائده خانم هجده ماهش که محمدصادق بدنیااومد.تا لحظه های آخر نگران بودم که سالمه یانه؟
با اینهمه بلاکه تو بارداری سرش اومده بود!!!اونهمه #استرس
بدنیااومد،زیبا،صورتش مثل ماه،جوریکه هرکس میدید میگفت #نوزاد به این زیبایی ندیده بودیم .اماااا امان امان از #کولیک ،البته میدونستم که این بی قراریهاش نتیجه ناآرامی های من تو دوران بارداریش بوده.حداقل هفت ماه #شبانه_روز گریه میکرد.
گریه ها ،جوریکه همسایه هامون میومدند در میزدند میدیدند بغل منه میگفتند ما فکر میکردیم تنهاست اینجوری جیغ میکشه گریه میکنه.
جوری گریه میکرد که حتی تا چند ماه بقیه متوجه نشده بودند چشماش رنگیه...جوریکه دخترم به اون کوچیکی میگفت :مامان نی نی گریه میکنه نمیزاره بخوابم.
شبها #نوبتی میخوابیدیم.از شب تا اذان صبح من نگهش میداشتم وهمسرم اون دوتا رو میبرد دورترین نقطه خونه میخوابوند و از نماز تا هشت که همسرم میخواستند برند سرکار ایشون نگه میداشت، منتهی تو اون دوساعتم من پیوسته نمیخوابیدم چون گریه اشو میشنیدم. شاید باورتون نشه فقط در حد پنج دقیقه که انرژی بگیره و دوباره گریه کنه میخوابید😆😆😆
دخترم رفلاکس داشت اما تو بغل ساکت بود،پسرم تو بغلم گریه میکرد.
یه مدت گذشت.دیدیم واقعا نمیشه بدون کمکی.من از خواب و خوراک افتاده بودم همسرم خسته میرفت #سرکار .
خدا اینجا دوتا لطف به ما کرد یکی یه همسایه خوب بود که من همیشه بهش میگم #فرشته_نجات.
برعکس بقیه که فقط میومدند سرمیزدند و کمکی ام نمیکردند😂😂ایشون یه دختر داشت که با مائده من خوب بازی میکرد و از اونجایی که صدای گریه صادق تو کل ساختمون میپیچید ،خیلی وقتها میومد و مائده رو با خودش میبرد پایین .
گفتم اگه کمکهای ایشونو نگم بی انصافی کردم چون واقعا در بحرانی ترین لحظات به دادم رسید.و یه لطف دیگه این بود که مادرم دلش به حال من سوخت 😅😅 و درهفته یه خانمی رو میفرستاد برا کار خونه کمکم کنه این قضیه برا اون چندماه بود فقط.چون اون بچه یک لحظه هم رو زمین نمیموند و روح وروان بچه هامم به هم ریخته بود.
اینجا بود که فهمیدم اونقدرم تنها نیستم ،هنوز از شوک بزرگ در نیومده بودم .حالا اینجا شایددوستان بگند خب کمکی داشتی راحت بودی ،اینو بگم که من نه خواهربزرگی داشتم نه مادرم شرایطش جوری بود بیاد کمکم نه فامیلی نه دوستی هیچکس هیچکس.حتی یوقتهایی از خستگی دلگیر میشدم و دلم میخواست یه خونه گرمی باشه .یه خونه گرمی که با آغوش باز،پذیرای من و بچه ها باشه .باورتون میشه شاید روزها میگذشت کسی زنگ نمیزد بگه حالت چطوره اوضاع چطوره؟
ازهمونجا فهمیدم باید رو پای خودم متکی باشم .خدا حتما این توان رو در من دیده که داده.خدا که ظالم نیست.شروع کردم به مشاوره گرفتن از استادم . ایشون خیلی کمکم کرد تا دیدم کلا عوض بشه و فهمیدم که فقط باید رو پای خودم متکی باشم ،دیگران اگر کاری میکنند لطف میکنند.وگرنه وظیفشون نیست . اینجاانگار یه سیلی زدم صورت خودم تا بدونم کجای کارم ...ادامه در پستهای بعد ان شاالله
#فرزند_سوم
#کولیک
#مادرانه
http://eitaa.com/joinchat/774570008Ca819f327b9
May 11
به نام خدا
#مطلب_17
تغییر نگرش در مدیریت
توپستهای قبل تااونجایی رسیدم که گفتم باید به خودم میومدم و #واقع_بینانه به خودم وزندگیم نگاه میکردم.
از اینجا به بعد #تصمیمات مهمی گرفتم وسعی کردم هرچه بیشتر تو پذیرش شرایطم قرار بگیرم.
تمام تمرکزم رو گذاشتم روی بچه ها و رشدشون. #کارگاه میبردمشون.#پارک . #کلاس .وهمه رو هم تنها میرفتم یا با تاکسی یا باماشین خودمون...درکنارش به رشد خودمم فکر میکردم دوره های مجازی تربیتی،مطالعه، #تحصیل_مجازی و هرچی که کمکم میکرد..
خلاصه چهارمین فرزند ما به دنیااومد و من روز #تولد_همسرم، بجای هدیه ، نوید اومدن دختر دوممون رو دادم. واین دختر برکات فراوانی باخودش داشت.بعدازسومی تصمیم داشتم که پرونده بچه دارشدنو ببندم اما هم خودم دوست داشتم دخترم خواهر داشته باشه هم پدرم گفتند من دعا کردم خدا یه دختر دیگه به شمابده.
خلاصه این شد که #فاطمه خانم شب ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بدنیااومد.
یکی دوروز قبل تولد فاطمه دچار #مشکل_تنفسی شدم و دکتر دستوربستری داد ؛ همون شب اول فاطمه بدنیا اومد ومن پنج روز #آی_سی_یو #بستری بودم.
شب اول بعد #اتاق_عمل نبضم اونقدر پایین بود که یک شب کامل #ریکاوری نگهم داشتندوشرایطم تا مرز هشدار خطری بود اما به لطف خدا ودعای بقیه حالم خوب شد .
بارداری فاطمه رو با پذیرش ودر آرامش فکری به سربردم هرچند جسمم دائم درگیر رسیدگی به سه فرزندم بود.وخداروشکر فاطمه بچه آرومی بود و گریه هاش در حد نوزادهای معمولی.
حالا دیگه به توانایی های خودم #ایمان داشتم.حالم بهتربود.کارم زیادبود.چندبرابر بقیه.اما با تغییر نگرشم توانم چندبرابر شده بود و این #لطف_خدا بود. جوریکه هرهفته خونمون #مراسم میگرفتم . امور مهدم رو مدیریت میکردم.البته باکمک دوتا مربی خوب وعزیزم.
برای مادرها کارگاه و مشاوره میزاشتم هفته ای یکبار . و هرجا میگفتم من چهارتا بچه زیر پنج سال دارم براشون غیر قابل باور بود.
خلاصه اینکه بازهم میگم #ذهن ،مرکز فرماندهی بدنه.اگر فکرتون، ذهنتون، قوی بشه،جسمتون هم یاری میکنه.حتما دیدید آدمهایی که با کمک ذهنشون تونستند برمسائل خیلی سخت،بیماریهای خیلی سخت مثل سرطان غلبه کنند.
این قدرت ذهنه.
بچه های منم مثل بقیه بچه ها ریخت وپاش دارند.یوقتایی دعوا میکنند.سرهمه چیز میرند. ببینید یدونه بچه چقدر ریخت وپاش داره چهاربرابرش کنید😅😅😅😅
باور کنید آدم توی سختی رشد میکنه.
وگرنه زندگی در شرایط ایده آل هنر نیست
#تغییر_نگرش
#شرایط_سخت
#قدرت_ذهن
#تحصیل_مجازی
http://eitaa.com/joinchat/774570008Ca819f327b9
سلام صبحتون بخیرررررر
یه جایی یه جمله خوندم خیلی حرف بود توش.نوشته بود:
💞لطفا مامان چسبنده ای نباشید💞
من اصلا مامان چسبنده ای نبودم ونیستم خداروشکر.اززمانی که بچه ام نشستن رو یادگرفت دادم خودش غذابخوره . درسته کارمن بیشتر میشد اما در عوض به استقلالش کمک میشد.من دائما اونهارو به سمت استقلال حرکت میدم اما حمایت عاطفی ام سرجاشه.
واژه فداکاری رو به اون معنا که مادرای الان میگند اصلا ندارم.بجاش مسئول هستم ویک مسئول درکنارتامین نیازهای جسمی به رشد شخصیت بچه هاشم فکر میکنه.وهمه مادرا بچه هاشونو دوست دارند فقط شاید بعضی مهارتها رو بلد نباشند.
مثلا اگه بیاد بگه مامان اون به من اینجوری گفت میگم خودت باهاش صحبت کن.البته قبلا تو قالبهای مختلف یاد دادم چجوری.مثلا از اول مهر ،هرروز ساعت سه وقت فیلم دیدنشونه... اگه پستهارو ازاول بادقت بخونید میبینید که درباره شخصیت مستقل و رعایت حریم گفتم .این ،اینجا به درد میخوره.
وقتی میبینم بجای دعوا و تحمیل نظرشون به همدیگه در کمال آرامش بانظرسنجی و رای گیری به نتیجه میرسند کیف میکنم.
مشکل ما اینجاست که بچه هارو باور نداریم و این باعث میشه خودشونم خودشونو باور نداشته باشند.
اونهایی که هی میگند چجوری بابچه ها این کارو میکنید اون کارو میکنید.جوابش خیلی ساده اس.چون من مامان چسبنده ای نبودم و فداکاری بیخود نکردم.چون چهارتا بچه دارم واینها خودشون قشنگ باهم بازی میکنند.اگر چندتا اصل ساده رو رعایت کنیم حتی ده تابچه هم سخت نیست.
مهمترینش اینه که شما به اونها احترام بزارید اونهاهم به هم احترام میزارند.شما وارد دعواهاشون نشید.شما کارهایی که در توانایی خودشون هست انجام ندید.نیفتیددنبالش دور خونه غذابدید.یکاری میگید انجام نمیدن دیگه نگید خب و یه چیز مهم اعتماد تو ارتباطه...یعنی من با بچه هام رو راست وصادق باشم اونها هم به من اعتماد کامل پیدا میکنند...
#استقلال
#وابستگی
#چسبندگی
#اعتماد
#باور
#احترام
#حفظ_شخصیت_مستقل
#حفظ_حریم
#مادرانه
http://eitaa.com/joinchat/774570008Ca819f327b9
May 11
به نام خدا
#مطلب_18
عوامل مخرب در تربیت
امروز از اون روزهای خسته کننده بود برام... ازمن خواستید یروز کاملمو براتون بگم اما فرصتش پپیش نمیاد...
یه سوالی تو استوری پرسیدم و دوست داشتم همه #صادقانه بهش فکر کنیم!
🐣🐣🐣🐣
عزیزم اون اسباب بازی رو بده داداشت،تو بیا باگوشی من بازی کن.اگه اون وسیله رو بدی به آبجیت ،یه چیزخوشمزه بهت میدم!اگه اون کارو کنی میزنمت!!!
اگه به حرفم گوش کنی شکلات میدم!
مشقهاتو خوب بنویسی میبرمت پارک!
و انواع واقسام این جمله ها ومشابه این جمله ها... که ما بهشون میگیم #تهدید ، #تطمیع، #رشوه ، #باج...
یعنی یه کاری که کار عادیه و باید به صورت عادی انجام بشه یا یه کاری رو که اصلا بچه دوست نداره انجام بده مثلا نمیخواد اسباب بازی خودشو بده به کسی...ما مجبورش میکنیم یا هولش میدیم در ازای چیزی انجام بده...
خب این کار چه پیامدی داره؟اولا خیلی راحت به بچه ها یاد میدیم که بابت کارای عادیشون از ما طلبکار باشند.
بعداینکه یادمیدیم ،همیشه با یه #انگیزه_بیرونی کاری رو انجام بدند،در حالیکه انگیزه باید درونی باشه...
مهمترین چیزی که اینجا کمکمون میکنه تنظیم یسری #قرارداد_ساده بین ما وبچه هاس که هم خودمون هم بچه ها درهر شرایطی باید رعایت کنیم.
مثلا قرار ماهرروز ساعت سه تلوزیونه. حالا من امروز حوصله ندارم ازاول صبح روشن میکنم میگم بشینید پای تلوزیون...
خودمون قانون رو نقض میکنیم.میشه انعطاف داشت حالا یکروز استثناان ساعتش رو عوض کرد ولی نه اینکه کلا بی خیال شد... یا مثلا روزی یکبار گوشی ده دقیقه.حالا یجایی هستیم برای اینکه بچه ساکت باشه گوشی رو میدیم یه گوشه بشینه. البته میشه مدیریت کرد مثلا بازی با گوشی رو اون ساعت انداخت اما اضافه نه...
خیلی وقتها این کارای ما باعث آسیب جدی توبزرگسالی بچه ها میشه
بچه ای که ازبچگی #رشوه گرفته بابت کاری که به صورت معمول باید انجام میداده فردا روزی میشه #کارمند_اداره و درقبال چیزی که وظیفه اشه و بابتش #حقوق میگیره ،یه چیز اضافه و رشوه درخواست میکنه.
ضمن اینکه این کارا ، باعث عدم اطمینان بچه مون به ما میشه چون پیش خودش میگه حالا که مامانم آجیمو گول زد ممکنه منم گول بزنه یا حالا که به اون باج داد باید به منم بده و همینجور این مشکلات بیشتر و بیشتر میشه و کار مارو سخت ویخت ترمیکنه
الان به یه شکلات و خوراکی و گوشی رضایت میده،پس فردا چیزای بیشتر وبزرگتر میخواد ازمون...
#باج
#رشوه
#تهدید
#تطمیع
#اعتماد
#قانون_ساده
#قرارداد_ساده
#نقض_قوانین
http://eitaa.com/joinchat/774570008Ca819f327b9