حضرت آیتالله خامنهای: «بگذارند ازدواج برای دختر مسلمان، مثل ازدواج فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) باشد. ازدواجی با پیوند عشقی الهی و جوششی بینظیر میان زن و مرد مؤمن، و همسری به معنای واقعی بین دو عنصر الهی و شریف، اما بیگانه از همهی تشریفات و زر و زیورهای پوچ و بیمحتوا.
✨اول ذی الحجه سالروز ازدواج امام علی علیه السلام و حضرت سلام الله علیها مبارک❤️
#ازدواج_آسان
#اول_ذی_الحجه
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
http://eitaa.com/khanevadeh_mahdavi
#ازدواج_آسان
#امربه_معروف_ونهی_ازمنکر
🔵 فرهنگ سازی برای ازدواج آسان
http://eitaa.com/khanevadeh_mahdavi
#معیارهای_انتخاب_همسر
افراد مختلف برای #ازدواج معیارهای گوناگونی دارند.
با این حال، معیارهایی که بزرگان دین معرفی کرده اند، سالم ترین و مطمئن ترین معیارها است.
✅ ایمان و تقوا
در اسلام شرط اول انتخاب #همسر ایمان و تقوا معرفی شده است.
دین، بنیان خانواده را حفظ می کند و همسر #باتقوا ، بیشتر از همسری که تقوای کمتری دارد، می تواند #اعتماد و #آرامش فرد مقابل را تامین کند.
افرادی که پایبندی #دینی بیشتری دارند،برای رعایت حقوق همسر و زندگی مشترک، تلاش بیشتری می کنند.
در حدیثی از پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله نقل شده است که:
وقتی کسی که به #خواستگاری می آید و #اخلاق و دینش مایه رضایت است، به او زن دهید که‼️ اگر چنین نکنید، فتنه و فساد زمین را پر خواهد کرد.
📚نهج الفصاحه ، ح247
#ازدواج_آسان
#اول_ذی_الحجه
http://eitaa.com/khanevadeh_mahdavi
🔴 به پدرها و مادرها تذکّر میدهم
❣رهبر معظم انقلاب:
✅✅ من خواهش میکنم و تقاضا میکنم از شماها که یک خرده امکانات ازدواج را آسان کنید. پدر و مادرها سختگیری میکنند، ممکن است جوان، الان هم امکانات مالی مناسبی نداشته باشد، امّا انشاالله بعد از ازدواج خدای متعال گشایش میدهد. ازدواج جوانها را متوقّف نکنند.
۱۳۹۴/۰۴/۲۰
#ازدواج
#ازدواج_آسان
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
http://eitaa.com/khanevadeh_mahdavi
ـ💥💥💥💥
#طنز...😇😍🥳
#لطیفه
🔹برا #دختری #خواستگار اومد🤵🏻
مامان و باباش بهش گفتن ميخوای
درس بخونی يا #شوهرت بديم ؟؟ 🤗
🙇♀️#دختره سرشو انداخت پايين و گفت:
" هرچی ميخونم ياد نمی گيرم "
😂😂😍
#احکام
ـ🌹🌸🌸🌹
#ازدواج_آسان 👇
✍️...این روزها متأسفانه مد شده هرگاه صحبت از خواستگاری و #ازدواج پیش میاد
👨🧕پدر و مادرها خصوصا والدین دختر میگن: «فرزندمون میخواد درس بخونه»
‼️این حرف #مخالف اسلام و عقل
وحتی مخالف #میل و خواسته درونی فرزندان تان است.
#میدونید که هر لطمه ای به اینها بخوره
دودش در چشم خودتون هم می ره‼️
😓متوجه باشید معمولا فرزندان تان،
(خصوصا دختران) #خجالت می کشن که
صریحا بگن «همسر میخوام»🥺
حتی ممکنه از روی حیا جواب منفی هم بدن .💔😔
✍... پس با بهانه گیری، جلوی پای آنها سنگ اندازی نکنید❌
و آنها را فدای #خواسته های خودتون
مثل رسیدن به درجات علمی بالا
و برگزاری #مراسم های تشریفاتی،
نکنید.🙏 ❌
فکر کنم حرف دل خیلی ها رو زدم😁🤩
http://eitaa.com/khanevadeh_mahdavi
💥چگونه بفهمیم خواستگارمان خسیس است یا نه؟
💠 شما میتوانید در جلسات آشنایی؛ چه در خانه و چه بیرون از خانه، بررسی کنید که
خواستگارتان چقدر اهل خرج و مهمان نوازی از شماست. این روش به شما کمک میکند تا بفهمید که او چقدر احیانا خسیس یا اهل بذل و بخشش است.
📎 #خانواده_سبک_زندگی
📎 #مشاوره
📎 #ازدواج_آسان
http://eitaa.com/khanevadeh_mahdavi
❤️پیامبر اعظم (صلےاللهعلیهوآلهوسلم)فرمودند:
♡|🍃إذا جاءَکمْ مَنْ تَرضُونَ خُلْقَهُ وَ دینَهُ فَزَوَّجُوهُ...إلاّ تَفْعَلُوهُ تَکنْ فِتْنَةٌ فی الأَرْضِ وَ فَسادٌ کبیرٌ
♡|🍃اگر فردی برای خواستگاری(دخترتان) آمد، دینش و اخلاقش مورد پسند بود؛ او را رد نکنید و اگر این کار را بکنید، زمین پر از فتنه و فساد بزرگ خواهد شد!
📚وسائل الشیعة، ج ۲، ص ۷۸
#ازدواج_آسان
#تجربه_من ۳۱۰
#ازدواج_آسان
#فرزندآوری
#سبک_زندگی
#قسمت_اول
من متولد ۶۳ هستم. سال ۸۱ وارد شریف شدم. سال ۸۵ هم با همسرم که ایشون هم فارغ التحصیل شریف بود عقد کردم. یکی از دوستان ما رو معرفی کردند و ما قبل از خواستگاری، همدیگر رو ندیده بودیم. وقتی همسرم به خواستگاری من اومدن سرباز بودن و ماهی سی هزار تومان حقوق داشتند. فقط یک حلقه خریدیم صد هزار تومان و یک چادر بیست هزار تومان و رفتیم محضر عقد کردیم. البته عقد ما چون همسرم پول و پس انداز نداشتن و بعد از تموم شدن سربازی سر کار رفتن، حدود دو سال طول کشید که اینم اصلا خوب نبود.
چیزی که از اون دوران تو ذهنم مونده و واقعا دوست دارم به همه جوان های تازه ازدواج کرده بگم اینه که واقعا شما خودتون مسئول حفظ زندگیتون هستید. خانواده ها گاهی از شدت علاقه به شما یه چیزهایی تو نظرشون بزرگ میاد و غیر قابل تحمل و اصلاح. ولی زوجین واقعا میتونن با محبت و زبان خوش رو رفتارهای هم اثر بذارن، به شرطی که از اول عاقلانه رفتار کنند و ذهنیت بد در ذهن همسران شون از خود ایجاد نکنند.
من به جرات میتونم بگم که به لطف خدا در سالهای اولیه زندگیم هههییچچ حرفی واقعا هیچ حرفی به همسرم نزدم مگر اینکه قبلش یه کوچولو فکر کردم که تاثیرش چی میتونه باشه...
وقتی همسرم به خواستگاریم اومدن گفتن که قصد دارن apply کنن و برای مقطع دکتری به کانادا یا آمریکا برن. چون رزومه خیلی خوب داشتند. من البته خیلی جدی نگرفتمشون، فکر میکردم که به خاطر مخارج زندگی میرن سر کار و کم کم فراموش میکنن ولی ایشون فراموش نکردن. اواخر دوران عقدمون از چند دانشگاه آمریکا و کانادا پذیرش گرفتن و ما سه ماه بعد از عروسی رفتیم کانادا.
دانشگاهی که در کانادا پذیرش داشتن از بهترین دانشگاههای کانادا بود و البته در یک شهر بسیار خوش آب و هوا و پر از ایرانی. اونجا دوستان مذهبی خوبی پیدا کردیم و زندگی بسیار ساده و ابتدایی ای بر پا کردیم تقریبا همه زندگی ها اونجا بسیار ساده بود. یعنی فکر کنید اولا خیلی از وسایل زندگی رو دست دوم تهیه میکردیم و اصلا وسایل زیادی نداشتیم. ظروف آشپزخانه ما در حد دو قابلمه و یک ماهی تابه و یک دست قاشق و چنگال و چند بشقاب و کاسه و لیوان بود. البته خیلی دورهمی داشتیم و مهمونی میگرفتیم که هر کس ظروف خودش رو میآورد یا از هم قابلمه قرض می گرفتیم.
خلاصه زندگی بسیار ساده و دلچسبی بود. من بعد ها یکی از دلایل آرامش زندگیم تو کانادا رو همین سادگی و کم توقعی از زندگی میدونستم. طبق قاعده هر چی سطح توقع پایین تر باشه رضایتمندی بالاتر میره😊(من بعد از اینکه برگشتیم ایران هم سعی کردم همین روش رو اینجا هم پیاده کنم. زندگی ساده ای تشکیل دادیم و همه چیز رو در حد رفع نیاز تهیه کردیم و بعضی از وسایلمونم دست دوم گرفتیم.)
بعد از رفتن به کانادا تصمیم گرفتم درسم رو ادامه بدم. اون زمان تقریبا همه خانم ها همین کار رو میکردن. همسرانشان پذیرش میگرفتن و میومدن کانادا، بعد خانم ها همون جا امتحانات زبان و امتحانات دیگری که لازم بود رو در عرض دو سال میدادن و بعد وارد دانشگاه میشدند. منم اولا چون زبانم خوب نبود و هزینه کلاس زبان خیلی زیاد بود و ثانیا نمره خوب گرفتن در تافل در کانادا خیلی سختتر از ایران بود، دو سال طول کشید که بتونم ملزومات ورود به دانشگاه رو به دست بیارم. دو سال، که خیلی سخت و جدی از صبح تا شب تو کتابخونه با یکی دیگه از دوستام که اونم شرایط من رو داشت درس خوندیم.
حالا دیگه بیست و شش سالم شده بود. همش به بچه آوردن فکر میکردم و به خودم میگفتم من نباید یه امر مهم در زندگیم رو فدای یه امر دیگه کنم. به دوستام هم میگفتم زندگی ما یه بُعدی شده و فکر کردن به درس و کسب موقعیت اجتماعی ما رو از جنبه های دیگه زندگی باز داشته. بالاخره تصمیم گرفتم بچه دار شم. با یه برنامه ریزی دقیق و اینکه کی باردار بشم، کی بچه دنیا میاد، تا اون موقع واحد های که باید پاس میکردم و ... خدا هم کمک کرد و همون ماهی که تصمیم گرفتیم باردار شدم. ولی فقط حساب ویار رو نکرده بودم. ویار بسیار سخت که تنهایی و سرمای زمستان و خونه کوچیک بیست و هفت هشت متری که مثل دخمه بود هم در شدتش بی تاثیر نبود.
زمان امتحانات پایان ترم رسید و حال من خیلی بد بود. تمام تلاش های دو ساله خودم رو بر باد میدیدم. روز یکی از امتحانات که خیلی هم براش خونده بودم ولی فقط از روی تخت نمیتونستم پایین بیام، همسرم استخاره کرد و من نرفتم امتحان رو بدم. بقیه امتحانات رو هم ندادم و عملا از خیر دانشگاه به این صورت گذشتم.
ادامه در پست بعدی 👇👇