eitaa logo
خانه مهر(ملک1)
4هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
9.6هزار ویدیو
419 فایل
مدیرکانال https://eitaa.com/ali5961 لینک کانال @khaneyemehr110
مشاهده در ایتا
دانلود
7.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️ اگر شما هم جزء کسانی هستید که دلتان برای زباله‌گردها می‌سوزه، یا هر از گاهی تصویر زباله‌گردی را در صفحات مجازی سلبریتی‌های وطن فروش خائن نق‌زن‌ می‌بینید که به جمهوری اسلامی متلک و ناسزا می‌گویند و عقده‌گشایی می‌کنند، حتما این فیلم را ببینید تا بفهمید داستان از چه قراره است.
‍ 🌷 – قسمت 4⃣1⃣ ✅ فصل سوم .... از زن‌ها شنیدم پایگاه آماده‌باش است و به هیچ سربازی مرخصی نمی‌دهند. پدرم در خانه از تظاهرات ضد شاه حرف می‌‌زد و اینکه در اغلب شهرها حکومت نظامی شده و مردم شعارهای ضد حکومت و ضد شاه سر می‌دهند؛ اما روستای ما امن و امان بود و مردم به زندگی آرام خود مشغول بودند. یک ماه از آخرین باری که صمد را دیده بودم، می‌گذشت. آن روز خدیجه و برادرم خانه‌ی ما بودند، نشسته بودیم روی ایوان. مثل تمام خانه‌های روستایی، درِ حیاط ما هم جز شب‌ها، همیشه باز بود. شنیدم یک نفر از پشت در صدا می‌زند: «یااللّه...یااللّه...» صمد بود. برای اولین بار از شنیدن صدایش حال دیگری بهم دست داد. قلبم به تپش افتاد. برادرم، ایمان، دوید جلوی در و بعد از سلام و احوال‌پرسی تعارفش کرد بیاید تو. صمد تا من را دید، مثل همیشه لبخند زد و سلام داد. حس کردم صورتم دارد آتش می‌گیرد. انگار دو تا کفگیر داغ گذاشته بودند روی گونه‌هایم. سرم را پایین انداختم و رفتم توی اتاق. خدیجه تعارف کرد صمد بیاید تو. تا او آمد، من از اتاق بیرون رفتم. خجالت می‌کشیدم پیش برادرم با صمد حرف بزنم یا توی اتاقی که او نشسته، بنشینم. صمد یک ساعت ماند و با برادرم و خدیجه حرف زد. وقتی از دیدن من ناامید شد، بلند شد، خداحافظی کرد برود. توی ایوان من را دید و با لحن کنایه‌آمیزی گفت: «ببخشید مزاحم شدم. خیلی زحمت دادم. به حاج‌آقا و شیرین جان سلام برسانید.» بعد خداحافظی کرد و رفت. خدیجه صدایم کرد و گفت: «قدم! باز که گند زدی. چرا نیامدی تو. بیچاره! ببین برایت چی آورده.» و به چمدانی که دستش بود اشاره کرد و گفت: «دیوانه! این را برای تو آورده.» آن‌قدر از دیدن صمد دستپاچه شده بودم که اصلاً چمدان را دستش ندیده بودم. خدیجه دستم را گرفت و با هم به یکی از اتاق‌های تودرتویمان رفتیم. درِ اتاق را از تو چفت کردیم و درِ چمدان را باز کردیم. صمد عکس بزرگی از خودش را چسبانده بود توی درِ داخلی چمدان و دورتادورش را چسب‌کاری کرده بود. با دیدن عکس، من و خدیجه زدیم زیر خنده. چمدان پر از لباس و پارچه بود. 🔰ادامه دارد....🔰 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
👈 ۴۸۲ 👇 👈 ۱۴۰۲ 👈 ثواب قرائت امروز محضر مبارک علیهاسلام
👌 از ­‌الله_سید_عبدالکریم_کشمیری نقل شده است: ☘ یک بار از درخواست و راهنمایی رسیدن بدان را کردم. ✍ ایشان فرمود : این ذکر را بسیار بگو که این خود کیمیاست : 🤲 أللّهم أغنِنی بِحَلالِک عن حرامک و بفضلک عَمَّن سِواک. 📗 عطش ، ص۱۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یک هدیه ۲۵ ثانیه ای بسیار ارزشمند از طرف سید مرتضی آوینی برای همه ما هدیه ای که پس از دیدن و شنیدنش، خود آرامشی غیرقابل وصف را به ما هدیه می دهد! با هم ببینیم. 🌹
☘ مهم‌ترین چیز در احساس خوش‌بختی این است که بچه احساس کند دوستش دارند. و پذیرش موجب احساس امنیت می‌شود. امنیت مهم‌ترین پایه برای خوش‌بختی کودک است، چه اکنون و چه در آینده. بچه در چهارچوب این امنیت، جرأت می‌کند رفتارهای مختلف را آزمایش کند و این به نوبه خود برای رشد بچه ضروری است. بچه با احساس امنیت می‌آموزد که اگر هم اشتباهی کند، پدر و مادر، او را همچنان دوست خواهند داشت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌ماجرای دردناک کره‌ای ایالات متحده این زن‌ها را به‌عنوان تجهیزات نظامی کلاس پنج برچسب می‌زد؛ یعنی آنها را در حد آبجوی سرد (کالا) می‌دانستند! 🗣مرد خوش‌خیال ساده...