🔖خواص گیاه دارویی کنگر
یکی از موثرترین نسخههای طبیعی برای درمان بیخوابی و بهبود کیفیت خواب استفاده از این گیاه است. کافی است قطعه کوچکی از کنگر را درون یک کاسه ماست رنده کنید. این ترکیب را یک ساعت پیش از خواب میل کنید. خوردن ماستی که کنگر درون آن قرار دارد همانطور که از ضرب المثل «کنگر خوردن و لنگر انداختن» برمیآید موجب سنگینی پلکها و افزایش آرامش پیش از خواب فرد می شود.
احتمال بروز سرطان را کاهش میدهد.
خنثیکننده سموم کبدی و محافظ کبد است و به همین دلیل از دانههای آن داروهایی برای درمان بیماریهای کبدی به بازار عرضه شده است.
#طب_سنتی #پزشکی #دانستنیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 #دختر_شینا – قسمت 4⃣1⃣
✅ فصل سوم
.... از زنها شنیدم پایگاه آمادهباش است و به هیچ سربازی مرخصی نمیدهند.
پدرم در خانه از تظاهرات ضد شاه حرف میزد و اینکه در اغلب شهرها حکومت نظامی شده و مردم شعارهای ضد حکومت و ضد شاه سر میدهند؛ اما روستای ما امن و امان بود و مردم به زندگی آرام خود مشغول بودند.
یک ماه از آخرین باری که صمد را دیده بودم، میگذشت. آن روز خدیجه و برادرم خانهی ما بودند، نشسته بودیم روی ایوان. مثل تمام خانههای روستایی، درِ حیاط ما هم جز شبها، همیشه باز بود. شنیدم یک نفر از پشت در صدا میزند: «یااللّه...یااللّه...» صمد بود. برای اولین بار از شنیدن صدایش حال دیگری بهم دست داد. قلبم به تپش افتاد.
برادرم، ایمان، دوید جلوی در و بعد از سلام و احوالپرسی تعارفش کرد بیاید تو. صمد تا من را دید، مثل همیشه لبخند زد و سلام داد. حس کردم صورتم دارد آتش میگیرد. انگار دو تا کفگیر داغ گذاشته بودند روی گونههایم. سرم را پایین انداختم و رفتم توی اتاق.
خدیجه تعارف کرد صمد بیاید تو. تا او آمد، من از اتاق بیرون رفتم. خجالت میکشیدم پیش برادرم با صمد حرف بزنم یا توی اتاقی که او نشسته، بنشینم. صمد یک ساعت ماند و با برادرم و خدیجه حرف زد. وقتی از دیدن من ناامید شد، بلند شد، خداحافظی کرد برود.
توی ایوان من را دید و با لحن کنایهآمیزی گفت: «ببخشید مزاحم شدم. خیلی زحمت دادم. به حاجآقا و شیرین جان سلام برسانید.» بعد خداحافظی کرد و رفت.
خدیجه صدایم کرد و گفت: «قدم! باز که گند زدی. چرا نیامدی تو. بیچاره! ببین برایت چی آورده.» و به چمدانی که دستش بود اشاره کرد و گفت: «دیوانه! این را برای تو آورده.»
آنقدر از دیدن صمد دستپاچه شده بودم که اصلاً چمدان را دستش ندیده بودم. خدیجه دستم را گرفت و با هم به یکی از اتاقهای تودرتویمان رفتیم. درِ اتاق را از تو چفت کردیم و درِ چمدان را باز کردیم. صمد عکس بزرگی از خودش را چسبانده بود توی درِ داخلی چمدان و دورتادورش را چسبکاری کرده بود.
با دیدن عکس، من و خدیجه زدیم زیر خنده. چمدان پر از لباس و پارچه بود.
🔰ادامه دارد....🔰
#داستان #رمان #شهدا #دفاع_مقدس
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#تلاوت_قرآن
👈#صفحه ۴۸۲
#امروز👇
👈 #جمعه #بیستونهم_اردیبهشت ۱۴۰۲
👈 ثواب قرائت امروز محضر مبارک #بی_بی_فاطمه_زهرا علیهاسلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ویدیو
🚩 #داستان_کوتاه و آموزنده از #امام_صادق علیهالسلام
🎤 #سخنرانی #مرحوم_استاد_فاطمینیا
#عترت_شناسی #مهدویت #امام_زمان
👌 از #آیتالله_سید_عبدالکریم_کشمیری نقل شده است:
☘ یک بار از #مرحوم_سیدقاضی درخواست #کیمیا و راهنمایی رسیدن بدان را کردم.
✍ ایشان فرمود : این ذکر را بسیار بگو که این خود کیمیاست :
🤲 أللّهم أغنِنی بِحَلالِک عن حرامک و بفضلک عَمَّن سِواک.
📗 عطش ، ص۱۰۱
#سخن_بزرگان #اخلاقی #سبک_زندگی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یک هدیه ۲۵ ثانیه ای بسیار ارزشمند از طرف سید مرتضی آوینی برای همه ما
هدیه ای که پس از دیدن و شنیدنش، خود آرامشی غیرقابل وصف را به ما هدیه می دهد! با هم ببینیم.
🌹 #شهید_سیدمرتضی_آوینی
#شهدا #قهرمانان
☘ مهمترین چیز در احساس خوشبختی این است که بچه احساس کند #خانواده دوستش دارند. #عشق و پذیرش موجب احساس امنیت میشود.
امنیت مهمترین پایه برای خوشبختی کودک است، چه اکنون و چه در آینده.
بچه در چهارچوب این امنیت، جرأت میکند رفتارهای مختلف را آزمایش کند و این به نوبه خود برای رشد بچه ضروری است. بچه با احساس امنیت میآموزد که اگر هم اشتباهی کند، پدر و مادر، او را همچنان دوست خواهند داشت.
#تربیت #تربیت_فرزند #تربیت_کودک #سبک_زندگی #فرزندپروری #فرزندآوری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌ماجرای دردناک #زنان_آرامشدهنده کرهای
ایالات متحده این زنها را بهعنوان تجهیزات نظامی کلاس پنج برچسب میزد؛ یعنی آنها را در حد آبجوی سرد (کالا) میدانستند!
🗣مرد خوشخیال ساده...
#زن_زندگی_آزادی #جهاد_تبیین #روشنگری #آگاهی_سیاسی
#زن_در_نگاه_غرب #آزادی
🌷 #دختر_شینا – قسمت 5⃣1⃣
✅ فصل سوم
.... چمدان پر از لباس و پارچه بود.
لابهلای لباسها هم چند تا صابون عطری عروس گذاشته بود تا همه چیز بوی خوب بگیرد. لباسها هم با سلیقهی تمام تا شده بود.
خدیجه سر شوخی را باز کرد و گفت: «کوفتت بشود قدم، خوش به حالت. چقدر دوستت دارد.» ایمان که به دنبالمان آمده بود، به در میکوبید. با هول از جا بلند شدم و گفتم: «خدیجه! بیا چمدان را یک جایی قایم بکنیم.» خدیجه تعجب کرد: «چرا قایم کنیم؟!»
خجالت میکشیدم ایمان چمدان را ببیند. گفتم: «اگر ایمان عکس صمد را ببیند، فکر میکند من هم به او عکس دادهام.»
ایمان دوباره به در کوبید و گفت: «چرا در را بستهاید؟! باز کنید ببینم.» با خدیجه سعی کردیم عکس را بکنیم، نشد. انگار صمد زیر عکس هم چسب زده بود که به این راحتی کنده نمیشد. خدیجه به شوخی گفت: «ببین انگار چسب دوقلو زده به این عکس. چقدر از خودش متشکر است.»
ایمان، چنان به در میکوبید که در میخواست از جا بکند. دیدیم چارهای نیست و عکس را به هیچ شکلی نمیتوانیم بکنیم. درِ چمدان را بستیم و زیر رختخوابهایی که گوشهی اتاق و روی هم چیده شده بود، قایمش کردیم.
خدیجه در را به روی ایمان باز کرد. ایمان که شستش خبردار شده بود کاسهای زیر نیمکاسه است، اول با نگاه اتاق را وارسی کرد و بعد گفت: «پس کو چمدان. صمد برای قدم چی آورده بود؟!»
زیر لب و آهسته به خدیجه گفتم: «به جان خودم اگر لو بدهی، من میدانم و تو.»
خدیجه سر ایمان را گرم کرد و دستش را کشید و او را از اتاق بیرون برد.
🔰ادامه دارد....🔰
#داستان #داستان_کوتاه #شهدا #دفاع_مقدس
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #نماهنگ | دعایی که #آیتالله_بهجت به #رهبرانقلاب توصیه کردند
🏴 انتشار بمناسبت سالگرد ارتحال حضرت آیتالله حاج شیخ محمدتقی بهجت
#سخن_بزرگان #اخلاقی #جهاد_تبیین
🔴 توجه به حضرت، حلال مشکلات
🔹 #سخن_بزرگان #آیتالله_مصباح(ره):
🔵 میشود ما هدیهای بدهیم و او ندیده بگیرد؟ اگر این را باور کنیم و توجه کنیم، خیلی وضعمان عوض میشود. بسیاری از مشکلاتمان با همین حل میشود. مشکلات لاینحلمان که حاضریم برایش میلیونها پول خرج کنیم، روزها و ساعتها وقت صرف کنیم، پیش هر کس و ناکسی برویم و سر خم کنیم، التماس کنیم؛ اما با یک توجه به وجود مقدس ولی عصر، بیمنت و با عزت حل میشود؛ اما غافلیم
#امام_زمان
#مهدویت
🍃اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَُ🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 استغفار وتخلیه انرژی های منفی اعصاب خردی ها
#سبک_زندگی
#تلاوت_قرآن
👈#صفحه ۴۸۳
#امروز👇
👈 #شنبه #سیام_اردیبهشت ۱۴۰۲
👈 ثواب قرائت امروز محضر مبارک #بی_بی_فاطمه_زهرا علیهاسلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 از مهمترین اصول در جلوگیری از دعوای زن و شوهری و عصبانیت و بدزبانی #همسر این است که قِلِق همسرتان را بشناسید و بهانهی عصبانیت و بدزبانی او را ایجاد نکنید.
✅ لازمهی اینکار، تفکر نسبت به کوچکترین گفتارها و رفتارهای خودمان است.
👈 و البته نتیجهی اینکار، محبوبیت شما و اصلاح تدریجی صفت ناپسند همسر و شیوه تعاملمان با همسر است.
#همسرداری #مهارت_همسرداری #سبک_زندگی #زناشویی
14.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️بیماری #مانکنهای اروپایی 😱
🔞 #بازی_خطرناکی که فقط دختران اجازه ورود به آن را دارند چیست؟🔞
#جهاد_تبیین #روشنگری #سبک_زندگی #حجاب #حجاب_عفاف #امر_به_معروف #بازی_مرکب #بازی_مرگ
🌷 #دختر_شینا – قسمت6⃣1⃣
✅ فصل چهارم
.... خدیجه سر ایمان را گرم کرد و دستش را کشید و او را از اتاق بیرون برد.
روزها پشت سر هم میآمدند و میرفتند. گاهی صمد تندتند به سراغم میآمد و گاهی هم ماه به ماه پیدایش نمیشد. اوضاع مملکت به هم ریخته بود و تظاهرات ضد شاهنشاهی به روستاها هم کشیده شده بود.
بهار تمام شد. پاییز هم آمد و رفت. زمستان سرد و یخبندان را هم پشت سر گذاشتیم. در نبود صمد، گاهی او را به کلی فراموش میکردم؛ اما همین که از راه میرسید، یادم میافتاد انگار قرار است بین من و او اتفاقی بیفتد و با این فکر نگران میشدم؛ اما توجه بیش از اندازه پدرم به من باعث دلخوشیام میشد و زود همه چیز را از یاد میبردم.
چند روزی بیشتر به عید نمانده بود. مادرم شام مفصلی پخته و فامیل را دعوت کرده بود. همهی روستا مادرم را به کدبانوگری میشناختند.
دست پختش را کسی توی قایش نداشت. از محبتش هیچ کس سیر نمیشد. به همین خاطر، همه صدایش میکردند « شیرین جان ».
آن روز زن برادرها و خواهرهایم هم برای کمک به خانهی ما آمده بودند. مادرم خانواده صمد را هم دعوت کرده بود. دمِ غروب، دیدیم عدهای روی پشت بام اتاقی که ما توی آن نشسته بودیم راه میروند، پا میکوبند و شعر میخوانند.
وسط سقف، دریچهای بود که همهی خانههای روستا شبیه آن را داشتند. بچهها آمدند و گفتند: «آقا صمد و دوستانش روی پشتبام هستند.» همانطور که نشسته بودیم و به صداها گوش میدادیم، دیدیم بقچهای، که به طنابی وصل شده بود، از داخل دریچه آویزان شد توی اتاق؛ درست بالای کرسی.
از داخل دریچه آویزان شد توی اتاق؛ درست بالای کرسی.
چند نفری از دوستانم هم به این مهمانی دعوت شده بودند. آنها دست زدند و گفتند: «قدم! یااللّه بقچه را بگیر.» هنوز باور نداشتم صمد همان آقای داماد است و این برنامه هم طبق رسم و رسومی که داشتیم برای من که عروس بودم، گرفته شده است. به همین خاطر از جایم تکان نخوردم و گفتم: «شما بروید بگیرید.»
یکی از دوستانم دستم را گرفت و به زور هلم داد روی کرسی و گفت: « زودباش. » چارهای نبود، رفتم روی کرسی بقچه را بگیرم.
صمد انگار شوخیاش گرفته بود. طناب را بالا کشید.مجبور شدم روی پنجهی پاهایم بایستم، اما صمد باز هم طناب را بالاتر کشید.
صدای خندههایش را از توی دریچه میشنیدک. با خودم گفتم: « الان نشانت میدهم. » خم شدم و طوری که صمد فکر کند میخواهم از کرسی پایین بیایم، یک پایم را روی زمین گذاشتم. صمد که فکر کرده بود من از این کارش بدم آمده و نمیخواهم بقچه را بگیرم. طناب را شل کرد؛ آنقدر که تا بالای سرم رسید. به یک چشم بر هم زدن، برگشتم و بقچه را توی هوا گرفتم.
صمد، که بازی را باخته بود، طناب را شلتر کرد. مهمانها برایم دست زدند. جلو آمدند و با شادی طناب را از بقچه جدا کردند و آن را بردند وسط اتاق و بازش کردند.
صمد باز هم سنگ تمام گذاشته بود؛ بلوز و شلوار و دامن و روسریهایی که آخرین مدل روز بود و پارچههای گرانقیمت و شیکی که همه را به تعجب انداخت. مادم هم برای صمد چیزهایی خریده بود.
آنها را آورد و توی همان بقچه گذاشت. کفش و لباس زیر و جوراب، با یک پیراهن و پارچهی شلواری و صابون و نبات. بقچه را گره زد و طناب را که از سقف آویزان بود به بقچه وصل کرد و گفت: « قدم جان! بگو آقا صمد طناب را بکشد. »
رفتم روی کرسی؛ اما مانده بودم چطور صدایش کنم. این اولین باری بود که میخواستم اسمش را صدا کنم. اول طناب را چند بار کشیدم، اما انگار کسی حواسش به طناب نبود. روی پشتبام میخواندند و میرقصیدند...
🔰ادامه دارد....
#داستان #داستان_کوتاه #شهدا #دفاع_مقدس
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
✅همسرتان یک درخت نیست!
پس وقتی در مورد او صحبت میکنید از اسامی اشاره مثل "این" یا "اون" به کار نبرید❗️
یک اسم یا لقب زیبا انتخاب کنید که فقط مختص همسرتان باشد..💞
#همسرداری #سبک_زندگی #زناشویی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ «ناامید کردن مردم از اهداف اصلی دشمن است»
بسیار بسیار مهم ‼️
حتما ببینید و برای دوستانتان بفرستید!👆🏻
پن: قابل توجه تمامی کسانی که صبح تا شب در حال تزریق ناامیدی و القاء یأس هستند!!
مدعی انتقاد کردن هستند و در عمل در حال تخریب و تضعیف کل نظام !!!⛔️
#جهاد_تبیین #روشنگری #آگاهی_سیاسی #همگام_با_رهبری #گام_دوم_انقلاب