🧕خانُــــم بَــــــلا💞
پدرم مرد و مادرم هم تو هفتم پدرم سکته مغزی کرد و فوت کرد😭 و منو همتا خواهرمو میگم ، مجبور شدیم از بو
#پل
#قسمت _10
سر میز همه بودن و مثل ظهر کیارش تو فکر بود.
بعد از شام بر عکس همیشه که همه جلو تلویزیون میشستن کیارش زود رفت طرف اتاقش.
کیارش: من خسته ام میرم بخوابم . تارا بیا کارت دارم.
دوست داشتم برم ولی نمیتونستم پاهام یاری نمیکرد. سرمو با کارهای آشپزخونه گرم کردم بعد از یک ربع صدای کیارش در اومد.
کیارش: تارا بیا کارت دارم دختر.
دیگه مجبور بودم برم. رفتم تو اتاقش و جلوش ایستادم.
کیارش: بشین
-: راحتم
کیارش: تو از دست من ناراحتی؟
-: چرا باید ناراحت باشم؟
کیارش: از ظهر باهام حرف نمیزنی.
-: مگه تو حرف زدی و حرفت بی جواب مونده؟
کیارش: نه ولی تو اینطوری نبودی.
-: من که از ظهر تو اتاقم بودم تو خواب با تو حرف میزدم؟
کیارش: باشه . امروز میخواستم باهات حرف بزنم که نشد.
میخواستم فریاد بزنم چرا نشد؟ چون چشمت به بهانه افتاد نشد؟ اصلا یادت نبود که بخوای توضیح بدی. حالا یادت افتاده؟ ولی چیزی نگفتم و همینطور نگاهش کردم.
کیارش: فردا وقت داری؟
نمیدونم چرا یک دفعه افتادم سر لج.
-: نه
کیارش: چرا؟
-: مثل اینکه خودتونم دانشجویید یعنی نمیدونی باید درس بخونم امتحانات نیم ترم نزدیکه؟
کیارش: من نیم ساعت بیشتر وقتتو نمیگیرم.
-: نه کیارش فردا با بچه ها قرار داریم بریم کتابخونه نمیتونم قرارو به هم بزنم.
کیارش: پس فردا؟
-: قراره بریم خونه سولماز درس بخونیم صبح تا عصر هم کلاس دارم.
کیارش : جمعه؟
دیگه نمیدونستم چی بگم. بهانه هام تموم شده بود.
-: حالا تا جمعه
کیارش: خوب پس برای امروز خانوم دلخورن
-: یعنی چی؟
کیارش: یعنی چون قرار بود صحبت کنیم و نشده ناراحتی که اینطوری جواب منو میدی.
دیگه نتونستم تحمل کنم و از اتاق اومدم بیرون. نمیتونستم بگم نه نگاههات به بهانه منو دلخور کرده. طرز حرف زدنت که با هیچ کس ندیده بودم. حتی با خوشگل ترین دختر دانشکده.
کیارش دنبالم اومد بیرون تو هال و بدون توجه به اینکه همه دارن نگاهمون میکنن داد زد
کیارش: گفتم کارم تموم شده که سرتو میندازی پایین میری؟
باید جوابشو میدادم نباید میذاشتم بفهمه از چی ناراحتم ولی نمیتونستم.
-: اذیتم نکن کیارش بعدا صحبت میکنیم.
کیارش: به جای اینکه بزرگ بشی داری پس رفت میکنی خانوم. یعنی انقدر بچه ای که چون نشده امروز به کارمون برسیم قهر میکنی؟
دیگه نتونستم حرفشو بی جواب بذارم بار اول بود اینطور سرم داد میکشید بغض گلومو گرفته بود. برای اینکه بغضم سر باز نکنه فریاد زدم.
نخیر از این ناراحت نیستم. از این ناراحتم که بدون اینکه اصلا برات مهم باشه که من امروز کار دارم یا نه با من قرار میذاری حتی نمیپرسی که میتونم امروز باهات بیام بیرون یا نه فقط میگی فردا میام دنبالت. بعد میای سر قرار و بدون اینکه باز برات مهم باشه که من شاید از ده تا کارم زدم که به قرارم با تو برسم بدون اینکه حرفتو بزنی میای خونه و حتی توضیح نمیدی که چرا بدون اینکه به کارمون برسیم اومدیم خونه بعد هم میری تو اتاقت و آخر شب صدام میکنی و میگی فردا میای سراغم؟
مگه من بیکارم؟ چرا فکر میکنی همه باید دست به سینه ی آقا باشن که اگر کسی رو طلبید فوری همه کارشونو بذارن زمین که آقا کارشون داره؟ شده یک ذره فقط یک ذره به آدمای دیگه اهمیت بدی؟ فقط تویی که کار داری؟ فقط تویی که مهمی؟ ما هیچکدوم آدم نیستیم؟ این کاوه هر وقت اومد حرف بزنه یه جوری ساکتش کردی چرا؟ چون دو سال ازش بزرگتری؟ خاله هر جا خواست بره باید با تو هماهنگ کنه یک بار نشد وقتی که خودش تعیین میکنه به کارش برسه چون آقا کیارش باید بگن کی وقت دارن خاله رو ببرن جایی. هر وقت باهات کار داریم باید دو روز قبل بهت بگیم تا ببینیم آقا کی وقت داره
🎀
https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#سوال_اعضا 😍 سلام سارا جان لطفامشکل منم بزارتادوستان راهکاربدن کمکم کنن من ۲۱سالمه وشوهرم ۲۷بچم ۳م
#پاسخ_اعضای_خوبمون 😍
سلام ب دوست امروزببین عزیزدلم اگه شوهرشماکارخوب داره به هیچ اعنوان نرین روستااونم کجاپیش مادرشوهرکی فضول الکی میگه دربازنکن مگه میشه من بخاطرسربازی شوهرم اومدم کوچه مادرشوهرایناخیلی خوبن ولی دخترم بشدت وابسته اوناشدمگه میشه نیان راه ندیدم فقط بایدقناعت نکنیدقرعه خونه گی بزارین به فک فامیلاتون بگین اولن پولم برای خودتون بااون پول میتونیدپول خونه رواجاره کنیداگه الان برین روستاهیچ وقت دیگه برنمیگیردبدترازالان دعواتون میشه پس سرحرفتون وایسین تحویلش نگیروالاقبول نمیکرداولش
•┈••✾•••✿❀✿•••✾••┈•
🎀 @delbrak1 🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#سوال_اعضا 😍 سلام سارا جان لطفامشکل منم بزارتادوستان راهکاربدن کمکم کنن من ۲۱سالمه وشوهرم ۲۷بچم ۳م
💐🌸🍃🍂❄️🍃🌻🍁🍃❄️🍂
🌼🌿
🌺
#پاسخ_اعضای_خوبمون 😍
سلام به همه دوستان عزیز میخواستم راهنمایی کنم چون من هم توی روستا زندگی کردم هم توی شهر توی شهر امکانات بیشتر ولی خونه برات نمیشه چون اینقدر پول ندارین که هم زمین بخرین هم خونه درست کنید میشه برین توی روستا خونه درست کنید یه خونه زیبا با درب خونه جدا که کاری به کار بقیه نداشته باشید تا چندسال که شوهرت کارکنه بتونه یه خونه دیگه توی شهر بخره اون وقت هم توی شهر خونه داری هم روستا میتونی وقت های که از سرصدای شهر خسته شدی بری اونجا استراحت تفریح این جوری طلا هات بی مصرف نمیشه فروختی برا خونه هم هروقت دوست نداشتی میتونی به نرخ روز بفروشیش پولشو برداری بیای شهرخونه بخری حالا هرجور خودت بهتر میدونی مردم روستا یکم کنجکاون یه خورده بمونی براشون تکراری میشی دیگه ازت سوال جواب نمیپرسن درباره اینکه توی روستا همه فامیل شوهرت هستن اینکه خوبه کسی بدتو نمیخواد چون با شوهرت فامیل هستن بهتر هواتو دارن حالا تصمیم با خودته عزیزم ولی شوهرت درنظر بگیر با این وضعیت اقتصادی کشور اگر حالا صاحب خونه نشی فکرنکنم که به این زودی خونه پیدا بشه برا طلا هاتو میدی برا کرایه که سال به سال داره بالاتر میره تو نمیتونی با پول امسال سال دیگه خونه درست کنی با ارزوی موفقیت یه زندگی اروم برا شما دوست عزیز💐❤️
•┈••✾•••✿❀✿•••✾••┈•
🎀 @delbrak1 🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#سوال_اعضا 😍 سلام سارا جان لطفامشکل منم بزارتادوستان راهکاربدن کمکم کنن من ۲۱سالمه وشوهرم ۲۷بچم ۳م
#پاسخ_اعضای_خوبمون 😍
باسلام خدمت همه اعضای کانال خوب در جواب اون خانومی که گفتن شوهرشون اصرار داره که باید بره روستا زندگی کنه...باید بگم که عزیزم من هم با شما همدردی من هم یک دختر شهری بودم که بایک پسر روستایی ازدواج کردم از اولش هم قرار نبود که تو روستا زندگی کنه ولی همین که خرش از پل گذشت بعداز عروسی گفت که من شهر نمیام توهم باید تو روستا زندگی کنی منم از ناچاری وترس از آبرو ودعوا طلا همامو دادم وتو روستا خونه ساختیم بماند که چه سختی هایی کشیدم ولی زندگی تو روستا به درد دختر شهری نمیخوره چون مدام خانواده شوهر تورو چک میکنن ببینن در چه حالی ...روستا هیچ پیشرفتی هم نداره وباید مدام تو خونه در اسارت زندگی کنی وقید خانوادتو هم بزنی واز آخر هم پشیمان میشی که ای کاش توشهر میموندم ...تو شهر بمون مستاجر ی بکش بهتر از زندگی توروستاس
•┈••✾•••✿❀✿•••✾••┈•
🎀 @delbrak1 🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#سوال_اعضا 😍 سلام سارا جان لطفامشکل منم بزارتادوستان راهکاربدن کمکم کنن من ۲۱سالمه وشوهرم ۲۷بچم ۳م
💐🌸🍃🍂❄️🍃🌻🍁🍃❄️🍂
🌼🌿
🌺
#پاسخ_اعضای_خوبمون 😍
سلام به همه اعضای گروه وسارا جون ودوستان عزیزم که نمیخوان برن روستا به نظر من سه چهار سال برو روستا تا وضیعت اقتصادیتون درست کنید تا یه پولی درست کردین یه خونه از شهر بخرین برگردین اینجوری با یه تیر دونشون میزنی هم مستاجر نمیشی هم پول پسنداز میکنی یکم تو روستا زندگی کردن واسه یه شهری سخته ولی اگه بخوای خونه دار بشی تو شهر یه پول دستو پا کنی
•┈••✾•••✿❀✿•••✾••┈•
🎀 @delbrak1 🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
🌸🍃🍃🍃🍃🍃 خانم کانالمون از دامادش میگه
سلام
امیدوارم حال دلتون خوب باشه
ممنونم از کانال قشنگتون
منم درخواست راهنمایی دارم از دوستان
دخترم چندسال بود با پسری دوست بودن واین پسر ازفامیلمون بود
وقصدشون هم ازدواج بود
تا اینکه بعداز چند سال اومدن خاستگاری با اینکه همه مخالف بودن اما دخترم اسرار به همین ازدواج داشت
بعد از ازدواجشون من یک لحظه آروم نمیتونم باشم
چون از لحاظ خانواده ما خیللی باهم فرق داریم
ودخترمن دختر زرنگ وکاری و خیلی عاقل هست اما وقتی میبینم دخترم باید مثل یبچه همش به شوهرش بگه اینکارو کن یا نکن خیلی ناراحت میشم که چرا گداشتم این ازدواج سربگیره از بس فکر کردم دچار سرطان شدم
اینم بگم دومادم اهل نماز وروزه هست اما نمیدونم چرا بااین قضیه کنارنمیام احساس میکنم بچه ما بادستاخودم تو آتیش انداختم...
🎀 @delbrak1 🎀
#همسرداری
💑همسران موفق💑
اگر میخواهید رابطهتان خراب نشود
هرگز از این عبارات استفاده نکنید:
✖عباراتی مثل «ارزش ناراحتی نداره» یا «تا کی میخوای راجع به این موضوع ناراحت باشی؟» نهتنها به شریک زندگی ما احساس مثبت و خوبی نمیدهند، بلکه ارزش احساسات آنها را نادیده میگیرند.
⚖️ عباراتی که شریک زندگیتان را با دیگران مقایسه میکنند.
🔨 عباراتی که اعتماد بهنفس شریک زندگی شما را از بین میبرند. عباراتی مثل «به خودت میگی مرد؟»، «کی حاضر میشد تو رو بگیره؟» و «به جز من هیچکسی تو رو حساب نمیکرد».
😓 عباراتی که شما را از آشنایی و یا ملاقات با شریک زندگیتان پشیمان نشان میدهند. عباراتی مانند «کاش هیچوقت باهات آشنا نمیشدم» قدرت تخریب یک رابطه را دارند.
😑 عباراتی که احترام طرف مقابل را نگه نمیدارند و او را کم اهمیت جلوه میدهند؛ مانند «به تو هیچ ربطی نداره!»، «به خودم مربوطه» و «مجبور نیستم به تو جواب پس بدم».
💑 همسرشناسی 💑
🎀 @delbrak1 🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
𝙑𝙞𝙙𝙚𝙤
تـــو خلاصه همه چیزای
خوبی که از خدا خواستم ....🫂♥️
· · · · · • ✢ • · · · · · •
────𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮────
🎀 @delbrak1 🎀
💃بانوی قرررری💃
#ایده_قدرشناسی♥️
#تشکر
یه دفترچه📕 بگیرید و هر کار خوبی که آقایی انجام میده با تاریخ توش بنویسید حتی کارای خیلی کوچیک. مثلا:
مرسی که امروز از دستپختم تعریف کردی.
یا مرسی که صبر کردی با هم ناهار🍱 بخوریم، یا برام گل💐خریدی و...
هر روز این دفترچه📕 رو باز کنین و فکر کنین که چه کارهای خوبی انجام داده،
این کار باعث میشه همه ی خوبیهاش به چشمتون بیاد و یادتون نره.
میتونید تو یه مناسبتی بهش هدیه بدین واسه خودتونم خیلی مفیده. 😍
────𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮────
🎀 @delbrak1 🎀
#نکات_ضخیم
🎁بی بهانه به خانم خودهدیه دهید
به او کادوهایی با فکر قبلی هدیه بدهید. خانم ها عاشق این هستند که طرف مقابل آنها را سورپرایز کند. این هدایا لازم نیست که حتماً گرانقیمت باشند تا او را خوشحال کنند، بلکه فقط کافیست این کار را از صمیم قلب خود انجام دهید. ارزش یک هدیه هیچ ربطی به قیمت آن ندارد بلکه فکری که ورای آن بوده و دلیل خریداری است که آنرا ارزشمند می کند. این هدیه های گاه و بی گاه به خانم نشان می دهد که تنها کسی است که شما در ذهن خود به او فکر می کنید و برایش ارزش و اهمیت قائل هستید.
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈
🎀 @delbrak1 🎀
#هردو_بدانیم
چه خوب است #مرد👨 به همسرش بگوید ای کاش همه ی زن ها مثل تو بودند، تو در دنیا نمونه ای🌹
وچقدر خوب که #زن 👩به شوهرش بگوید ای کاش همه ی زن ها مثل من خوش شانس بودند و شوهری مثل شما داشتند ❤️
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
🎀 @delbrak1 🎀
حل کن ☕
تمام مشکلات را در فنجان روزگار ☕
قند عشق در دلت آب کن❤
تا شیرینترین لحظات را نوش جان کنی☕
صبح زیباتون به شیرینی آرزو هاتون ☕🌸😊
#صبحتون_بخیر🌸🍃🌸
🎀 @delbrak1 🎀
#کلمه_جات🔖
کلمه لری [ هِناسم و خِرت♥️ ] به معنی :
لر ها وقتی میخوان قربون صدقه یکی برن از این جمله استفاده میکنند. یعنی نفس هام فدات.ᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢ
کلمه روسی [ ♥️мой смех] به معنی :
خندهی من. روس ها کسی که باعث همهی زیبایی یک صورت یعنی دلیل لبخندشون اینجوری صداش میکنند.ᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢ
کلمه لری [ تیامی♥️ ] به معنی :
چشمانم؛ بسیار عزیز و دوس داشتنی.
چشماتو اینجوري سیو کن=)) ᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢᆢ
کلمه بریتانیایی [ 🫀Hwinzee ] به معنی :
سرتو گذاشتن رو پای کسی که دوسش داری چون بهت
حس صمیمیت و آسایش میده و به آرامش میرسی.
────𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮────
🎀 @delbrak1 🎀
گله ها و ناراحتی های خود را
با متانت و نرمی با شوهر در ميان بگذاريد
در موقع ناراحتی گله خود را اظهار نكنيد. تحمل كنيد تا وقتی شما و شوهرتان در آرامش روحی و خيال هستيد آن وقت شكايت خودتونو بگید:
- تنها باشيد فقط شما و شوهرتان
- عاقل و متين و منطقی برخورد کنید
- لحن حرف زدن شما تند نباشد و بوی تحكم و برتری ندهد
- طريقه گفتن شما طوری باشد كه واقعا يك راست برويد سر اصل مطلب و ساعت ها مقدمه چينی نكنيد و رنجش خود را به شوهرتان بفهمانيد. مثلا بگوييد: "من از اين كه تو فلان حرف رو پيش خانوادت به من زدی رنجيده خاطر شدم." و در ادامه بگوييد "چه خوب بود كه اگر هم حرفی داری وقتی تنها هستيم به خودم بگويی"
🎀 @delbrak1 🎀
کافیست صبح که چشمانت را باز میکنی ،
لبخندی بزنی جانم ...
صبح که جای خودش را دارد ،
ظهر و عصر و شب هم بخیر میشود ...
🎀 @delbrak1 🎀
هدایت شده از Sara
❌ دلشوره بدی داشتم همه سر شام نشسته بودیم .
ساعت حدود 10 شب بود که یک دفعه کیارش از اتاقش یورش آورد بیرون و یک دفعه منو بغل کرد و شروع کرد داد زدن و چرخیدن.
همه مات و مبهوت به هم نگاه میکردیم که 😱😍....👇
https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
داستان تلخ جدایی من و کیارش...👆👆👆😱😭😭
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
❌ دلشوره بدی داشتم همه سر شام نشسته بودیم . ساعت حدود 10 شب بود که یک دفعه کیارش از اتاقش یورش آور
#پل
#قسمت _11
ولی وقتی من میگم فردا کار دارم متهم میشم به اینکه بچه ام به اینکه قهر کردم. این من نیستم که باید بزرگ بشم آقا این شمایید که باید عوض بشید.
همه مات به من نگاه میکردم تو تمام این سالها برای بار اول من صدامو بالا برده بودم. بار اول بود که جواب یکی از ساکنین اون خونه رو میدادم. کاوه ریز ریز میخندید. کیارش همینطور مبهوت به من نگاه میکردم. خاله سر خودشو با بافتنی تو دستش گرم کرد. همتا هم با ناخونهاش بازی میکرد. کیارش برای چند لحظه همینطور به من نگاه کرد و بعد بدون اینکه حرفی بزنه رفت تو اتاقش. منم بدون اینکه به صورت کسی نگاه کنم رفتم تو اتاقم. خدا رو شکر کردم که کیارش نفهمید درد من هیچکدوم از چیزهایی که گفتم نبود درد من بهانه بود و بس.
تا روز جمعه نه کیارش با من حرف زد نه من با اون. حتی روزی که با هم کلاس داشتیم نه اون منتظر من شد نه من منتظر اون هر کدوم به فاصله ی ده دقیقه رسیدیم خونه. خاله معلوم بود عذاب میکشه ولی نمیخواد دخالت کنه. کیارش فقط غذاشو میخورد و میرفت تو اتاقش من هم همینطور هیچ کس هم باهامون کار نداشت. جمعه دیگه کلافه شده بودم میخواستم برم بهش بگم غلط کردم که اون حرفها رو زدم. تو هر لحظه که بهم بگی برای تو وقت دارم. آماده ام جونمو برات بدم چه برسه وقتم. خدایا من چرا اون حرفها رو زدم؟ چرا سرش داد زدم؟ پشیمونی مثل خوره منو میخورد. جمعه ساعت 4 بود که بلاخره از اتاقش اومد بیرون. داشتم میرفتم تو اتاقم که با صداش میخکوب شدم
کیارش: تارا صبر کن کارت دارم.
برگشتم و سر جام نشستم. دست و پام میلرزید . همه تو خونه بودن ولی هیچکس به روی خودش نیاورد که صدای کیارش و شنیده انگار با دعوای منو کیارش همه با کیارش قهر بودن یا شایداون با همه قهر بود که با کسی حرف نمیزد.
کیارش: میشه لطف کنی و بیاید تو سالن؟
دو دقیقه نشد که همه جمع شدن.
کیارش: مامان. اول میخواستم از شما عذر خواهی کنم. به خاطر تمام این سالها که با خودخواهیم عذابتون دادم.
خاله : این حرفها چیه؟
کیارش: صبر کن مامان. بذار حرفمو کامل بزنم. شاید متوجه نبودم از موقعی که بابا فوت کرد با اینکه خدا رو شکر انقدر داریم که هیچ کدوم کار نکنیم و راحت زندگی کنیم ولی چون حس کردم من مرد این خونه ام نا خود آگاه رفتارم سخت و لحنم آمرانه شد و میدونم شما رو هم با این رفتارم عذاب دادم. به کاوه سخت گرفتم چون همیشه نگرانش بودم انقدر که متوجه نشدم انقدر بزرگ شده که برای خودش رفتار و منشی داشته باشه اگر به من نیاز داشته باشه در حد یک برادره.
کاوه: این حرف و نزن کیارش تو برای من فقط یه برادر نیستی.
کیارش رو به همتا کرد و گفت: وقتی شما دو تا اومدید تو این خونه فکر میکردم مسوولیتم سنگین شده و انقدر به خودم گفتم باید مراقب شما دو تا باشم که بازم یادم رفت که دختر خاله های من هر کدوم دارای شخصیتی هستن که زبانزد همسایه و دوست و آشناست.
و بعد رو به من کرد و گفت: وقتی اون حرفها رو به من زدی بد جور شوکه شدم یک روز کامل داشتم محکومت میکردم که حق نداشتی با من اینطور حرف بزنی ولی وقتی عصبانیتم فروکش کرد فهمیدم همه ی حرفات درسته باید خیلی وقت پیش یکی این حرفها رو به من میزد . حالا ازت میخوام که هر روزی وقت داشتی به من بگی تا هماهنگ کنیم و به کارمون برسیم.
همه خوشحال بودن و به هم نگاه میکردم. مسئوولیت پذیری کیارش زبانزد بود ولی خودخواهی خاص خودشو داشت که حالا با حرفهایی که من از سر عصبانیت زدم به خودش اومده بود.
برای اینکه باور کنه دیگه دلخور نیستم( هر چند بودم ) چهره ی متفکر ها رو به خودم رفتم و گفتم:
-: خوب بذار فکر کنم.
https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#پل #قسمت _11 ولی وقتی من میگم فردا کار دارم متهم میشم به اینکه بچه ام به اینکه قهر کردم. این من نیس
#پل
#قسمت12
من از الان وقت دارم تا هر وقت که شما بگید سرکار.
یک دفعه همه با هم زدن زیر خنده. کیارش هم برای بار اول تو جمع خودمون با صدای بلند خندید دلم براش ضعف میرفت. دلم نمیخواست روزی عذر خواهیشو بشنوم انگار همه چیز از دلم پاک شد فقط به خاطر خندیدنش. زیر لب گفتم دوستت دارم مرد من . دوستت دارم.
فرداش موقع برگشت از دانشگاه کیارش جلوی یک کافی شاپ نگه داشت و با هم رفتیم تو. بعد از سفارش قهوه کیارش یک کم من من کرد و بعد گفت: اصلا صلاحه جریان رو به تو بگم یا نه اما ترجیح میدم هر دومون کاملا هوشیار باشیم.
دلم به شور افتاد.
-: چی شده؟
کیارش: تو متوجه رفتار همتا و کاوه شدی؟
خیالم راحت شد . هر چند که این هم واسه خودش مسئله ای بود.
-: تقریبا.
کیارش: من وقتی شک کردم چند باری تعقیبشون کردم دیدم چند بار با هم قرار گذاشتن بیرون و وقتی میان خونه به فاصله ی یک ربع میان خونه. رفتارشون هم بیش از اندازه صمیمیه والا منو تو هم با هم قرار میذاریم بیرون ولی اینطور نیستیم.
میخواستم بگم کاش بودیم.
-: خوب اصلا شاید این دو تا با هم دوست شدن یا قصد ازدواج داشته باشن به نظرت ایرادی داره؟ چون با شناختی که من از همتا و کاوه دارم آدمهایی نیستن که همینجوری و از سر هوس به هم نزدیک شده باشن.
کیارش: من قبول دارم ولی هم همتا بچه است هم کاوه من میترسم انقدر به هم نزدیک بشن که تا بخوان با هم ازدواج کنن یه کاری دست همدیگه داده باشن و تو عروسیشون بچه شون مدرسه ای باشه.
یک دفعه صورتم از خجالت سرخ شد.
کیارش زد زیر خنده : حالا تو چرا سرخ شدی؟
خنده ام گرفت
-: خوب حالا میگی چیکار کنیم؟
کیارش: تا میتونی همتا رو تنها نذار بیرون هم که کاری نمیتونن بکنن. سعی کن از همتا هم حرف بکشی ببینی جریان چیه.
-: باشه . پس بلند شو بریم. پیش به سوی ماموریت.
تو راه از تصور کاوه و همتا در کنار هم خنده ام گرفته بود و هی میخندیدم. کیارش از خنده ی من خنده اش گرفته بود.
کیارش: چرا میخندی دختر؟
-: باورم نمیشه این دو تا بچه با هم باشن.
کیارش: ما فکر میکنیم بچه ان . همش دو سال از ما کوچکترن. ولی خودمونیم این دو تا کی با هم جور شدن که ما نفهمیدیم؟
یاد خودم افتادم که عشق کیارش یک لحظه تو وجودم جرقه زد و منو سوزوند.
-: شاید هیچ وقت خودشون هم نفهمیدن کی عاشق شدن فقط شدن. نفهمیدن کی به هم نزدیک شدن فقط انقدر نزدیک شدن که دیدن دیگه نمیتونن جلوی چشم ما بشینن و فیلم بازی کنن که هیچ حسی به هم ندارن. میخواستن تو وجود هم حل بشن. میخواستن با هم تنها باشن .
وقتی چشمم به کیارش افتاد دیدم مات و مبهوت به من نگاه میکنه. خنده ام گرفت.
-: چیه؟
کیارش: آنچنان پر سوز و گداز حرف میزنی انگار ده ساله عاشقی.
بغضم نمیذاشت حرف بزنم. کاش من جرات همتا رو داشتم کاش کیارش هم مثل کاوه که همتا رو دوست داره منو دوست داشت. کاش میتونستم فریاد بزنم عاشقتم اما به لبخند قناعت کردم.
کیارش: چرا میخندی جواب منو بده ، عاشقی؟
به مسخره گفتم: اووووووه چه جورم پسر خاله.
یک دفعه کیارش ماشین و زد کنار و روشو کرد به من و به در تکیه داد. من موندم چی بگم.
-: چی شده؟
کیارش: تا نگی نمیریم خونه.
-: امروز اومدی زیر پا کشی من یا ماجرای همتا و کاوه رو بگی؟
کیارش: جون کیارش اذیت نکن.
-: چرا قسم میدی مرد حسابی. من اصلا با کسی نشست و برخاست دارم که بخوام عاشقش بشم؟ همین الان اگر بهت بگم عاشقم حتی یک درصد میتونی حدس بزنی عاشق کی میتونم باشم؟
کیارش: آره میتونم.
-: کی؟
کیارش: فکر کردم نکنه تو هم مثل خواهرت دلت برای کاوه رفته.
دهنم از تعجب باز موند. واقعا که چقدر این بچه خنگ بود
https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
من تو زندگیم یه نفرو دارم که خیلی دوسش دارم، وقتی باهاش چت میکنم حالم خوب میشه، وقتی صداشو میشنوم اروم میشم، وقتی میبینمش انگیزه میگیرم
میخواستم بگم اون یه نفر تویی
────𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮────
🎀 @delbrak1 🎀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕برای خودتون
🌸خانواده های پرمهرتون
💕عزیزان و دوستانتون
🌸وهمه کسانی که
💕دوستشون دارید
🌸آرزوی سلامتی
💕وحال خوب ، خوب دارم
🌸روی غم نبینید
💕و یاد خدا همیشه
🌸همراه لحظه هاتون
آدینه تون سرشاراز 💕
بركت، آرامش و سلامتی🌸
🎀 @delbrak1 🎀