⛔️شش اشتباه بزرگ که زنان در رابطه با مردان مرتکب می شوند:
1. زنان در حق مردان مادری میکنند و با آنان مانند بچه رفتار میکنند
2. زنان خود و ارزش هایشان را زیر پا میگذارند و در مقایسه با مردها خودشان را در مقام دوم قرار میدهند
3.زن ها عاشق قدرت های یک مرد میشوند
4.استعداد ها و تواناییهای خود را دست کم میگیرند و یا گاهی اوقات آن را مخفی میکنند
5.زنان از موضع ضعف برخورد میکنند
6.زنان هنگامی که نیازهایشان را از مرد ها مطالبه میکنند به مانند دختر بچه ها رفتار میکنند
┈┈•°.⤳❁ ♥️ ❁⬿.°•┈┈
🎀@delbrak1🎀
روزی به دخترم خواهم گفت:
اگر خواستی ازدواج کنی
با مردی ازدواج کن
که به جای ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ ﻫﺎﯼ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ
ﮐﻪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﯾﮏ ﻃﺮﻑ ﺟﻤﻊ می ﺷﻮﻧﺪ
ﻭ ﺍﺯ ﺳﯿﺎﺳﺖ ﻭ ﮐﺎﺭ ﻭ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ می گویند،
ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﯾﮏ ﻃﺮﻑ ﺩﯾﮕﺮ ﺟﻤﻊ می ﺷﻮﻧﺪ
ﻭ ﺍﺯ ﻣﺎﻧﯿﮑﻮﺭ ﻭ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﺭﮊﯾﻢ ﻏﺬﺍﯾﯽ ﻭ ﺟُﮏ ﻫﺎ و ... صحبت می کنند؛
تو را ﺑﻪ؛
دوچرخه ﺳﻮﺍﺭﯼ،
کوهنوردی،
ﺗﺌﺎﺗﺮ،
ﮐﻨﺴﺮﺕ ﺭﻓﺘﻦ،
ﻓﯿﻠﻢ ﺩﯾﺪﻥ،
ﺷﻌﺮ ﻭ ﮐﺘﺎﺏ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ،
كافه ﺭﻓﺘﻦ ﻭ
ﺷﺐ ﮔﺮﺩﯼ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﻫﻮا،
سفرهاي ﺑﯽ ﻫﻮﺍ،
دعوت کند
ﺑﺎ:
ﮐﻮﻟﻪ ﭘﺸﺘﯽ ﻭ
ﻋﮑﺎﺳﯽ ﻭ
ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻭ
ﺳﺮ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﻫﺎﯾﯽ ...
ﺍﺯﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ
ﻭ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺑﻪ " با تو بودن " ايمان ﺩاشته باشد
ﮐﻪ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ
ﻭ ﻫﺮ ﭘﺸﻪ ﯼ ﻧَﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ و ﺑﺮت ﺭﺩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮔﯿﺮ ندهد.
ﻭ ﺑﻪ تو ﺍﺣﺴﺎﺱ
" ﺭﻓﯿﻖ " ﺑﻮﺩﻥ بدهد ﻭ
ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ " ﺯﻥ " ﺑﻮﺩﻥ !!!
طوﺭﯼ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﯿﺎ
ﺑﻪ ﺭﻓﺎﻗﺖ ﻭ ﺭﺍﺑﻄﻪ تان ﺣﺴﻮﺩﯼ ﺷﺎﻥ ﺷود.. ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﺷﺎﯾﺪ زمان مناسبی رسیده،
که تن به ازدواج بدهی!
وگرنه هیچ گاه به ذهن زیبایت خطور نکند
که آرامش را در میان دستهایی خواهی یافت
که تو را فقط زن می داند و زن!!!
🎀@delbrak1🎀
🌹
✨این دو تعریف را به خاطر بسپارید:
🌸ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﯾﻌﻨﯽ:
ﺗﻨﺒﯿﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ
🌸ﮐﯿﻨﻪ ﯾﻌﻨﯽ:
ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺯﻫﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﺸﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ
✨حالا با درک این دو تعریف
از امروز به بعد زندگی کنید 🌸
🎀@delbrak1🎀
#سکوت_نکنید
اگر بعد از #دعوا به زمان نیاز دارید تا دوباره روحیه خود را به دست بیاورید، اشکالی ندارد؛
اما حتما این را به همسرتان بگویید.
راشل سوسمان، روان پزشک و متخصص روابط،
معتقد است اگر بعد از #دعوا همسرتان را از خود برانید،
او احساس می کند می خواهید او را تنبیه کنید
و به همین دلیل شاید نتواند به سمت شما بیاید
و احساساتش را بازگو کند.
به جای این کار به او بگویید: «احساسات من به سرعت احساسات تو به حالت قبلی بر نمی گردند.
به من فرصت بده.
وقتی حالم خوب شد،
در این مورد بیشتر صحبت می کنیم»
💏 #سیاست_های_همسرداری
وقتی همسرتون یه چیزی رو براتون تعریف میکنه
👈🏻 خییییلی با اشتیاق و علاقه بهش گوش بدید و طوری نشون بدید که حرفاش خیییلی براتون جذاب و هیجان انگیزه...
👈🏻 سعی کنید حتما حتما تو چشماش نگاه کنید وقتی داره صحبت میکنه و اینجوری نباشه که اون برای خودش صحبت کنه و شما یه طرف دیگه را نگاه کنید و یا حواستون به یه جای دیگه باشه و یا مشغول کار خودتون باشید...
👈🏻 از یه سری کلمات و آواها استفاده کنید موقعی که دارید به حرفاش گوش میدید
✔ مثلا:
⇦ آها...
⇦ عه چه جالب...
⇦ جدی؟؟؟
⇦ وای چه باحال...
⇦ بعدش چی شد؟
⇦ عجب...
⇦ که اینطور..
.🎀@delbrak1🎀
هدایت شده از 🧕خانُــــم بَــــــلا💞
بهم گفت اول تو این عقدو بهم بزن تا من پا پیش بذارم....🍃🍃🍃🌹
#ماهچهره
🍃🍃🍃🍃🍃
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#ماهچهره قسمت شصت و هشت 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 به سمت خونه راه افتادم ولی برعکس روز قبل حسابی خوشحال بودم
#ماهچهره
قسمت شصت و نه
🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🍃🍃🌹🍃
پولام که جمع شد به چرخ میخرم و کارمونو توی خونه راه میندازیم. یه کم که توی محله معروف بشیم دیگه همه سفارشاشونو به خودمون میدن گفتم فکر بدی نیست ولی
خب طول میکشه تا یاد بگیرم شایدم استعداد نداشته باشم و هیچوقت یاد نگیرم اونوقت تکلیف چیه؟ مریم گفت ای بابا چه حرفایی میزنینا معلومه که یاد میگیرین دیگه بهش فکر نکنین من خودم این مسئله رو حل میکنم اون روز زیاد از اتاق بیرون نیومدم و مدام توی فکر بودم که چطور باید این زندگی پرماجر امو برای حبیب که حاضر نبود یک لحظه هم به حرف هام گوش بده توضیح بدم صبح روز بعد زودتر از هر روز بیدار شدم میخواستم قبل از اینکه حبیب مغازشو باز کنه خودمو به اونجا برسونم دو سه لقمه نون
و پنیر تند تند توی دهنم گذاشتم و راه افتادم دیگه مسیر رسیدن به عشقمو از حفظ شده بودم و بدون این که حتی یک بار به ادرس نگاه کنم تا اونجا پر میکشیدم. خداروشکر
زودتر از حبیب رسیدم و کرکره ی مغازه هنوز پایین بود. دم در مغازه ایستادم بقیه ی مغازه دارها یه طور عجیبی نگاهم میکردن و مطمئن بودم که هیچکدوم اتفاقات دیروزو فراموش نکردن و بیشتر از هر چیزی کنجکاون که من اینجا با حبیب چه کاری میتونم داشته باشم. نیم ساعت از رسیدن من گذشته بود که سر و کله ی حبیب پیدا شد. با دیدن من اخم هاشو توی هم کشید و از کنارم گذشت کرکره ی مغازه رو بالا کشید که جلوتر رفتم و سلام کردم حبیب بدون این که جوابی بده گفت مگه نگفتم دیگه اینجا نیا
نمیخوام ببینمت. گفتم باید حرف بزنیم در مغازه رو باز کرد و در حالی که داشت وارد مغازه میشد گفت من حرفی باهات .ندارم پشت سرش وارد مغازه شدم و درو پشت سرم بستم و گفتم خواهش میکنم به حرف هام گوش بده حبیب به سمتم برگشت و
گفت هر کاری بکنی نه تورو میبخشم نه اون پدرت...
🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#ماهچهره قسمت شصت و نه 🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🍃🍃🌹🍃 پولام که جمع شد به چرخ میخرم و کارمونو توی خونه راه مینداز
#ماهچهره
🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃
اون پدرت که اون همه نقشه برای جدایی ما کشید و هیچی به روی خودش نیورد. گفتم
چه نقشه ای؟ حبیب گفت خودتو به اون راه نزن از کجا بدونم تو هم باهاش همکاری نکردی که منو به این روز بندازین؟ اصلا حالا دیگه مطمئن شدم تو هم خبر داشتی که اون شب اونطوری با خیال راحت برگشتی. گفتم مزخرف نگو من با خیال راحت برگشتم؟ اصلا تو میدونی چقدر کتک خوردم؟ چند روز توی زیر زمین زندانی بودم؟ تو از کجا خبر داری که چند روز چجوری تو گند و کثافت خودم زندگی کردم؟ به خاطر چی؟؟؟ به خاطر
عشقی که به تو داشتم حالا وایسادی رو به روم و میگی تو با بابات نقشه کشیدی؟ حبیب سکوت کرد و گفت حرفهات همین بود؟ گفتی دیگه اگه تموم شد برو به گریه افتادم و روی زمین نشستم به پاش افتاده بودم وسط گریه هام میگفتم حبیب توروخدا
این کارو نکن اگه هزار بار دیگم از خونه بیرونم کنی بازم برمیگردم اینقدر میام و میرم تا .ببخشیم حبیب طاقت نیورد و کف مغازه رو به روم نشست دست ها مو توی دستش گرفت و گفت گریه نکن ماه پیشونی با شنیدن این کلمه گریم شدت گرفت. نمیفهمیدم به خاطر ناراحتیم گریه میکنم یا این اشکها اشک شوقه حبیب دستمو گرفت و گفت بلند شو اینقدر گریه نکن باشه قبوله حرف میزنیم ولی اینجا نمیشه.همینطوری از دیروز همه حواسشون جمع من شده خوبیت نداره گفتم پس کجا حرف بزنیم؟ گفت تو تنها زندگی میکنی؟ گفتم نه حبیب باز اخمهاش رفت توی هم و گفت لا اله الا الله من اصلا نمیفهمم تو برای چی اومدی سراغ من باشه بیا خونه ی من گفتم ولی.... نذاشت ادامه ی حرفمو بزنم و گفت مادرم مرده من تنها زندگی میکنم نتونستم بیشتر از این حرف بزنم و ناراحتش کنم گفتم کی بیام؟ اصلا نمیدونم کجا باید بیام کاغذی برداشت و ادرسو نوشت و به سمتم گرفت.
🎀@delbrak1🎀
یادآوری🫵🏻:
دوباره داره حواست پرت میشه !
تو رویاهایی داری که باید دنبال کنی !
نه مردمی که تحت تاثیر قرارشون بدی !
بیدار شو🫡❤️🔥
سلام صبح بخیر☕️
🎀@delbrak1🎀