هدایت شده از 🧕خانُــــم بَــــــلا💞
بهم گفت اول تو این عقدو بهم بزن تا من پا پیش بذارم....🍃🍃🍃🌹
#ماهچهره
🍃🍃🍃🍃🍃
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#ماهچهره 🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹 گذشته ی اون به من مربوط نیست همونطور که گذشته ی من به اون ربطی نداره البته تا
#ماهچهره
🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃
پدر و مادر حمید ساکت بودن ولی خودش شروع به حرف زدن کرد و گفت لازم نیست ماهچهره خانم اون خونه بمونه براتون به عنوان یه سرمایه من که همچین انتظاری از مریم خانم ندارم. بقیه سکوت کردن و منم توی فکر فرو رفتم که یعنی حبیب هم همین نظرو داره یا نه اقا صمد با خونوادهی حمید درباره ی این که جشنمون توی یه روز باشه صحبت کرد و خوشبختانه اونا هم موافقت کردن بعد از اون هفته ی بعد باهاشون قرار گذاشت که حبیبم دعوت کنه و هر دو طرف درباره ی مراسمها با هم صحبت کنن. توی اون مدت مریم حسابی توی خیاطی راه افتاده بود و لباسهای قشنگی میدوخت کم كم منم همه و پا به پای اون لباس میدوختم. به لطف خاله زهره مشتری های خوبی پیدا کرده بودیم و به مرور کارمون راه افتاده بود.هفته بعد فرا رسید
گذاشمدت مریم حس یاد گرفته به
و خانواده ی حمید و حبیب صمد جمع شدیم. همه با هم اشنا شدن و تصمیم بر این شد که مراسم عقد و عروسی یک روز برگذار شه. بعد از اون درباره
و مشو مریم خونه ی افراس یک روزبیانه ی ما هم دیدها
ی مهریه ی ما صحبت کردن و حبیب هم با حمید در مورد خونه ی ما هم نظر بود قرار عروسی برای دو ماه بعد گذاشته شد و توی اون مدت ما چهار نفری خرید هامونو انجام میدادیم. مریم تصمیم گرفته بود که لباس هامونو خودمون بدوزیم و بیشتر کاراشو هم خودش انجام میداد.کم کم وسایل خونه رو میفروختیم و با پولش تونستیم چرخ خیاطی بخریم حمید خودش تمام جهزیه ی مریمو به سلیقه ی مریم خرید و حبیب هم یه سری از وسایل خونه ی مادرش که قابل استفاده نبود عوض کرد و یه دستی به سر و روی خونه کشید. روز عروسی ما فرا رسید و اون روز با کمکهای اقا صمد و پدر حمید و پس اندازی که حبیب داشت قشنگ ترین روز زندگی من و مریم شد.
🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#ماهچهره 🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 پدر و مادر حمید ساکت بودن ولی خودش شروع به حرف زدن کرد و گفت لازم نیست ماهچهره
#ماهچهره
🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃
هیچ کدوممون باور نمیکردیم که این اتفاقها واقعی باشه همش فکر میکردیم خوابیم و هر لحظه ممکنه از این خواب خوش بیدار بشیم. بعد از مدتها اون شب بود که از مریم
جدا شدم و هر کدوم به خونه ی خودمون رفتیم کنار حبیب اصلا احساس غریبی نمیکردم و اصلا غم و غصه ای نداشتم که خانواده ای .ندارم زندگی مشترک ما شروع شد و هر روز بیشتر متوجه ی این میشدم که عشقی که حبیب به من داره چقدر زیاده.کم کم تمام وسایل خونه ی قبلیمون رو با مریم فروختیم و چرخ خیاطی های بیشتری خریدیم. مریم حسابی اسمش توی شهر خوب در رفته بود و تونسته بود چند تا شاگرد بگیره.
بیشتر روزمون کنار هم بودیم و تقریبا چیزی برای ما عوض نشده بود. سه ماه از عروسیمون گذشته بود که حال بد مریم خبر از بارداریش میداد با بارداری مریم دوباره
داغ دل من تازه شد و همش به فکر بچه هام بودم همون روزها بود که دیگه حبیب
حال به مریه هام بودم. همشنهاد داد کردم و قرار است به
نتونست طاقت بیاره و منو توی اون حال ببینه و پیشنهاد داد که یه سفر کوتاه به تهران
داشته باشیم و دوباره با عمم صحبت کنیم با طلعت صحبت کردم و قرار شد اون چند روز که تهرانیم خونه ی اون بمونیم تنها کسی که دلم براش تنگ میشد طلعت بود تنها بازمانده ی خانوادم. بعد از چند روز وسایلمونو جمع کردیم و به سمت تهران حرکت کردیم نمیتونستم زیاد اونجا بمونم و مریمو با اون وضعیت تنها بذارم همون روزی که رسیدیم بعد از این که حسابی خواهرمو دیدم و دلتنگی هام رفع شد با حبیب به سمت
خونه ی عمه راه افتادیم. عمه از دیدن ما کنار هم حسابی جا خورد ولی مثل همیشه خودشو بیخیال نشون داد. اون روز خیلی با عمه حرف زدم و بهش التماس کردم که کمکم کنه بچه هامو پس بگیرم ولی اون هنوز هم حرف چند سال قبلشو میزد و می گفت من ازشون بی خبرم
🎀@delbrak1🎀
♥️🌱🌸🌿
🌿
🌸
🌱
♥️
#سیاست_های_زنانه
بد لباس بودن خانم در خانه
روی مد بودن و خوش لباسی یک چیز است و پوشیدن لباس های عجیب و غریب چیزی
دیگر.
🚹 آقایان معمولا حس خوبی نسبت به خانم هایی که لباس های خیلی گشاد می پوشند ندارند.
👈لباس های به قول خودمان خانمانه بیش از هر چیز دیگری می تواند یک مرد را تحت تاثیر قرار دهد. گاهی ساده ترین لباس وقتی به صورت مرتب و تمیز استفاده شود بهترین تاثیر را در ظاهر می گذارد.
🎀@delbrak1🎀
#ایده_های_زنونه🦩🌿*-*
#ايده_عاشقانه 💏
روی یک کاغذ متن زیر را بنویسید و کنار قاب عکس همسری در جلوی دیدش قرار بدهید.
و یا اینکه زیر عکس همسری متن را بنویسید و براش ارسال کنید:
اکسیژن بهانه ای بیش نیست!
من هر صبح
عکست را می بوسم،💋
همین برایم کافیست💋
🎀@delbrak1🎀
#ایده_های_زنونه🦩🌿*-*
اگر رابطه ای سرد می شود
هر دو آن را گرم کنید!
منتظر نمانید که حتما کسی برای گرم کردن آن بر رویتان نفت بریزد تا بلکه به خودتان بیایید.
یا اینکه زنده نگهداشتن گرمای بین خودتان را وظیفه ی طرف مقابلتان بدانید.
برای گرم شدن یک رابطه تنها یک نفر کافی نیست
در این صورت کسی که همیشه برای روشن نگه داشتن رابطه ای هیزم میشود
چیزی جز خاکستر از او باقی نمیماند!
و کسی که خاکستر شده را هیچوقت نمیتوان دوباره به همان شاخه و برگ سرسبز و شاداب بازگرداند.
اگر سوختنی در کار است باهم در کنار هم و برای هم بسوزید...
🎀@delbrak1🎀
وای سینک ظرفشویی خونم انقدر کثیف و داغون شده بود ☹️
پول هم نداشتم که یک نو بخرم😔
مهمون میومد خونم خجالت میکشیدم 😩
جاری ور پریدم اومد خونمون گفت این چه زندگی داری بیا اینجا👇 ببین با وسایلای #داغون چه چیزایی درست میکنه😳
عضو شدم الان سینک ظرفشویم نو شده👇
https://eitaa.com/joinchat/2761359667Cd485941303
.
سلام سلام دوستای خوبم 😍
صبحتون بخیر ❤️
جواب سلام واجبه هاااا😢😉
.
سلام صبح بخیر
امروز خدایی منتظر توست که
از همه مهربونتره ...
بهش اعتماد کن و زندگی رو با نامش آغاز کن
روزتون پر از نگاه مهربون خدا
🎀@delbrak1🎀
#هنر_زندگی_کردن
چرا بعضیها با کوچکترین مسائل بشدت ناراحت می شوند؟
۱- شاید مسائلی که به نظر شما کوچک هستند برای آنها بسیار بزرگ و با ارزش باشند.
۲- ممکن است مدت زیادی تحت آزار روانی قرار گرفته باشند و در موقعیت های اجتماعی بسیار حساس تر از دیگران باشند.
۳- مدت بسیار زیادی احساساتشان را سرکوب کرده اند و دیگر ظرفیتی برای نگه داشتن آنها ندارند؛ به همین خاطر، سریع واکنش نشان میدهند.
۴- مدت زیادی همه چیز در زندگیشان درست پیش نرفته و امید زیادی دارند که دیگر همه چیز خوب پیش برود، به همین خاطر با کوچکترین مشکلی بهم می ریزند
و گذشته برایشان یادآور می شود.
آنها آنقدر خسته اند که نمیتوانند تظاهر کنند که از چیزی ناراحت نیستند یا اینکه لبخندهای مصنوعی بزنند.
🎀@delbrak1🎀
#کودکانه
تشویق و محبت بیش از حد، مثل کود زیاد است که به گُل داده میشود.
همان طور که کود زیاد عامل فساد گل میشود.
محبت و تشویق زیاد نیز در تخریب اخلاق کودک تأثیری عمیق دارد.
باید هنگامی کودک را تشویق نمود که تشنه تشویق باشد.
و به تعبیر دیگر، کودک منتظر تشویق از سوی شما باشد، در این صورت این تشویق در بالندگی کودک نقش بسزایی خواهد داشت.
اگر میخواهید کودکتان را نصیحت کنید
آنجا نیز طوری رفتار کنید که کودک شما برای نصیحت آماده باشد.
🎀@delbrak1🎀
۷ نشانه در زبان بدن که می گوید یک فرد
قابل اعتماد نیست
۱- از تماس چشمی خودداری می کند یا چشم هایش را می مالد تا مشکوک به نظر نرسد
در یک تماس چشمی صادقانه، نگاه در حین مکالمه گهگاه به سمت دیگری می رود و حالت چهره نیز در واکنش به صحبت ها تغییر می کند.
۲- دائماً خود را با تلفن همراه مشغول می کند تا مواجهه ای با شما نداشته باشد
۳- از صحبت با شما طفره می رود
۴- پلک زدن سریع ممکن است نشانه ی معذب بودن باشد
۵- دست ها و پاهای خود را ضربدری می کند تا توجه را از آن ها دور کند
ضربدری کردن دست ها می تواند نشانه ی داشتن حالت تدافعی یا تلاش برای مراقبت از خود باشد. ضربدری کردن پاها هم می تواند نشانه ی معذب بودن باشد. نشانه هایی مانند باز کردن بیش از حد دست ها هم ممکن است فرد را پرتوقع یا فریبکار نشان دهد.
۶- از دست های خود زیاد استفاده می کند
پژوهش ها نشان داده کسانی که هنگام صحبت از هر دو دست خود استفاده می کنند احتمالاً در حال دروغگویی هستند. افراط در استفاده از دست ها فرد را کمتر باورپذیر و دستپاچه نشان می دهد.
۷- هنگام صحبت با شما صدایش می لرزد
🎀@delbrak1🎀
سعی کنید تو پیاماتون به کسی که دوسش دارین همیشه آخر جمله ها با یه عنوان خاصی صداش بزنید
میدونم خیلیاتون دوس دارین این کارو انجام بدین ولی بلد نیستین،
اما از اونجایی که خودم بلدم و خیلی زبون میریزم گفتم یکمشو بهتون یاد بدم
آخر جمله ها صداش کنید " دارو ندارم" ، "نورِ چشام" ، "ماهِ آسمونم" ، آرامشِ هر لحظم" ، " هستیِ من" ، "دلبستگیم" ، "بهترینم" ، " انگیزهی فردام" ، "دلیلِ حالِ خوبم" ، " تنها دلیل ممکن زندگیم" ، "دلخوشیم" ، "یکی یدونم" ، "شاهرگِ من" ، " نازگلِ باغِ بهارم" ، " دلبرِ جذابم :)
────𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮────
🎀@delbrak1🎀
♦️چرا رابطه با خانواده همسر از اهمیت خاصی برخوردار است؟؟
💢در یک رابطه والدین نقش بسیار مهمی در زندگی فرزندان خود دارند. برای مثال فرض کنید بعد از هر مهمانی بخواهد دعوایی بین دونفر پیش بیاید، که چرا در مهمانی مادر و پدر تو چنین اتفاقاتی افتاد و یا اینکه بر فرض مثال مادر تو فلان حرف را به من زد.
💢پس نمیتوان گفت که رابطه با خانواده همسر در زندگی اهمیتی ندارد. بلکه میتواند حتی به جای مخرب بودن به زندگی مشترک کمک هم بکند. مثلا در یک رابطه سالم حتی عروس میتواند مانند مادر خود با مادرشوهرش مهربان باشد و از او کمک بگیرد
🎀@delbrak1🎀
💑 بـــا یک جملــه، جلــوی یک دعــوای
بزرگ را بگـیریــد !
🔸گاهی بین زن و شــوهـــر ســر قضیـــهای مشاجــره میشود و زن یا مرد به همســرش میگویـــد: "مطمئنم فلان مطلب را به مــن نگفتی" و همسرش نیز با عصبانیت میگوید: "گفتم!" و ســر همــین قضیه، بگــو مگـــو و مشــاجرهی سختی رخ میدهــد.
🔸پیشنهاد میشود با یک تغییر جزئی در الفاظ خود از ایجاد مشاجره و تشدید شدن ناراحتی و عصبانیّت یکدیگر جلوگیری کنید! مثلاً به همســرتان بگویید: "اگر فلان مطلب را گفتی شرمنده من نشنیدم." یعنی کلمهی "شرمنده نشنیدم" را بجای کلمه "نگفتی" به کار ببرید تا همسرتان عصبانی نشده و فضای زندگی متشنّج نگردد.
🎀@delbrak1🎀
#هردو_بخوانیم
اولین نفری باشید که همسرتان را #تشویق میکند.
او اول از همه به #تحسین شما نیاز دارد.
بگذارید حس #قدرت او از جانب شما ارضا شود و نیاز به دیگران نباشد.
مردان دوست دارند بیشتر با کسانی باشند که حس شایستگی او را #تحسین کنند..
اگر میبینید همسرتان خانواده اش را #ترجیح میدهد یا دوستانش را، یعنی خانواده اش یا دوستانش بیشتر از شما حس قدرت و مورد نیاز بودن او را ارضا میکنند..
🎀@delbrak1🎀
#سیاست_زنانه
از زمانیکه همسرت (از سر کار بر می گرده) وارد خونه میشه، حداقل نیم ساعت، هم خودت آروم باش و هم خونه و اگه بچه داری بچه هات رو آروم نگه دار.
پس....
سوال پیچ کردن: "چرا گوشیت خاموش بود؟" "چرا گوشیت رو برنداشتی؟" "ای وای! چرا خرید نکردی؟" " این چیه خریدی؟" و ....
غرغر کردن: "امروز اینقدر کار کردم که دارم میمیرم" "نمیدونم چرا اینقدر سردرد دارم" "بچه ها امروز هلاکم کردن" " مامانت زنگ زده بود کلی..." "همسایه بالایی ..." و ...
تعریف وقایع روز : "دوستم اومد اونطوری شد" "با خواهرم رفتیم و ..." و...
🚫ودر کل این طور حرفها ممنوع
❤️اینکه همون اول که همسرتون وارد خونه میشه بخواید پشت سرهم وقایع رو براش تعریف کنید، باعث کلافه شدن او میشه.
اگه اجازه بدی یه نفسی بکشه، خودش کم کم شروع به حرف زدن کنه، قطعا حرفهای شما رو بهتر میشنوه و متوجه میشه.
پس کمی صبر و حوصله❗️
اگه همسرتون پرسید "چه خبر؟" فقط بطور کلی قضایا رو مطرح کنید. بعد از نیم ساعت اول، میتونید سر فرصت، جریانات رو تعریف کنید.
بهتر تو اون نیم ساعت اگه همسرتون چیزی ازتون نپرسید شما هم چیزی نگید،
فقط حالش رو بپرسید، بگید چه خبر❣
همین.😊
🎀@delbrak1🎀
#دلبری
صبح ها با او بيدار شويد حتي اگر مجبور نباشيد زود بيدار شويد.
پيش از تصميم گيري هاي مهم با او مشورت کنيد.
وقتي کار اشتباهي مي کند، به اونگوييد: به تو گفتم اينطوري مي شود!
در مقابل کسي که به او بي احترامي میکند بايستيد.
وقتي با هم بيرون مي رويد، درباره مشکلات صحبت نکنيد.
حتي اگر با شما مخالفت مي کند، باز هم به صحبت هاي او
🎀@delbrak1🎀
#تربیت_فرزند 👨👩👧👦
🔻روش درست حرف زدن با کودک
۱- اگر لیوان از دستش افتاد و شکست
نگید: من نگفتم به لیوان دست نزن یا....
بگید: لیوان رو با دوتا دستت محکم نگه دار
۲- اگر خودش غذا نمیخوره
نگید: خرس گنده شدی هنوز نمیتونی خودت غذا بخوری
اولین قاشق رو بهش بدید و بگید اگر خودت غذا بخوری همه میفهمن که داری بزرگ میشی
۳- وقتی موقع راه رفتن میخوره زمین
نگید: جلو پا تو نمیبینی همیشه میخوری زمین
بگید: مراقب راه رفتنت باش
۴- اگر حرف زشت زد
نگید: بی ادب
بگید: حرف بد زدن ممنوعه
۵- وقتی چیزی رو پرت میکنه
نگید: تو منو عصبانی کردی
بگید: وقتی غذا یا.... را پرت می کنی من ناراحت میشم لطفاً این کار رو نکن
🎀@delbrak1🎀
هدایت شده از 🧕خانُــــم بَــــــلا💞
بهم گفت اول تو این عقدو بهم بزن تا من پا پیش بذارم....🍃🍃🍃🌹
#ماهچهره
🍃🍃🍃🍃🍃
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#ماهچهره 🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 هیچ کدوممون باور نمیکردیم که این اتفاقها واقعی باشه همش فکر میکردیم خوابیم و
#ماهچهره
🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃
مطمئن بودم که دروغ میگه و حتی احسان و بچه ها رو دیده ولی زیر بار نمیرفت و کمکی نمیکرد.دست از پا دراز تر به خونه برگشتیم و قرار شد روز بعد همراه طلعت به خونه ی عمه بریم ولی طلعت هم نتونست کاری از پیش ببره و عمه سر حرفش که میگفت من
ازشون بی خبرم مونده بود سه چهار روز تهران بودیم و بعد از اون به اجبار به خونه برگشتیم حبیب خیلی دلداریم میداد و میگفت باور کن که یه روز همه چی درست میشه خودم هم این موضوع رو باور داشتم و میدونستم که یه روزی دوباره به بچه هام میرسم ولی میخواستم اون روز هر چه زودتر فرا برسه و این د تموم بشه. شکم مریم روز به روز بزرگتر میشد و خدا خدا میکردم که هر چه زودتر بچه اش به دنیا بیاد و
دارهای کم نداند
کمی از دلتنگی که من برای بچه هام دارم کم بشه نه ماه بارداری مریم هرطور بود گذشت و دخترش که چیزی از فرشته ها کم نداشت به دنیا اومد. اون زمان کار من توی کارگاه خیلی زیاد شده بود و دست تنها شده بودم خاله زهره بیشتر مواقع پیش مریم میموند و نمیذاشت نداشتن مادرو حس کنه. لحظه ای نبود که خدارو به خاطر این که
خانواده ی مصطفی رو سر راهمون قرار داد شکر نکنم مریم اسم دخترشو بنفشه گذاشت. بنفشه دختر شیرینی بود و از همون زمان نوزادیشم همیشه خوش اخلاق و خوش خنده بود کافی بود فقط به صورتش خیره بشی که لبهاش شروع به خندیدن کنه بنفشه روز به روز بزرگتر میشد و مریم هم به مرور زمان تونسته بود به کارگاه برگرده
و کارشو انجام بده مریم هر روز دخترشو همراه خودش میاورد و بچه های کارگاه هم حسابی دوستش داشتن و باهاش بازی میکردن بنفشه حدودا یک سالش شده بود که من باردار شدم. همه خیلی خوشحال بودن و میدونستن که این بچه تسکینی برای درد هامه حبیب خیلی بیشتر از قبل حواسشو جمعم کرده بود و بهم محبت میکرد.
🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#ماهچهره 🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 مطمئن بودم که دروغ میگه و حتی احسان و بچه ها رو دیده ولی زیر بار نمیرفت و کم
#ماهچهره
🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃
10/10
همش به این فکر میکردم که مردها چقدر میتونن با هم تفاوت داشته باشن. یکی مثل احسان تا دو سالگی بچش حتی یه بار هم از نزدیک ندیده بودش یکی هم مثل حبیب
بچه ای که اندازه ی یه لوبیا بود رو میپرستید نه ماه بعد بچم به دنیا اومد دختر بود و عجیب شبیه نادر طلعت چند روزی اومد اونجا و پیشم موند. خداروشکر میکردم که هنوز طلعتو دارم و اون مثل بقیه منو کنار نذاشته خاله زهره دقیقا مثل زمانی که مریم زایمان کرده بود کنارم بود و برای بار هزارم ثابت کرد که فرشته ای از جانب خداست. شور و شوق حبيب اون موقعها وصف شدنی نبود همین که نگین میخوابید بی قرار میشد و هزار بار بهش سر میزد میرفت و میومد و میگفت پس کی بیدار میشه؟ حوصلمون سر رفت کاش زودتر بیدار شه باهاش بازی کنیم دلم برای بوی بدنش تنگ شده خوبه برم بیدارش کنم یه کم بغلش کنم اون روزها همه به کارهای حبیب میخندیدن و این عشقی که به دخترمون داشت براشون عجیب بود. یه بار دیگه همه دور هم جمع شده بودن و غم و غصه ها فراموش شده بود ولی یه چیزی تو قلب من جاش خالی بود که حتی به دنیا اومدن نگین هم نتونسته بود اون جای خالیو پر کنه.
یه کم که نگین جون گرفت و بزرگتر شد دوباره به تهران رفتیم نمیتونستم بیخیال شم و همش با خودم میگفتم یه روزی عمه کوتاه میاد و کمکم میکنه بچه هامو پس بگیرم. ولی
عمه که حالا پیرتر شده بود و دیگه جونی توی بدنش نداشت باز هم به ما کمکی
نکرد. بنفشه و نگین با هم بزرگ میشدن و همبازیهای خوبی شده بودن رابطشون درست مثل رابطه ی من و مریم صمیمی بود و برای هم خواهرهای خوبی بودن حبیب توی اون سال ها تونست مغازشو عوض کنه و توی بازار یه مغازه ی بزرگتر بخره. اون
هم درست مثل بابام شاگرد گرفته بود و مغازه رو به اونا سپرده بود.
🎀@delbrak1🎀
هر گاه عیبی در من دیدی،به خودم خبر بده نه کسی دیگری...
چون تغییر آن دست من است!!!
کار اولت باعث پیشرفت و بهبودم میشود اما گزینه دوم غیبت است و مرا در تاریکی نگه میدارد...
چرا موقعی که چیز منفی در کسی می بینیم، جز خودش همه را خبر میدهیم؟؟؟
جمله ای که در یک هتل نوشته بود، شگفت زده ام کرد :
"اگر سبب رضایتت شدیم از ما سخن بگو و گرنه با خود ما بگو"
بر خود تطبیقش دهیم تا غیبت از میانمان از بین برود!!!
نصیحت کن اما رسوا نکن!!!
سرزنش کن اما جریحه دار نکن!!!
بهشت وعده دور از دسترسی نیست اگر بی بهانه خوب باشیم
🎀@delbrak1🎀
#آقایون_بخوانند
⭕️آقایان با این موارد میتوانید همسرتان را به جنون بکشانید.⭕️
🔹با او حرف نزنید
🔹به خواسته هایش توجه نکنید
🔹فراموشکار باشید
🔹به زن های دیگر توجه کنید
🔹مدام از اون انتقاد کنید
🔹در مقابل او پرخاشگر و تند خو باشید
🔹مبهم ، نامشخص و سردرگم باشیدِ
🎀@delbrak1🎀
🌸🍃
یکی از بزرگترین مشکل زوجها در روابط شان، نداشتن مهارت لازم در گفتگوی موثر با یکدیگر است.
هنگام ناراحتی به یکدیگر اجازه گفتگوی سالم و منطقی نمیدهند و اغلب با داد و فریاد و زورگویی یا لجبازی سعی در محکومکردن و خاموشکردنِ طرف مقابل دارند.
باید بدانید که بیاهمیتی به این موضوع باعث میشود زندگیتان در جهت مخالف از یکدیگر شروع به رشد و شکلگیری کند.
🎀@delbrak1🎀