۱۱ سوالی که قبل از بچّهدار شدن باید از خودتون بپرسید:
۱- آیا خواب رو دوست دارید؟
۲- آیا آماده دیدن و گوش کردن بی وقفهی «بِیبی شارک دو دودو دودو» به مدّت حداقل ۴ سال هستید؟
۳- آیا آماده خوردن مخلوط ماست و خورش و برنج و سالاد و غیره به صورت همزمان هستید؟
۴- آیا تمیزی براتون مهمّه؟
۵- آیا از نظر روانی آماده تکرار هزار بارهی جملات بخواب عزیزم، نکن گلم، غذا رو نریز روی زمین، وسایلت رو پرت نکن، کفشهات رو بپوش عزیزم، سرده باید دستکش بپوشی و غیره هستید؟
۶- آیا از نظر ذهنی آماده هستید که برای کسی که میریند دست بزنید؟
۷- آیا دوست دارین کسی در حال ریدن توی توالت بیاد بغلتون کنه؟
۸- آیا غذاهای حاضری از قبیل بادمجان و گورجه سرخ کرده، مرغانه آبپز، ساندویچ بیسکوییت، نون و ماست و غیره دوست دارین؟
پن: پول رو کلاً در نظر بگیرین. اون دیگه گفتن نداره.
🎀@delbrak1🎀
#کودکانه
یک دفعه به کودک نگویید:
پاشو بریم
ما رفتیم
تو همینجا تنها بمون
جا میمونی
باید بیای( بغلش نکنید با زور)
زود باش یالا باید بریم
باااید بیای، سریع
بهش دروغ نگویید (مثلا الکی نگویید میریم پارک)
وقتی آخر مهمونی به فرزندتون میگید که وقت رفتنه،
و اون هم میگه "مامان ما هنوز بازیمون تموم نشده."
بهش بگید:
باشه تا ده دقیقه دیگه؛ وقتی که عقربه بزرگ ساعت به عدد ۸ رسید میریم.
بعد می بینید که سر وقت بازیش را تمام کرده و به راحتی حاضر میشه که از مهمانی خارج بشه.
🎀@delbrak1🎀
توی این سبزی پاک کردنا و آش پختنا
چه دخترایی شوهر رفتن
چه پسرای زن گرفتن
🎀@delbrak1🎀
هدایت شده از 🧕خانُــــم بَــــــلا💞
قدیم ترها رسم بود دختر که سیکل میگرفت شوهرش میدادن.....
#خورشید
شروع داستانی زیبا 😍👇👇👇👇👇👇
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#خورشید 🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 مادرش بی توجه به بکن نکن من و بی بی گفت علی اگه چیزی که پدرت میخواد و قبول نکن
#خورشید
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹
سینی پارچه هارو روی سرم گذاشتم و به اتاق ارباب .رفتم. چموش بهم نگاه کرد و گفت معلومه سربه هوایی وقت زن گرفتن و پارچه دومادیم گذشته. باید بری اتاق على دوماد اونه.
پس بی معرفت تو عمارت بود ولی نشونی ازش .نبود از کی خودشو قایم
میکرد؟ ارباب با نیش باز گفت اما هنوزم میتونم بچه درست کنم سریع با اجازه زدم بیرون و در اتاق علی و .زدم پشت بهم رو به پنجرهای ایستاده بود که خوب میشد جایی رو دید زد که شبا میخوابم دستاش تو جیبش بود با حسرت
گفتم سلام ارباب زاده مبارکتون باشه الان خیاط میاد برگشت سمتم چشماش قرمز بود مثل همیشه نه با لبخند بلکه با دلی خون و نگاهی پر از سوز نگاش کردم علاقه ای این وسط بود که نمیشد جار زد. به هوای اینکه کسی داخل اتاق نیست گفتم بالاخره خدای ما بیچارههای کلفتم بزرگه دیگه
سینی رو روی زمین گذاشتم چشامو محکم بستم تا اشکام سرازیر نشه. از کی تاحالا اینقد دلباخته علی خان شده بودم؟ چطور تا اینجا کشیده شد؟ اصلا چیشد؟ با بغض گفت خورشید دیدی دارن چی به روزگارم میارن؟ قصد جونمو دارن اومد جلو بغلم کنه رفتم عقب تر گفتم چند وقته دیدنتو دریغ کردی؟ جرم من چی بود که وارد بازی شدم؟ از اول چقد گفتم نه و اصرار و اصرار که دوستت دارم چیشد؟ فقط من موندم و به ننگی که تا ابد نمیتونم باهاش کنار ،بیام چون هم زن عقدیتونم هم... دستشو گذاشت جلو دهنم گفت هیس نمک پاش... به جای این طعنه ها
کنارم بمون دلم بهت قرص باشه دارم از پا در میام دلم به تو خوشه
خورشید.خودتو کنار نکش فقط تویی که... ادامه نداد و منو به خودش نزدیک کرد خیلی زود فراموش کردم چطور چند روز سراغمو نگرفت و از بیخبریش چی کشیدم زیر گوشم زمزمه کرد یادت نره تو مال منی سرد تر از هر وقتی برگشتم سمتش اشکامو پاک کرده .بودم اما نگاهم گویای همه چیز بود حتی حرفایی که قرار نبود به زبون بیارم یا گلایه هایی که بگم همش از نگاهم پیدا بود قرار بود سکوت کنم تا ابد اما چجوری باید بهش میگفتم چرا اسیرم کردی؟ نمیشد گفت چون اون ارباب بود و من رعیت با ببخشیدی خواستم از کنارش رد بشم دستم و محکم گرفت و جدی گفت خورشید تمومش کن. لرزش صدام تنها آوایی بود که رسوام ،میکرد ،گفتم علی خان اجازه بدین برم قبل از اینکه کسی منو ببینه و دم اخری بشم آش نخورده و دهن سوخته.داد زد و با فریاد گفت گور...... ،همه بمون کارت دارم
🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#خورشید 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹 سینی پارچه هارو روی سرم گذاشتم و به اتاق ارباب .رفتم. چموش بهم نگاه کرد و گ
#خورشید
🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹
بی حرف ایستادم تا حداقل از گفتن حرفهاش سبک بشه، به حدکافی که من پر بودم زل زدم به چشمای خوشرنگش انگار وقتی نور بهش میخورد سورمه ای رنگ .میشد دلفریب بود این نگاه و من توان خیره شدن بیشتر رو نداشتم. بازوهام و گرفت توی دست،هاش میدونم شاید بدت بیاد ولی من بخاطر داشتن تو قبول کردم این حماقتو
دست خودم نبود اما خیره شدم تا غرق رنگ نگاهش بشم،علی خان شما به میل خودتون میخوایید .بگیریدش حامله اش کنید بعد هم که بچه تون بدنیا
اومد گور بابای خورشید اونموقع وقتهایی که خانم جان تون فرصت نداشت تا شما رو سرگرم کنه شما یاد من میوفتید برای رضای خدا راحتم .بذارید اصلا چرا قلب یک ارباب زاده برای یک رعیت بتپه؟ یک جای کارمون اشتباه و نادرسته...
بازومو کشیدم بیرون از دستش و خارج شدم
بی بی مریم باز چشمش بهم افتاد و غرولندکنان ،گفت بیا خورشید که به موقع اومدی بیا اینو ببر بچین وقت ناهاره خدا خورشیدو بکشه و راحت کنه از دست همه.
از قرار معلوم باید یک تنه خانواده خان و راه بندازم و دائم چشم تو چشم با علی خان با حرص سینی رو گرفتم پلهها و این سینی جزئی از روزمرگی ام بود. تازگیا حتی تعداد پله هارو هم میشمردم سفره رو پهن کردم این اتاق دیگه مثل روزهای اول برام جذابیت نداشت پارچ دوغ رو که گذاشتم وسط یکهو صدای جیغ جیغ خانم بلند شد، على روان منو بهم نریز این چه رفتاریه؟ تو یک ارباب زاده ای از تو بعیده
گفته
پشت سرش صدای علی خان که چهارستون تنم رو لرزوند، میگم نمیخوام نمیفهمید؟ این آشغالهارو از اینجا ببرید بیرون. قبلا به پدر بودم دلم جای دیگه گیره ولی منو مضحکه دست خودتون کردین. با شتاب در اتاقش رو باز .کرد یکی از درهای اتاقش به بالکن و پله های بیرون باز میشد و یکی به پذیرایی صاف ایستادم با چشم هایی به خون نشسته از کنارم رد شد و زمزمه کرد دیدی به میل خودم نیست لامصب؟ تا این حد عصبی ندیده بودمش رفت و پشت سرش خانم اومد. با دیدنم از فرط عصبانیت جیغی از ته دل ،کشید تو اینجا چه غلطی میکنی کثافت؟ ها؟ اگه حرف ارباب نبود صدبار تا به حال کچلت میکردم بی چشم و رو بلندتر از ،همیشه اما باصدایی که از شدت فریاد دورگه شده بود مريم؟؟؟ بی بی مریم رنگ پریده و لنگون لنگون اومد گفت چیشده خانم جان؟ بی بی مریم به فداتون اروم باشید تا خدایی نکرده پس نیوفتادین بی بی سعی میکرد آرومش کنه اما من می لرزیدم
گفت:
🎀@delbrak1🎀
میدونم که همهی رویاهام نمیتونن به حقیقت بپیوندن اما اگه تو تا آخر عمرم باهام باشی، هر روز از عمرم رو توی یه رویای قشنگ زندگی میکنم. شاید آخرش نتونم به اونجایی که همیشه دلم میخواست برسم اما اگه توی آغوشت باشم دنیامو کنار خودم دارم. شاید نتونم همهی اون چیزایی رو که همیشه توی زندگی میخواستم داشته باشم اما تو رو دارم و این تموم اون چیزیه که برای خوشحال بودن احتیاج دارم. میخوام باقی عمرم رو مشغول دوست داشتن تو باشم، بهت اهمیت بدم و با تو تقسیمش کنم، میخوام سرم رو روی شونهات بذارم تا گذشتهام رو از یاد ببرم و توی آغوش تو آرامش رو پیدا کنم. تو تنها گنج و ثروت منی، بزرگترین قدرت منی،ما توی بهشت جفت شده بودیم و باید اینجا روی زمین کنار هم باشیم.💗
────𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮────
🎀@delbrak1🎀
خانوما اقایون
اشتباه بعضی از زن و شوهرها اینه که بیشتر روی نکات منفی اخلاقی هم زوم می کنند و سعی می کنند که اخلاق بده هم رو حذف کنند به جای اینکه تمام وقت به دنبال حل مشکلات همسرتان باشید سعی کنید.
نکات مثبت اخلاق همسرتون رو هم در نظر بگیرید.
وقتی روی نکات منفی اخلاق همسرتون زوم می کنید
آشفته میشید بد اخلاق تر میشید حتی اگر حرفی بزنه یا کاری انجام بده که مشکل خاصی نداشته باشه شما اونو خیلی بد تلقی می کنید.
#ولی اگر نکات مثبتش را ببینید اگر حتی همسرتون کار اشتباهی هم انجام بده راحتر می تونید ازش بگذرید چون این کارش رو با خصوصیات اخلاقی خوبش مقایسه میکنید
منفی نباشید و مثبت رو جذب کنید
🎀@delbrak1🎀
❤️🌹❤️
🌹❤️
❤️
#سیاستهای_همسرداری
🍃 هرگز در زمان عصبانیت، عمدا برای آزار دادن همسرتان چیزی نگویید.
👈 ممکن است فراموش کردن کلمات بیرحمانهای که شما گفتید ولی منظوری از آنها نداشتید، برای همسرتان سخت باشد و این کار ممکن است آسیب دائمی به رابطهتان بزند.
✅ اگر در نهایت چیزی گفتید که از آن منظوری نداشتید، حتما عذرخواهی کنید.
🎀@delbrak1🎀
#سیاست_های_زنانه
#دست_پر به خونه خانواده همسر برید
میتونی ازمربای که درست کردی برای اونها ببری
اینکارتاثیرزیادی درجلب محبت طرفین نسبت بهم داره
باعث میشه متوجه #علاقه شما بشن مثلا در دوران عقد میتونید برای مادرشوهرتون یه روسری بخرید و بگید مادرجون این رنگ روسری دیدم یه لحظه توی ذهنم چهره شمارو دیدم که چقدر این رنگ بهتون میاد یا مثلا برای پدرشوهرتون پیراهنی که با قیمت مناسب که توان خریدش را داشته باشید بخرید و بگید واااای پدرجان این رنگ پیراهن واقعا برازنده شماست
این رفتارها باعث میشه بیشتر نسبت به شما علاقمند بشند ☺️
#در_ضمن👌 جلوی جاری از خواهر شوهر بد گفتن و جلوی خواهر شوهر از جاری بد گفتن به هیچکس جز خودتون آسیب نمیزنه
درعین حال مهربون و محترمانه رفتارکنین و کاری هم به کار بقیه نداشته باشین👌😊
🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#سؤال _اعضا😍 مریم از قم خانومی هستم که ۵ ساله( مریم هستم از قم) از زندگی مشترکم میگذره.سر موضوعات
#پاسخ_اعضای_خوبمون 😍
سلام
خطاب به مریم خانم از قم
من پیام شما رو خوندم قدر مسلم هممون تو زندگی یه سری مشکلات داریم من نمیدونم از کجا شروع شده یا چرا....به نظرمن مشکلات روخیلی برای خودت پیچیده کردی اصلااااااابه حرف این دعا نویسا اعتماد نکن خودشون هزار ویک مشکل دارن که توش موندن
هیچ احدی از غیب وکارهای پنهانی ادمها خبر نداره به خاطر حرف اونا دلت رو سیاه نکن ولی در هر حال
تونت سرچ کن دعا برای باطل کردن سحر هست وذکریا ودودرو۱۰۰۱بار هر روز بگو وسوره ی مزمل روبه نیت سربه راه شدن وصمیمیت بینتون زیاد بخون ویه سری دعاها باز میتونی از نت بگیری ...اماواسه خوب شدن زندگیت تلاش کن
محبت کن مرتب باش خوشرو باش خوشلباس باش خوب صحبت کن در برابر خانوادش گارد نگیر
واز همه مهمترتوکل کن به خدا ان شاالله که بهتر میشه
واما طلاق در جایی که خانواده راضی نیستن فکر نمیکنم گزینه ی خوبی باشه هیچ تضمینی برای خوب بودن همسر بعدی هم وجود نداره
با توصیف همه ی این شرایط سخت باز خود شماهستی که باتوجه به شرایط واقعی باید تصمیم بگیری وعواقبش که معلوم نیست چه خوب وچه بد بپذیری
پس یه مدت مراقبت وتوکل کن اگر شرایط بهتر نشد واسه جدایی تصمیم
بگیر
در مورد رابطه هم یکم از سردیها تو تغذیتون استفاده کن شاید ارام تر شد
🎀@delbrak1🎀