فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🩷
صبح است کنون بیا
🌿که آواز کنیم
💜یک روز دگر به عشق
🌿آغاز کنیم
💙برخیز و بیا که غم
🌿فراموش شود
❤️در اوج صفا و مهر
🌿پرواز کنیم
🧡سلام
🌿صبحتون پر از عشق و امید
زندگیتون سراسر شاد و سپید
💐🎊عیدتون مبارکــــــــَ
🌸🎉ميلاد پيامبر اڪرم(ص)
💐🎊و امام جعفر صادق( ع)
مبارک باد 🎉 🎊 🎉
🎀@delbrak1🎀
❤❤دوست داشتن قشنگه
دلتنگی هم قشنگه
ولی چیزی که قشنگش میکنه
توی نفس....💖
💖ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💖
────𝐥𝐨𝐯𝐞 ᥫ᭡ 𝐲𝐨𝐮────
🎀@delbrak1🎀
#خانمها_بدانند
🍃 عشق و محبت میان مادرشوهر و همسرتان را بپذیرید و آن را به رسمیت بشناسید.
👈 آنها مادر و فرزند هستند و باید عاشقانه یکدیگر را دوست بدارند و این دوست داشتنشان را ابراز کنند.
👈 این عشق و محبت از چشمهای دیگر جاری میشود و چیزی از سرچشمه عشق و محبت میان شما و همسرتان کم نمیکند.
👈 پذیرفتن و نشان دادن همین موضوع تا حدود زیادی مشکلات میان شما و مادرشوهرتان را حل خواهد کرد.
#همسرداری
#زناشویی
🎀@delbrak1🎀
#هنر_بیان
گاهی اشتباهی که ما در رابطه با #همسرمون میکنیم اینه که با حرف هامون یه جوری احساس #بی_لیاقتی و #کوچیک_بودن و #حقارت بهش میدیم !
مثلا وقتی یه کاری میکنه یا یه چیزی میگه میگیم :
🔸یکم منطقی فک کن!
🔹آخه چرا انقد بی فکر و ساده ای؟
🔸چرا میذاری انقدر راحت گولت بزنن؟
🔹چقدر بچه گانه فکر میکنی!
و.....
وقتی اینجوری میگیم #دو تا عکس العمل ممکنه ببینیم :
👈 یا شوهرمون برای #اثبات خودش لجبازی رو در پیش میگیره و تازه اول ماجراست!
👈👈یا اینکه شوهرمون از ما دور میشه و برای اینکه سرزنش نبینه و نشنوه ترجیح میده یکم مخفیانه تر اقدام کنه و شرح کارها و حرف هاش رو دیگه به ما #نمیگه!
🎀@delbrak1🎀
#دلبری_برای_خانواده_شوهری
یه ایده دارم واسه خانما ک بیشتر خودشونو تو دل خانواده همسرشون جا کنند
گاهی اوقات(مخصوصا در دوره نامزدی) دست پر به خونه خانواده همسرتون برید خیلی تاثیر گزاره
مثلا یه روسری برای مادرشوهرتون بخرید و بگید وااای مادرجون وقتی رنگ این روسری رو دیدم یه لحظه چهره شما توذهنم اومد و گفتم رنگش بهتون میاد
یا برای پدرشوهرتون یه پیرآهن با قیمتی مناسب که توان خریدشو دارید بخرید و بگید وای پدرجون این رنگ پیرآهن واقعا برازنده شماست
با این رفتارها باعث میشه بیشتر نسبت ب شما علاقه مند بشوند❤️
درضمن هیچوقت جلوی جاریتون از خواهرشوهرتون بد نگید یا برعکس
چون به هیچکس جز خودتون آسیب نمیزنید
درعین حال مهربون و محترمانه رفتارکنید و کاری هم ب کار بقیه نداشته باشید.
🎀@delbrak1🎀
زوج های خوشبخت چه کار می کنند؟
اگر هر زوج در هفته فقط 5 ساعت را صرف زندگی مشترکشان کنند روابط شان بهتر خواهد شد. کاری که زوجهای خوشبخت میکنند را به شما توصیه میکنیم که عبارتند از:
خداحافظی:
این زوجها هر روز قبل از خداحافظی، درباره کارهایی که قرار است در آن روز بکنند سوالاتی از همدیگر میکنند (2 دقیقه در روز، 5 روز در هفته، جمعاً 10 دقیقه).
- تجدید دیدارها:
این زوجها در پایان هر روز کاری یک گفتگوی آرام و بی استرس با هم دارند.
در این فرصت آنها میتوانند روابط خود را عمیقتر سازند و از خستگی و دلمشغولیهای هم آگاه شوند (20 دقیقه در روز، 5 روز در هفته، و جمعاً 1 ساعت و 40 دقیقه در هفته).
- محبت:
این زوجها محبت خود را از طریق رفتارهایی همچون لمس کردن هم، روابط عاشقانه و بخشش در مواقع مناسب ابراز میکنند (5 دقیقه در روز، 7 روز در هفته و جمعاً 35 دقیقه در هفته).
- قرار هفتگی:
این زوجها یک قرار هفتگی دو نفره در فضایی خلوت و آرامش بخش برای تازه کردن عشق خود دارند (2 ساعت در هفته).
- تحسین هم و قدردانی:
این زوجها هر روز حداقل 5 بار قدردانی و محبت صادقانهای بین خود رد و بدل میکنن
🎀@delbrak1🎀
#درخواست_راهنمایی
سلام عزیزم حالتون خوبه من تازه عضو کانالتون شدم واینکه واقعا کانالتون عالیههه🕊❤️
ببخشید من سوالی داشتم ومیخواستم پاسخ منطقی رو پیدا کنم
من و پسرعموم دوسال هست که نامزدیم. واینکه نامزدم. خیلی درگیر کارش وواقعا نمیتونه ازکارش بگذره . واینکه من همیشه خودمو قانع کردم که کار داره. درصورتی که نه زنگی میزنیم ونه. بیرون میریم اما درمناسبتها به یاد هم هستیم. وجبران میکنیم .
امااز اون طرف اطرافیانم هی به منم میگن باید برات وقت بزاره باید تورواولویت قراربده واینکه اگه الان باهات نیاد بیرون دوروز دیگه بعد عروسی هم نمیاد باهات بیرون ووقتیم نمیزاره برات. حالا میخوام بدونم پاسخ منطقی چیه حق بااونهاست آیا!؟
🎀@delbrak1🎀
جواب هاتون👇👇👇
@saraadmin1
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#درخواست_راهنمایی سلام عزیزم حالتون خوبه من تازه عضو کانالتون شدم واینکه واقعا کانالتون عالیههه
#پاسخ_اعضای_خوبمون 😍
سلام ،در پاسخ راهنمایی ب دوستمون ک نامزد پسر عموشون هستن
ایا تا ب حال دلیل این کم اهمیتی رو ازشون پرسیدید اگه دلیل قانع کننده ای دارن که هیچ اگه هم دلیلی ندارن که حتما اخلاقشون اینجوری و دیگه باید خودتون تصمیم بگیرید که با این اخلاق میتونید کنار بیایید یا نه
ی فامیلی داشتیم ۹ ماه نامزد بودن رابطشونم مثل شما بود همه تعجب بودیم اخه چ نامزدیه پرسیدیم گفتن داماد درحال ساختن خونس و میگه تا مشغلم تموم نشه نمیتونم ازدواج کنم یا رفت و امد زیاد داشته باشیم عقد کردن و بعد ۸ ماه الان ۴ ماه عروسی کردن مشکلی ام نداشتن ولی کسایی ام بودن تو دوماه عقد هر روز همو دیدن و بیرون ورفت و امد داشتن شما خودت بهتر میتونی تصمیم بگیری اگه عشق واقعی و دوطرفه بینتون هست ادامه بده اگه نیس ... البته چون فامیل هسید بهتره شناخت قبلی هم دارید ایا مجرد ک بود هم همینجور رفتار میکرد اگه اینجوری بوده که بدونید تا آخر زندگی هم رفتارش همینجوره و توقع وقت گذاشتن برای بیرون رو نداشته باشید ازش اگرهم نبوده علت رو جویا بشید بعد اقدام ب عقد کنید ان شالله خدا هر چی ب صلاحتون رو نصیبتون کنه و خوشبخت باشید🙏
🎀@delbrak1🎀
هدایت شده از 🧕خانُــــم بَــــــلا💞
قدیم ترها رسم بود دختر که سیکل میگرفت شوهرش میدادن.....
#خورشید
شروع داستانی زیبا 😍👇👇👇👇👇👇
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 دور از چشم همه داشتم نگاهش میکردم که خانم بزرگ یه چیزی به علی گفت که علی عصبی گفت بیزارم
#خورشید
🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃
سواستفاده بشه؟واقعا کجا نوشته دستمال حجله رو رعیت بره بگیره؟ مگه مادر عروس نباید از مادر
داماد تحویل بگیره؟
بی بی گفت برو تا شر نشده ارباب جماعت چی از دل رعیتش میدونه؟ سه تا دستمال سفید دور گلدوزی شده داد دستم و هدایتم کرد سمت ساختمون. خانم با نیش باز راه میرفت تا منو دید گفت د یاالله...چرا فس فس میکنی؟ گفتم ببخشید خواب بودم ،خانم تا پاشدم اب به صورتم زدم دیر شد.
تو اتاق علی دوتا خدمتکار مشغول اذین بندی حجله بودن و دو نفر دیگه ام پرده میکشیدن وسط اتاق تا یه طرف عروسو دوماد باشن طرف دیگه مادر شوهر بشینه دستمال بگیره. اما منو واسه چی خواسته بود. سرم گیج میرفت. دلم به کاری نمیرفت دلم میخواست سر خاک مادرم برم و اونقد گلایه کنم تا خدا جونمو بگیره نه اینکه زجر کش بشم زیر دست خانم بزرگ. اتاق که اماده شد اول عروس علی و با کل ودست و نقل و نبات پاشیدن و اسفند دود کردن بردن تو اتاق. اونوقت شب معلوم نبود کی سرخاب سفیداب کردنش.
موهاش فر بود و تار مویی جلوی صورتش از زیر تور قرمز دیده میشد. شاید نیم ساعتی طول کشید تا چند تا نگهبان زورکی علیواوردن هول دادن تو اتاق.
نخواستم منو ببینه تا بیشتر مقاومت کنه
یه گوشه کز کردم تا اسوده خاطر بدون جنگ و دعوا قائله رو تموم کنه اما فحش میداد و میگفت ببین زن تورو نمیخوام
بستنت بیخ ریشم میفهمی؟ کجا بود چشمی که بخواد نفرت علیو ببینه... وقتی جلو چشم عروسش جار میزد نمیخوامت چرا دخترک دلخور نمیشد؟ دخترک فقط طالب این بود بشه عروس عمارت
ارباب بزرگی که فک و فامیل زنش برو بیایی تو دربار داشتن اونقدرام زشت نبود که علی اینقد مخالفت میکرد فقط زیادی از حد دهنش گشاد بود و پوستش رو به سیاهی میرفت.خلاصه که همچنان اشوب بود علی زیر بار نمیرفت همخواب دخترک بشه و عروسش ریز و بیصدا اشکاش میریخت. علی هیچ جوره قبول نمیکرد حرف کسیو قبول کنه از پیغوم پسغوم های پدرش گرفته که میگفت فلان زمین و میدم بهت تا مادرش که قسم خدا پیغمبر میداد که کاری کنه بره دربار یا بره فرنگ دیگه برنگرده. علی سرتق تر از این حرفا بود. خانم بزرگ که دید نمیشه اومد بالا سرم که گوشه ای پنهون شده بودم گیسامو گرفت گفت ببین میدونم مقصرتویی و زدی به موش مردگی، اما
بدون لعنت به شیری که خوردی شیر ناپاک خورده ی زندگی بهم زن....کشون کشون منو برد سمت اتاق حجله علی اینکه چرا گریه نمیکردم یا حتی التماس واسه خودمم جای تعجب داشت. شاید چون زیادی شکستم و ناسزا شنیدم برام عادی بود. مخصوصا که به این باور رسیده بودم چه عیبی داره علی چند تا زن داشته باشه؟ خانم یکهو گیسامو ول کرد پرت کرد جلو پای علی چشمای ارباب زاده کاسه خون بود دندوناشو بهم مالید اما زبون به دهن گرفت تا اوضاع بدتر نشه.
بی توجه به علی داشتم عروسشو نگاه میکردم به گمونم ازم بزرگ تر بود.
🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#خورشید 🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 سواستفاده بشه؟واقعا کجا نوشته دستمال حجله رو رعیت بره بگیره؟ مگه مادر عروس نباید ا
#خورشید
🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃
قبل از اینکه علی دوباره بخواد حرفی بزنه مادرش گفت نگو نه باورم نمیشه چون مش صفر دیدت حوالی اتاق این دختر بودی
نگو نه باورم نمیشه اونی که دلت پیششه این نیست بهرحال یا همین الان شروع میکنی به خوابوندن رسوایی یا جلوچشمات عقد یکی از نگهبانا ،میکنمش تا جلو چشمات براش زفاف بگیره. تصمیم با خودته بچرخ تا بچرخیم علی خان
علی جا نزد بجای تعجب یا دادوبیداد قهقهه خنده های بی امانی سر داد و گفت مادر تو منو با
کنیزم تهدید میکنی؟
مادرش گفت بله با کنیزت تهدید میکنم چون میدونم نقطه ضعفت کنیزته.
اما علی گفت سخت در اشتباهی قبول میکنم امشب کاری کنم که اشوب بخوابه، اما میرم فرنگ و دیگه بر نمیگردم این زنم واسه خودتون
با پا زد به بازوم و تو اوج عصبانیت گفت برو بیرون کار دارم.
همه بیرون
دلم چقد شکست از واکنش علی شاید ارتیست بازی بود اما هر چی بود ذره ذره خورد شدم. نمیدونم ولی اگه علی اینقد قدرت داشت که هر کیو دلش بود بگیره چرا نمیخواست کسی بفهمه زنش شدم؟ شاید از کینه مادرش خبر داشت و حدس میزد ممکنه خانم بزرگ سر به نیستم کنه. طبق رسم آبادی خانم بزرگ نشست پشت پرده و علی رفت تا کار ناتموم و تموم کنه. به امر خانم پشت در ایستاده بودم تا دستمالو بگیرم.
صدای جیغ و فریاد نوعروس علی میومد.
چشمام بسته بود تا اشکام نریزه لبامو گاز میگرفتم تا فریاد نزنم که چی داره بهم میگذره. فقط سکوت کردم تا جیغ اخر زده شد و صدای شلیک اسلحه ها از بیرون بلند شد به نشونه اینکه عروس باکره بوده خانم بزرگ از اتاق اومد بیرون دستمال سرخ و داد دستم گفت تزیین کن صبح پاتختی داریم وظیفته به تموم مهمونا نشون بدی پارچه گلدار عروسمو
کاری نبود که انجام بدم شونه هام اویزون و قلبم پر از درد دستمالو تو دستم مچاله کردم. میخواستم برم که صدای گریههای نوعروس علی میومد. التماس میکرد بهش دق دلی بقیه رو سرش در نیاره سر اخرم که فکر کنم شیشه اتاقش شکسته شد. نموندم زود رفتم پیش بی بی مریم و گفتم بی بی جهیزیه عروس و چطور تزئین کنم واسه پاتختی؟ بی بی دستمال و با اکراه گرفت گفت برو چند تا پر گل محمدی بیار یه سبد حصیریم از مطبخ بردار. بیا تا بهت بگم چکار کنی. رفتم سراغ گل با اینکه نصف شب بود اما انگار همه بی خواب شده بودن فقط صدای پای اسب از اسطبل اومد و پشت سرش علیی که با غرش داشت از عمارت میرفت داغ دلشو اروم کنه چارقدم
🎀@delbrak1🎀
#درخواست_راهنمایی
منم ی مشکل دارم ۷ ماهه با ی آقایی اشنا شدم خیلی محترم هستن و خیلی هم دوسم دارن و رابطمون متقابله اما وقتی ک من میخوام نمیزاره برام به استثنای تماس تصویری از بین الحرمین و ... وقتی هم ازش میپرسم چرا میگه من مشغله ذهنیم زیاده ودرگیرآزمون های...هستم تا ذهنم اروم نشه نمیتونم گام بعدی یعنی خواستگاری رسمی وعقد رو بردارم میگه ب احساسم شک نکن رابطمون مجازی هست و من نخواستم تا قبل از تعیین شدن شغلش ببینمش چند روز غیبمیشه حتی پیامهم نمیده بعد میاد توضیح میده اما قانع کننده نیست که ۲۴ ساعت ۵دقیقه وقتش ب من نده اما من واقعا خسته شدم نمیدونم چکار کنم تو مرحله اشنایی هستیم و ب این نتیجه رسیدم ک همه چیو تموم کنم دیگه نمیتونمم منتظرش بمونم اما قبلش میخوام نظر دوستان رو بدونم ...ممنونم اگه لطف کنید و راهنمایی بفرمایید
🎀@delbrak1🎀
نظراتتون👇👇👇
@saraadmin1
#حرف دلی از بانوی عزیزمون😍😍😍
سلام واسه عزیزانی که امیدشون را از دست دادند
خواستم بگم معجزه داخل زندگی همه آدم ها هست فقط کافیه نگاه کنیم
من و خانواده ام چند سال پیش دچار بیماری کرونا شدیم
مادربزرگم را به خاطر سن بالا دکتر ها کامل قطع امید کردند که زنده می مونند
اما وقتی توصل کردم به شهدا مشکلون به شکل معجزه واری حل شد و مادر لزرگم کامل خوب شدند
خواستم بگم ما در زندگی هامون خدا و امامان و کتاب قرآن و شهدا را داریم
پس هیچ وقت نا امید نباید باشیم
🎀@delbrak1🎀
🟣 چنتا نکته ی زندگی روزمره که شاید به دردتون بخوره
▼ بچه دارشدن بعد از سی و سه سالگی موجب طول عمر زنان می شود .
▼ خوردن یک موز برای صبحانه ، باعث کنترل افسردگی ، عصبانیت و کج خلقی در طول روز می شود .
▼ مهم نیست چه سنی داری هنگام سلام کردن مادرت را در آغوش بگیر
▼ پشه ها نمیگذارند راحت بخوابید؟
یک قرص ویتامین ب بخورید
بدنتان در اثر خوردن ویتامین ب بویی میگیرد که پشه ها دوست ندارند
▼ برای شستن ظروفی که غذای آنها کپک زده هستند از اسکاچ جداگانه استفاده کنید
▼ روی قابلمه آبِ در حال جوش ، یک کفگیر بزرگ چوبی قرار دهید تا آشپزخانه بخار نکند.
▼ قبل از خرد کردن پیاز ، آنرا ۱۵ دقیقه در فریزر بگذارید ، دیگر چشمانتان نمی سوزد.
▼ پیاز و سیر بهترین خوراکی ها برای سرعت بخشیدن به رشد مو هستند .
▼ اگر بالش شما مسطح شده، آن را نیم ساعت در آفتاب قرار دهید
تا با دفع رطوبت به حالت قبل باز گردد .
▼ اضطراب و نگرانی سیستم ایمنی بدن را ضعیف میکند.
از همین رو وقتی نگران بیمار شدن هستید ، احتمال بیمار شدنتان در واقع بیشتر میشود.
🎀@delbrak1🎀
🌹
#سیاستهای_مردانه
🍃 زنها فقط از مقايسه شدن با رقباشون میترسند. اينكه هر زن ديگری در ذهن همسرشان موفقتر و توانمندتر از آنها باشد، به زنها احساس ناامنی میدهد.
👈 آنها دوست دارند ملكه خانه باشند و اينكه در ذهن همسرشان كاملترين زن دنيا باشند، براي آنها به معنی خوشبختي و موفقيت در ازدواج است.
👈 به همين دليل وقتي از او ميخواهيد فلان غذا را مثل مادرتان درست كند، فلان ظرافت را مثل مادرتان داشتهباشد يا فلان رفتارش مثل رفتار مادرتان باشد، از كوره در ميروند و نه تنها از شما مي رنجند بلكه مادران كه هيچ نقشی در اين ماجرا نداشته را هم مقصر میدانند.
🎀@delbrak1🎀
❌ سه رفتار اشتباه بعد از دعوا با همسر خود❌
1- حرف های او را به خاطر نسپارید و مدام در ذهنتان مرور نکنید.
حتما این ضرب المثل را شنیده اید که می گویند: در دعوا حلوا خیرات نمی کنند. بله درست است.
جملات یا واژه هایی که در دعوای زناشویی از زبان همسرتان می شنوید را فراموش کنید. آنها را در ذهنتان حمل نکنید. بدون شک هنگام دعوا دو طرف قربان صدقه هم نمی روند و چه بسا حرفهای ناپسندی به یکدیگر بزنند.
2- بحث را دوباره باز نکنید.
اگر چند روز پس از دعوا دوباره بخواهید این مساله را باز کنید چندان جالب نیست. اگر در دعوا خود را مقصر می دانید، نزد همسرتان بروید و از او عذرخواهی کنید. اگر حرفی زده اید که او را ناراحت کرده است، آن را تصحیح کنید.
3- با یکدیگر سرد رفتار نکنید.
بعد از دعوا با همسر خود اصولا حوصله حرف زدن با او را ندارید. اما اگر پس از گذشت زمان، هنگامی که هر دو آرام تر بودید و همسرتان نزد شما آمد و به هر بهانه ای می خواست با شما حرف بزند، از حرف زدن با او دوری نکنید. بدترین کار ممکن در این شرایط این است که سکوت اختیار کنید و به اصطلاح قیافه بگیرید.
🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#درخواست_راهنمایی منم ی مشکل دارم ۷ ماهه با ی آقایی اشنا شدم خیلی محترم هستن و خیلی هم دوسم دارن
#پاسخ_اعضای_خوبمون 😍
درپاسخ ب دوستمون که ۷ ماهه در آشنایی هستن اونم مجازی باید بگم اگه خوشبختی الان و آیندت برات مهمه این رابطه رو هر چ زودتر تمومش کنید که مطمعن باشید بیفایدس و عمر خودتون رو هدر میدید شاید سخت باشه براتون شایدم ب نظرتون غیر ممکن ولی هیچ چیز غیر ممکن وجود نداره برای کسی که خدارو داره
خواهرانه بهتون میگم لطفا دنبال مورد ازدواج در دنیای مجازی نباشید و ب هیچ کس اعتماد نکنید چند نفری رو دیدم که این حرفارو باقاطعیت دارم بهتون میگما هیچکدومشونم ب ازدواج منجر نشده انشالله خوشبخت و موفق باشید 🙏
امیدوارم گوش کنید که خدایی نکرده بعدها پشیمون نشید
🎀@delbrak1🎀
بوﺩنت رو دوست ﺩﺍﺭﻡ♥️
مجبورم میکنی که
به هیچکس فکر نکنم ﺟﺰ تو
نگاهت رو گره بزن به هر لحظه من
حس امنیت میکنم
وقتی که تو درگیر منی
♥️♥️
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
🎀@delbrak1🎀
#آداب_شوخی
⭕️ قابل توجه آقایان عزیز!
🔹در هنگام شوخی کردن با همسر، مطمئن باشید که همسرتان نسبت به آن موضوع حساسیت ندارد!
🔹نباید به گونهای باشد که باعث تحقیر شدن همسرتان گردد و به شخصیت وی لطمهای وارد کند.
🎀@delbrak1🎀
🌹 سیاست زنونه داشته باش
اگه یه کم سیاست زنونه چاشنی حرف زدنت کنی ،یه کم رنگ محبت به حرفات اضافه کنی،یه جرعه معجون عشق رو همراه خواسته هات به همسرت هدیه کنی
مطمئن باش که همسرت عاشقانه با سلیقه و خواسته های تو همراه میشه.
شک نکن!!!
⁉قبول نداری
چیزی رو از دست نمیدی یه بار امتحان کن
🎀@delbrak1🎀
کمی عاشقانه . . .
•°•°•°•°•°•°•°•°•💙•°•°•°•°•°•°•°•
- سرشو گذاشته بود رو گلهایِ دامنم ؛
و همینطور ك به روبهرو خیره شده بودم . .
آروم نگاهشو سِپرد بهم و پرسید یه چیزی بگم؟!
- حس میکنم عوض شدی ؛
انگاری یخ بستی!
لبخند زدمو گفتم دیوونه . .
خُل شدی؟!
امّا پشتِ این جملهیِ کوتاه ؛
هزار تا حرف خفه شده بود .
هزار تا بغض قورت داده شده بود!
آخه نمیدونستم چطور میشه از چشم افتادن رو توضیح داد!
اینکه یهو با یه روی دیگهی آدما آشنا میشی
که اصلا هم شبیه به چیزی که راجبشون فکر میکردی نیست ؛
جا میخوری و کم کم جا میزنی!
وقتی آدما از چشمت بیوفتن بخوای نخوای یخ میبندی .
انقدِ بیتفاوت میشی که خودشون بار و
بندیل ببندنو برن!
انقدِ بیتفاوت که هیچ چیز نتونه باعث شه اون آدمِ قبلی باشی . . )!🔓'🌸
🎀@delbrak1🎀
هدایت شده از 🧕خانُــــم بَــــــلا💞
قدیم ترها رسم بود دختر که سیکل میگرفت شوهرش میدادن.....
#خورشید
شروع داستانی زیبا 😍👇👇👇👇👇👇
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#خورشید 🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 قبل از اینکه علی دوباره بخواد حرفی بزنه مادرش گفت نگو نه باورم نمیشه چون مش صفر
#خورشید
🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃
هنوز زنده بودم تا ببینم
خدانکنه که ادم غریب و تنگ دست باشه تا بشه تو سری خور مالدار جماعت
تا دیروقت به دستمال نگاه میکردم براش از درد دلم میگفتم و خون روی دستمال از اتفاقی میگفت که رخ داده تا بالاخره صبح شد.
سبد به دست رفتم پیش بی بی مریم اما جونی توی تنم نبود دنیا دور سرم می چرخید بی بی مریم وقتی عمق نگاه پر دردمو دید ناراحت نگام میکرد. شاید میدونست چه بلایی سرم آوردن شایدم نمیدونست و فقط دلش به حالم میسوخت. اما هرچی که بود دل و جیگر خودم کباب بود.
اروم گفت دستمالو بذار تو سبد روش گل پر پر کن بریز، خانمم کارت داره.
مثل اینکه دیشب گفته باید دستمال عروسشو به مهمونا نشون بدی
زیر لبی گفتم بخدا که نمیفهمم چه کینه ای ازم گرفته که راضی نمیشه بیخیالم بشه.
هیچی نگفت و بعد درست کردن سبد رفتم سمت ساختمون.
یه سفره عریض پهن کرده بودن با کلی میوه رنگارنگ و کلوچه های مجلسی. هرچی قوم عروس و داماد بود اومده بودن واسه پاتختی و دور سفره جمع شده بودن میگفتن و میخندیدن
همین که سبد بدست وارد شدم همه کل کشیدن و دست زدن.
یه عده ام با دایره تنبک شروع کردن به خوندن
دیشب که خوب میخوردید این چی چی بود آوردید
این چی چی بود آوردید شورشو در آوردید
ریال ریالش میکنه خرج عیالش میکنه / با هم میرن ماه عسل به نیت سه تا پر میخوندن و دلم ریش میشد
پسر
عروس علی بالای سفره با لب خندون کنار خانم بزرگ نشسته بود و با خجالت میخندید که انگار دهن گشادش گشاد تر میشد و جلوه بدی به صورتش میداد. نمیشد گفت ناراحت ،بود چون اون خندههای با حیا از ته دلش بود به گمونم باورش نمیشد شده زن علی پر هیبت با اینکه بیشتر از من تحقیر شده بود. با این تفاوت من تو جایگاه رعیت بودم و اون دختر ارباب و عروس ارباب زاده که انگار به دل نگرفته بود که علی دیشب چطور زار میزد زن نمیخوامت به زور بستنت به ریشم... اینهمه خوشحالیش برام نامفهوم بود. یعنی یه اسم و رسم اینقد ارزش داشت که تحقیر بشی ولی به روی خودت نیاری؟
با اشاره ی چشم و ابروی خانم بزرگ و طبق شنیدههای مادرم از مراسم پاتختی شروع کردم به گردوندن سبد جلو مهمونا همه که از دیدن جهاز عروس مطمئن شدن سبد و گذاشتم وسط سفره و با گرفتن اجازه از خانم محفل زنونه رو ترک کردم دلم میخواست سر به بیابون بذارم وقتی دیگه تو عمارت به اون بزرگی دلواپسی نداشتم
چرا باید میموندم و به جون میخریدم که عروس على بهم فخر بفروشه؟
در خروجی عمارتو که دیدم نگهبانا بودن و نمیشد فرار کرد.با خودم بکن نکن میکردم که بی بی مریم سررسید گفت چاره فرار کردن نیست.
🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#خورشید 🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 هنوز زنده بودم تا ببینم خدانکنه که ادم غریب و تنگ دست باشه تا بشه تو سری خور م
#خورشید
🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃
اگه به فرار بود، وقتی جوون بودم دو پا قرض میکردم و این ابادیو ول میکردم توام زیادی تو
حیاط نمون که تنبیه بشی برو کمک بقیه واسه ناهار
گفتم بی بی تو چی میدونی که من نمیدونم؟
لااقل بگو اسوده بگیره سرم
هیچی نگفت عادت نداشت زیادی حرف بزنه.
اونقدر ذهنم مشغول بود که با کار کردنم نمیشد سرم گرم بشه یجوری بود که تموم دست و بالم تو
مطبخ سوخت.
با اینکه هلاک خواب بودم ولی بی خوابی داشت دیونه ام میکرد و رغبتی نداشتم چشمامو ببندم. بعد از فرار ،علی شب و روز نداشتم اما بعد اینکه زن گرفته بود کلا غیب بود منم زیاد پیگیر نبودم جلو چشمش بچرخم شب چهارمی بعد از زفافش که طبق معمول علی ناپدید شده بود در زدن به هوای اینکه علی پشت دره هراسون بدون روسری در و وا کردم. اما علی نبود. به جاش ارباب بزرگ اومده بود. از قد و قامتش مو به تنم سیخ شد لال شده بودم و فقط نگاش میکردم. دست گذاشت رو دماغش و به اشاره گفت هیس
در و هول داد بی تعارف اومد تو یه نگاهی به پستوم انداخت و گفت چطور اینجا زندگی میکنی؟ کم از طویله نداره که...
حالا عیب نداره اومدم یه پیشنهاد بهت بدم امیدوارم استقبال کنی با چشمای گشاد نگاش
میکردم که ادامه داد میخوام از اینجا ببرمت شهر
یه خونه میگیرم و برای خودت خانومی کن تا گفتم ارباااب... گفت هیچی نگو میخوام نجاتت بدم
گفتم ارباب راضیم به تقدیرم نیازی به دلسوزی نیست
گفت دلیل غضب خانمو بهت میدونم پس مخالفت نکن مطمئنم سر اخری گم و گورت میکنه.دارم
بهت لطف میکنم ...بخاطر
ادامه نداد باقی حرفشو قورت داد. اب دهنم خشک شده بود چون شم زنونه ام خبر دارم کرده بود
مقصد و مقصودش چیه
نگاه با محبتی بهم انداخت و گفت میخوام خانمی تو واسه خودم ببینم خانم بزرگ که نتونست بیشتر از یه پسر برام بیاره اما میدونم تو برام یه جین پسر میاری و نسلم زیاد میشه با خجالت گفتم اخه ارباب
به جای ملایمت کلافه گفت کافیه به زودی محرم میشیم
🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#خورشید 🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 اگه به فرار بود، وقتی جوون بودم دو پا قرض میکردم و این ابادیو ول میکردم توام زی
#خورشید
🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃
نمیدونستم اون لحظه چی بگم یا چجوری بگم عروستم. فقط اشکم ریخت و ارباب رفت.
ارباب که رفت نشستم به فکر و خیال فرار اگه میموندم میشدم بازیچه دست پدرو پسر. با کلی انگ بابت کارای نکرده همون یه دست لباسی که داشتمو گذاشتم لای بقچه تا وقتش برسه اما کاش قبل رفتن علی پیداش میشد یا حتی یه سر میومد ،دیدنم تا وقتی ببینه نیستم نگه جا زدم تا بهش بگم چرا رفتم و خودمو اواره کردم.
اونشب ارباب از کثافت بودن اتاقم گفت چیزی که علی هیچوقت به روم نیاورد و با عشق سرش و رو همین متکای چرک الودم میذاشت
با عشق سرش و رو همین متکای چرک الودم میذاشت و بدون دغدغه خودشو اروم میکرد. یکی دوروز دیگه ام گذشت تا اینکه یه شب از خستگی یادم رفت چفت درو بندازم با حس ،نوازش ترسیدم یکهو گردنم راست شد و نشستم
از نور مهتابی که از پنجره ی کوچیک اتاقکم میومد داخل دیدم علی بالاسرم با لبخند غمگینی نشسته چشمای ترسیده مو که دید گفت دخترک پر صلابت و محکم تا خواستم لب به گلایه باز کنم گذاشت رو سینه اش و مثل ادمایی که عزیزی گم کردن و تازه پیدا کردن بوسم میکرد و زیر لب میگفت خورشید جانم منو ببخش دلتنگت بودم، بعد اینکه حسابی رفع دلتنگی کرد دراز کشید گفت بغلم بخواب خورشید داروهاتو خوردی؟ وقتشه ها..
سرمو
اصلا اجازه نمیداد حرف بزنم و از دلتنگی هام بگم همینکه خواستم از افکار ارباب بزرگ بگم، گفت هیس وقت تنگه کلی کار داریم بذار دلمو به بودنت خوش کنم گفت و شروع کرد به قول خودش کاشتن بذر برای اینده ای روشن
کارش که تموم شد ،گفت بارها گفتم الانم میگم به خود اون دخترم گفتم کاری به کارش ندارم چون دلم جای دیگه است. خورشید اولین و آخرین زن زندگیم تویی چند صباح دیگه ام صبور باش
تا وقتش برسه بغضمو قورت دادم گفتم علی خان بذار حرف بزنم چند شب پیش ارباب بزرگ
🎀@delbrak1🎀
#خانم_باکلاس ❤
🍃 سعی کنید همواره ورزش کنید، اگر میتوانید مرتب به کلاسهای ورزشی بروید، اگر فرزند کوچک در خانه دارید و یا هزینههای کلاسهای ورزشی برای شما بالاست؛ می توانید با برنامههای تلویزیونی و یا انفرادی نرمش کنید😙💃🏻
🍃 لباسهای کهنه، پاره و آنهایی که بر اثر شستشو از رنگ و رو رفتهاند، را دور بریزید، هیچ چیز مثل لباس کهنهای که به تن شما زار میزند، چهرهتان را پیر و روحیهتان را افسرده نمیکند.😑👚
🍃به زیبایی و مرتب بودنتان اهمیت دهید. هر روز صبح موهایتان را شانه بزنید و ابروهایتان را مرتب کنید،از گردنبند و گوشوارههایی که در اعماق کمدتان مخفی کردهاید،را بیرون بیاورید و هر هفته از یکی از آنها استفاده کنید.🤩💍
🍃 میتوانید با کمی آرایش، روح خود را شاد کنید. همیشه برای دل خودتان به خودتان اهمیت بدهید نه دیگری.💄👩🏻
🍃 کارهای خانه را صبحها انجام دهید که بعد از ظهرها در کنار خانواده تان باشید.💑
🍃 روزانه حداقل پنج دقیقه به خودتان زمان دهید، موسیقی آرامی را پخش کنید و در آرامش چای بنوشید و به رویاهاتان فکر کنید وبرنامه بریزید😌
🎀@delbrak1🎀
♥️🍃🍃♥️💫
🍀
♥️
اگر قرار است با هم بمانید❓
از هم اکنون:
#اجازه بدهید همسرتان با خیال راحت حرفهایش را تا انتها بگوید.
از او بخواهید گذشته را رها کند و فقط به آخرین موضوعی که ناراحتش کرده بپردازد.
برای هر مشکلی همان روز تا "دیر و یا کهنه نشده" جلسهای تشکیل دهید و موضوع را ناتمام باقی نگذارید.
از معذرتخواهی نترسید.
اگر با آرامش به تمام حرفهای او گوش ندهید #نمی توانید خودتان یا او را متقاعد کنید.
تاکنون هیچ زندگی مشترکی با توهین، فحاشی و متهم کردن یکدیگر نجات نیافته است. پس به قصد گرفتن امتیاز و شکست طرف مقابل، سر میز مداکره ننشینید.
سکوت کردن و گوش دادن فعال و عدم قضاوت شما را به نتیجه بهتری خواهد رساند.
#لجبازی، کینه، غرور و دروغ گفتن، اسبهای وحشی و خطرناکیاند که مزرعه زیبای زندگی شما را با خاک یکسان می کنند.
برای نجات زندگی خود، عادتهای مخرب را با همدلی و درک کردن جایگزین کنید.
🎀@delbrak1🎀