eitaa logo
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
3.6هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
56 فایل
بلاها 😍اینجا اومدیم یادبگیرم بجای غُری بودن قِری باشیم تا ببینیم کل زندگی مثل همون دوران نامزدیه😍😍🕊. لینک کانالمون👇🏾👇🏾 https://eitaa.com/joinchat/2713518081Cb60be17d2b
مشاهده در ایتا
دانلود
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#یه‌سؤال_یه‌تجربه سلام دوستان یاسمن هستم ممنون از ادمین محترم بخاطر کانال خیلی خوبتون🖐 من 8 ماه عا
👇 اینوهم بگم بار اول اینطور شد که من شماره ایشون رو از همکارش گرفتم که کار اداری مو انجام بدن بعد ک تماس گرفتم متوجه شدم بعد چندساعت ایشون شماره منو سیو کردن و هنوزم سیو داره استوری هم میذاشتم قبل از اینکه بهش ابراز علاقه کنم در کسری از ثانیه نگاه میکرد ولی خب همین که گفتم عاشقشم گارد گرفت .. در برابر من فقط اینجوره اینستا میبینم ک با خانومایی که فالوورشن خیلی راحت تره رفتاری که با من داره با اونا نداره نمیدونم شاید از این ترس داره که برای کارش مشکل درست کنم چون ایشون قاری هم هست و محل کارش جور دیگه ای ازش شناخت دارن .. میدونم بعضی از رفتارام درست نبوده نباید خیلی بهش گیر میدادم یا شاید هم بهتر بود کلا نمیگفتم ک علاقه دارم بهش ولی الان ک گذشته راه برگشتی کدارم فقط لطفا راهکار بدین بهم چطور راضیش کنم که حداقل به خاطر عشقی که من بهش دارم راضی بشه ببینیم همو گاهب اوقات خیلی فکرایی به سرم میزنه که انجام بدم حتی میخواستم کادویی که براش گرفتم رو ببرم محل کارش بزارم رو ماشینش ولی ترسیدم این کارا فاصله رو بیشتر کنه اینو هم بگم خانوادم بهم اطمینان کامل دارن برای همون نگران نبودن که اگه رابطه احساسی هم بینمون باشه به جای بدی کشیده نمیشه تا الان به هر راهی زدم از کلیپ عاشقانه تا صحبت ولی به بحث ختم می شد ایشون وقتی تو جواب دادن کم میاره بلاک میکنه واقعا کلافه شدم نمیتونم رو احساسات و قلبم با عقل منطق پا بذارم من خودم خیلیا تا به حال خواستن دلمو به دست بیارن و باهام دوست بشن ولی چون خودم نخواستم اینجور رابطه هایی رو دوست نداشتم الانم برای همون بود که از روز اولی ک عاشقش شدم اول به خانوادم گفتم 💞سوالات و پاسخ‌هاتون رو به این آیدی بفرستید😍 @Admin_del1 ⛱️@delbrak
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#ایده_اعضا $@yeh @skay: با تشکر از هم گروهیای خوبم سلام ماری جون همینجور که درمورد مادرشوهروجاری
$@yeh @skay: سلام ببخشیدمن درکل سوال زیاددارم درموردمادرزن دومادی من خیلی تعارف دومادمیکنم ولی متوجه میشم شوهرم اصلاخوشش نمیادیه مدلایی حس حسادت رومیبینم وعلنایوقتایی جلوی دومادبروزمیده واین کارموسخت میکنه که من چه جورباشم یوقتایی میخوام برم خونشون بمونم چون دخترم میگه بیایه دوروزبمون خونمون ولی شوهرم اصلااجازه نمیده ومیگه نبایدتنهابری... اینوازتون میخوام یه جورمنوراهنمایی کنید باتشکر ⛱️@delbrak دوستان لطفااااا حتما نظراتتون رو راجع به این موضوع به ایدی زیر بفرستید😊👇 @Admin_del1
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#سوال_اعضا سلام بچها خوبید نماز روزه هاتون قبول باشه انشاالله لطفا بهم کمک کنید❤️ من تو روستا زن
سلام در جواب اون دختری ک. 18 سالشه میخو از شر روستا خلاص بشه ودرس بخونه ی راحلی بدم ک جواب میده ی بخشی از داستان خودمو برات میگم بعدم بهت میگم چطوری و راهنماییت میکنم صبور باش و بخون کامل😇 دختر گل منم هم سن خودتم و منم زیادی سختی کشیدم و عاشق درس خوندن بودم ک کسی منو مدرسه ثبت نام نکرد چون روستا بودیم🙂 خودم رفتم مدرسه تا ششم خوندم. 16سالم. ک شد مهاجرت کردیم استان لرستان ک هیچکسو اونجام نداشتمو نمیشناختم بعد رفتم آموزش پرورش که نهضت بخونم که نشد تو سیستم میزد با سواد بعد بهم گفت اگه مدرک شیشم یا پنجمتو بیاری میتونی ثبت نام کنی نهم بخونی منم ک مدرک ششم نداشتم و کلا مدرک از هیچ پایه ای نداشتم یک سال تمام رفتمو اومدم. اول بهم میگفتن برو یک ماه دیگ سری بزن بیس روز دیگ بیا تا پیگیر باشیم ولی میرفتمو میامدم میدیدم هیچ کاری برام انجام نمیدن الکی میگن دیگ هفته ای یک بار میرفتم و من دونه دونه پیش این مدیرا دبیرا ریس اموزش، پرورش ک بودیمو رفتم قبول نمیکردن بهم درس بدن چون هیچ مدرکی نداشتم از هیچ پایه ای هزااااااااااااار بار نا امیدم کردن و حتی یک بار بهم گفتن خانوم فلانی اینقد اومدی همه میشناسنت تو آموزش پرورش💔😂 تا گفتن باید کلاس شیشمو دوباره بخونی مدرکشو بیاری ثبت نامت میکنن نهم منم این کارو کردم الان کلاس دوازدهم هستم😁 بابت اینا ک نوشتم برات. بارها و بارها طعنه شنیدم. ک نرو فلان. بابا تو کی میرسی و این حرفا من ب تنهایی بابت اینا ک نوشتم. خیلیی گریه کردم فقط. سپردم بخدا و امام حسین و معجزه کرد برام واقعا بعد از اون اتفاق دیگ عهد بستم ک هرچیم در باره امام حسین شنیدم عقیدم تغییر نکنه و پایبند باشم... الانم میخوام کنکور انسانی بدم د. راستی یادم رفت بگم من فقط ی عده نزدیک خبر داشتن ک درس میخونم ب هیچکس نگفتم خیلیم خاستگار داشتم رد میکردم. تا دبیرستان ک دوساله کسی ندونست من درس میخونم الانم ک همه میدونن بهشون نگفتم ک بزرگسالان میخونم چون گفتم ی وقت بازم چیز میگن چون سنمم زیاد نیست همه اینا رو تنهایی با دل خون. با حرف حدیث زیاد حتی اونایی ک اموزش پرورش بودن. انجام دادم یواشکی الانم میخوام برم دانشگاه عزیز دلم تو ک مدرک شیشمو داری خب. اگه توم لرستانی یا میتونی مث من بیایی اینجا خیلی راحته واقعا واسه تو مدرک شیشمو ک داری بری اموزش پرورش با سر و زبون ولی مودب حجابتم رعایت کن و بگو من میخوام درس بخونم و واقعا علاقه دارم. ثبت نامت میکنن نهم این ی دوره جدیده ک اومده . بعد. نهمو ک خوندی خودشون ازت امتحات میگیرن و کمکتم میکنن حتما تا قبول شی ی نمره بهت میدن ک بری دبیرستان بزرگسالان اونجام ک رفتی میتونی بری رشته انسانی یا هرچی ک حالا خودت دوس داشتی ولی رشته مدیرت بری جزوع میدن بجا کتاب و دوساله هست بجا سه سال ریاضیم نداره چون من ریاضیم ضعیفه رفتم این رشتع تو میتونی انسانی بری دبیرستان و اونجا تحصیل میکنی و دیپلمت ک گرفتی میتونی کنکور بدی یا بری دانشگاه پیامنور ک هزینش کمه و چون این دیپلامی جدید نظام جدیدن خوشبختانه با دیپلم میتونی هر رشته ای ک خواستی تو دانشگاه بدون کنکور انتخاب کنی و راحت درس بخونی. من رشتم مدیرته ولی تو دانشگاه میخوام انسانی_روانشناسی بخونم ولی موندم ک بازار کارش، چطوره اگه کسی پیام منو خوند میتونه راهنماییم کنه و پرستاریم دوس دارم. ولی کنکورشو نمیدم چون باس کنکور تجربی بدی ولی ی طرح جدیدی اومده ک میشه اموزش دید و رفت پرستاری با هر رشته ای میبینم زیاد میگن البته تو شهرای کوچیک و محروم ک نیرو کم دارن دوست خود منم هست پرستاره با اینکه دیپلمشو هنوز نگرفته مال کرجم هست خلاصه عزیزم الان درس خوندن خیلی راحت شده فقط کافیه اقدام کنی پشت کار علاقه و توکل کنی بخدا اما برای تو روستا بودنت منم تو روستام😭💔 بخاطر این موضو ک کسیم ندارم اینجا کسیم نمیشناسم بارها افسرده شدم قرص مصرف کردم اما کسی ب من توجه نکرد و هنوز تو روستای ناشناسم تو ک حتما فامیلی چیزی داری اونجا دوستی اینا. پس، خوشبحالته من خرجیمو خیلی وقته خودم میدم نون و اب نه ولی بقیه دیگه با خودمه حتی خرج دکتریم و دستم تو. جیب بابام نیس. مگه تو ی وقتای خیلــــــی ضروری ک نداشته باشم از خانوادم پول بگیرم هیچ وقتم رلی چیزی نزدم و دنبال این چیزا نرفتم ظاهرمم خوبه زیادیم پسرا بهم گفتن اما از پسرا متنفرم از تک تکشون و حس میکنم مردا همه لاشین ببخشیدا ولی هرکیو میبینم از بدیشون میگه و زخم خورده مردا هست کارم تو روستا ما نیس اما ی وقتایی ک هست میرم و پولی جمع میکنم واسه خودم.‌‍‌‌ دارد ⛱️@delbrak
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
#سوال_اعضا #درخواست_راهنمایی سلام و احترام خدا قوت بابت لطف و زحمت تون🙏🙏😔😔 خواهش می کنم از هر نوع
فقط حداقل این سوالم رو دوباره بذارین یا کوتاه تر خانم هایی بودند که صرفاً و فقط به خاطر عدم علاقه طلاق گرفتند؟ نتایج بعد از طلاق در وجود خودشون و رفتار اطرافیان و زندگی اجتماعی و کاری شون چی بوده ؟؟ و دوم اینکه آیا اگه از همسر و خونواده تنفر داشته باشیم از همون روز اول از خودش و بخاطر کاراشون از خونواده ش ون و بی اعتمادی و بی علاقگی وجود داشته باشه. و این بی علاقگی همه چیز رو تحت تاثیر بشدت منفی قرار داده. حس و هیجان درست میشه ؟ یا صرفاً وقت تلف کردنه؟و خودم گول زدنه؟. من وقتی اون کارای بدی که کرده و بی اعتمادی و خیانت کرده و کلا انکار می‌کنه رو یادم میاد یهویی بهم می ریزم. فرزند ندارم ولی بشدت تحت فشار برای فرزند آوردن هستم ولی خودم با وجود رفتارهایی که ازش دیدم که انکار هم می کنه و گردن نمی گیره و بی مسئولیت هست کلا فکرش هم آزارم می ده. نه ظاهر داره که دلم خوش باشه و نه ملاک هایی که من اولویتم بود. اونم ارتباط ش تقریبا سرد و خونواده ش که کلا با خودشون هم کنار نمیان ولی باهم خوشن این راهنمایی شما به دلیل تجربه ای که دارید یا دیدید از هزار تا مشاور بهتره 🌸🌸 عزیزان چون نمیشه همه چیز رو گفت برای همین تا حدودی گذاشتم که عزیزان راهنمایی کنند و از طرفی الان در پروسه ای هستم که واقعا دو دل و تصمیم ثابت ندارم و حداقل ضرر و صدمه رو داشته باشم. چه طلاق و چه ادامه زندگی کسی از آینده خبر نداره اما بالاخره یکی ش کمتر آسیب داره. اینم بگم در این سنم بالای ۳۵, مذهبی،بدون فرزند هستم ولی خانواده کلا حامی ام نیستند و در طی این چند سال ازدواج کلی بیماری های جسمی و روحی گرفتم که دارم داروهای زیادی مصرف می کنم ⛱️@delbrak
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
وقتی ۱۵ سالم شد یه خاستگار خیلی پولدار ۴۰ برام اومد که ... ""👇👇👇👇
❣سلام ادمین عزیز من تازه با کانالتون آشنا شدم و وقتی سرگذشت های بقیه اعضا رو خوندم یاد خودم افتادم و براتون تعریف میکنم💞 من الان ۲۲ سالمه تو یه خانواده ی معمولی بزرگ شدم مامانم همیشه با مث یه نامادری رفتار میکرد و میکنه وقتی ۱۵ سالم شد یه خاستگار خیلی پولدار اومد خاستگاریم اون ۴۰ سال داشت و من ۱۵🥲 خانوادش خیلی خوب بودن خودشم ساکت و آروم ولی از لحاظ قیافه اصلن ب دلم ننشت عین پیرمردا بود😅 فامیلا که اینو شنیدن همه بسیج شدن ک منو راضی ب ازدواج کنن مامانم ب زور منو وادار میکرد ک بهش جواب بله بگم حتی وقتی میگفتم دوسش ندارم میگف تو خیلی زشتی کی میاد تورو بگیره اونم با این وضع مالی توپ!! زن داییم و خالمم دلمو خیلی شکستن و میگفتن چون قیافیه ی خوبی نداری این اخرین شانس برا ازدواجته💔 منم دیدم پدر و مادرم خیلی اصرار دارن با خودم فکر کردم گفتم اونا هم صلاح منو میخان و یه جورایی تایید دادم ولی از ته دل راضی نبودم صبح شد رفتم مدرسه پیاده میرفتم تو راه گریه و زاری دیگه دووم نیوردم و رفتم پیش معاون مدیه گفتم بریده بریده گفتم خانم وقت دارین؟ سرش تو کامپیوتر بود گف اره یکم صبر کن من دیگه بغضم ترکید دویدم سمت آبخوری و گریه و زاری بعد معاونمونم خیلی نگران شد اومد دنبالم من قضیرو براش تعریف کردم به زووور اونم ب حرفام گوش داد گف ب حرف هیچکس گوش نکن اگه خودت دوسش داری و میخای بله بگو در ضمن اختلاف سنی شما زیاده و اینا یکم که آروم شدم رفتم سر کلاسم با چشمای پف کرده همه متوجه شدن ک گریه کردم اینجام ک روستاس همه در جریان خاستگاری بودن و همه چیزو فهمیدن اون روز قرار بود بیان دنبالم بریم شناسنامم رو عکس دار کنیم برا عقد دیدم ساعت ۱۲ شد خبری نشد با خودم گفتم حتما فردا میریم ساعت ۱ شد و مدرسه ام تعطیل ، اومدم بیرون با حالت خیلی داغون و تو فکر رسیدم خونه دیدم همه ساکت و یجوری شدن از مامانم پرسیدم چیشده چرا نیومدید دنبالم یه من و منی کرد و آخر گف پسره از تو خوشش نیومده 😞 من خیلی ذوق داشتم برا اینکه کنسل شده و ناراحت از اینکه حتی اونم پیرمردم منو نپسندید😓 خیلی خوشحال شدم از ته ته دلم داره 🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
❣سلام ادمین عزیز من تازه با کانالتون آشنا شدم و وقتی سرگذشت های بقیه اعضا رو خوندم یاد خودم افتادم و
بعد از این ماجرا گذشت چن تا خاستگار داشتم ک شرایط خوبی نداشتن من شدم ۱۹ ساله ک دم عید بود دختر خالم منو کشید یه طرف و با اشاره ب گوشیش گف یکی از دوستام میخاد ترو خاستگاری کنه برا داداشش چون تو دختر مودب و با حجابی هستی تعریف تو رو شنیدن و میخان ک عکستو براشون بفرستم منم مخالفت نکردم و یه عکس با حجابمو براشون فرستاد اون هم عکس داداششو فرستاد واسه دختر خالم ظاهر معمولی داشت ساکت و کاری بود دو تا ماشین داشت و تو شهر کار میکرد با خانواده آروم منم ۵۰ ،۵۰ راضی شدم گذشت بعد سیزده اومدن خاستگاری همه چیز انجام شد و من رفتم با پسره حرف زدم همه چیو تایید کرد و شبش بله برون گرفتیم همه ی فامیلم دعوت کردیم با چن تا همسایه اونا هم با کل فامیل اومدن و شیرینی دادیم ب همه کل روستا فهمید ک من میخام ازدواج کنم🚶‍♀ صبح شد و من همراه خالم رفتیم ازمایشگاه آزمایشو دادیم تو راهم هی با خودم میگفتم ای کاش ماشین چپ کنه یا من سکته کنم نریم عقد کنیم قلبم داشت از جا کنده میشد از استرس😿 ازمایشو دادیم و رفتیم واسه خرید حلقه من هر کدومو ک میخاستم یه مشورتی میکردن میگفتن بریم جایه دیگه دوباره رفتیم گفتن بریم جای دیگه بلاخره حلقه رو خریدیم رفتیم لباس بگیریم واسه عقد داماد هم داییش باهامون بود من یکیشو پوشیدم عجله ای (چون ساعت اداری داشت تموم میشد و ازم امضا میخاستن واسه شناسنامم) خوب شد گفتم دوس دارم وقتی قیمتو پرسیدیم گف ۷۰۰ تومن داییش با داد و هوار فریاد زد چخبره ۷۰۰ تومن پول یه لباس سفیدددد مگه میخاد چن بار بپوشه😒 نمیخاد میریم از یه جای دیگه میگیریم من با ناراحتی لباسو گذاشتم زمین اومدیم سمت ماشین خاهرش دید من ناراحت شدم رفت لباسو گرف گفت گرفتم خیالتون راحت بعد اصرار مردن ک من با اونا برم تو ماشین اونا خالمم گف نمیشه باباش ب من سپرده بریم شناسنامرو بگیریم تا دیر نشده ما راه افتادیم اومدیم دیدیم از اینا خبری نشد ک کجا وایسین چیکار کنین مام اومدیم خونه خونمونم پر آدم ک امروز عقدمه همه فامیلامون اومدن نگو قبل اومدن ما ب خونه آقاهه(داماد) زنگ زده ب مامانم گفته اگه با این وضع پیش بریم آب ما تو یه جوب نمیره و این حرفا من نمیخام دخترتونو 🙂🖤 مامانم قطع کرد و گریه و زاری ک آبروم رفت بین همه همه فکر میکنن دخترم چ ایرادی داشته میگن نمیخایم منم تو اتاق بودم گفته بودن ک جواب آزمایشون خوب نشده و نباید ازدواج کنین!! من ک از خدام بود کنسل بشه ب مامانم گفتم حتما قسمت بوده خودتو نگران نکن نشد که نشد به درک اون روز تموم مهمونا مث ما ناراحت بودن ک اینجوری شد و من اصلن ناراحت نبودم😊 شب شد طرف پسره ب گوه خوری افتاده بودن و اومدن که ما دخترتونو میخایم الان ب عاقد میگیم بیاد عقدو بخونه مامانم گف مگه دختر من دوله ک شب با دوسه نفر ادم عقد کنیم شما چهرتونو نشون دادین دیگه پسرتونم هبچی حالیش نیس و اختیار از خودش نداره یه کلمه حرف بزنه منم گفتم اصلن نمیخام عمومم چن تا فوششون داد ک شما غلط کردین اومدین خاستگاری دختر برادرم وقتی رسم و رسوم نمیدونین و آبروی مارو تو روستا بردین ..... فرداش عروسی همسایمون بود همه قضیه کنسلی رو فهمیده بودن حتی دوستام دوتا از دوستام اومدن خونمون ک حاضر شیم بریم عروسی وقتی حال منو دیدن هیچی نگفتن ک چیشده! خلاصه عروسیو رفتیم و همه بهم یه جوری نگا میکردن منم ک عین خیالم نبود بهشون بی توجهی میکردم و میگفتم و میخندیدم با دوستام داره یه گرافیست 💛 🎀@delbrak1🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
بعد از این ماجرا گذشت چن تا خاستگار داشتم ک شرایط خوبی نداشتن من شدم ۱۹ ساله ک دم عید بود دختر خالم
بعد اون ماجرا تو روستا پخش شد که پسره دختر و نپسندید و براهمین عقدشون بهم خورد درحالی ک ما بعد ها فهمیدیم بخاطر حلقه بود که این کارو با ما کردن که چرا حلقه ای که ما میگیم رو انتخاب نکرده و خالش دخالت میکرد😑 که اصلنم اینطوری نبود ولی حرفای مردم آزارم میداد هر چن وقت یه بار میومد به گوشمون میرسید و خیلی ناراحتمون میکرد خانوادگی کلا داغون شده بودیم هر جا میرفتیم بحث اون عقد لعنتی میشد و با همه ی فامیل بحث میکردیم ک چرا اینجوری شد و چرا شد!!! (یه سال بعد پسره اومد خواهر اونیو گرف ک گفتم یه روز بعد کنسلی رفتیم عروسیش) همسایمون میشد و مامان اون دختره هم با مامان من دوست صمیمی بودن🤍 گذشت و گذشتتتتت و من خیلی اعتماد بنفسم اومد پایین (قبل این مدت هم برا کنکور میخوندم)و تصمیم گرفتم کنکورمو بخونم تا شاید ب موفقیتی برسم و دیگه پشت سرم اون حرفارو نگن 😔😓 اون سال با اشتباه ‌کافی نت رشته ی کنکورو اشتباهی زدیم و روز کنکور متوجه شدیم یه سالمونم همینجوری رف ناگفته نماند تازه تو رشته ی اشتباهی قبولم شدم اونم مهندسی معدن😂😆 دوران کرونا هم بود سال بعد با تلاش زیاد خوندم و کنکور هنر دادم من عکاسی میخاستم و متاسفانه طراحی و چاپ پارچه قبول شدم🥲 بابامم از اول مخالف درس خوندنم بود و مامانم عوض اینکه حامی من باشه همش میگف تو ب هیچ جایی نمیرسی داری بیخودی تلاش میکنی 😖🙄 خلاصه پدر گرامی نذاشت برم دانشگاه تو این مدت هم خاستگار هم داشتم تازه یه مورد دیگه هم داشتم ک اومد خاستگاریم و منو نپسندید گذشت تا من ۲۱ سالم شد سال ۱۴۰۱ اردیبهشت ماه بود ک داییم به بابام گفته بود یه پسر هس از یه شهر دیگه ک گچکاری خونمونو میکنه و رفته و پرسیده ک من دختر تمیز و باحیا میخام خانوادش خوب باشه و اینا منو پیشنهاد دادن بهش و ب داییم گفته بود جریانو بابام ب من گف اولش راضی نبودم میگفتم نمیخام بخاطر اینکه هم از شهر دیگه ای بود هم تو نامزدی زنش بهش خیانت کرده بود و اینم طلاق داده بود هیچ جوره قبول نمیکردم اونم هی پیگیر بود تا این چن ماه باز خاستگار داشتم ولی نع مثل قبلیا ک شرایطشون مناسب باشه🥴 با اینکه ب گچکاره جواب نه داده بودم با خودم فکر میکردم که اگه قسمت بشه دوباره برمیگرده چون شرایطش عالی بود خونه و ماشین داشت خودشم نمازخون و پسر کاری کلا از همه لحاظ خوب بود هی اونا واسطه میفرستادن و من میگفتم نه حتی منو ندیده بودن تا رسید ب آذر که به داییم گفته بودن ما خاستگاری رو میریم منم دیدم دوباره جدی شدن مخالفتی نکردم داره یه گرافیست 🎀@delbrak1🎀
💑همسران موفق💑 ملاک خواسته ها در “روزهای ویژه” تمامی درخواست ها در روزهای ویژه باید با ملاک های زیر هماهنگ باشند: _ در تمام درخواست ها باید از جمله مثبت استفاده شود. مثلا به جای اینکه بگوییم :‌«به من بی اعتنایی نکند» بگوییم «از من بپرسد روزم را چطور گذراندم». _ درخواست ها به صورت اختصاصی و شفاف مطرح شوند و از کلی گویی پرهیز شود. به عنوان مثال به جای اینکه بگوییم :‌«شب خونه باشد» بگوییم «ساعت 88 برای شام در خانه باشد». _ باید مصادیق و نمونه های کوچکی از رفتارهایی باشند که روزانه دست کم یکبار امکان انجامش وجود داشته باشد و رفتارهای دور از انتظار و غیر واقع بینانه نباشند. مثلا به جای اینکه بگوییم :‌«به بچه ها یاد بده اسباب بازی شان را در مکان مناسبی بگذارند» می توانیم بگوییم «وقتی از سر کار برگشتی لطفا کمک کن بچه ها اسباب بازی شان را در جای مناسب بگذراند» _ نباید موضوع مورد اختلافی درخواست شود که اخیراً رخ داده و هنوز بر سر آن توافقی صورت نگرفته 🎀@delbrak1🎀