🧕خانُــــم بَــــــلا💞
🌸🍃🍃🌸🌸🍃🍃🍃🍃 من مطلقه هستم ولی......
سلام
یه روزی عاشق مردی بودم که فکر میکردم اگر بهش نرسم دنیام آخر رسیده ..
خلاصه با اصرار خودم۱۵سالگی ازدواج کردم...
هنوز دوماه از ازدواجمون نگذشته بود که متوجه خیانت همسرم شدم..بله آقا با خیلیا در رابطه بودن و من نمیدونستم...
بابام گفته بود حق نداری طلاق بگیری چون دختری که طلاق بگیره مایه ننگ فامیله..
با کمک عموم طلاقمو گرفتم...
رفتم داخل یه خیاط خونه شب و روز کار کردم که خرج تحصیلمو بدم..
بعضی شبها از درد دست و تاول هایی که دستم میزد تا صبح بیدار بودم و گریه میکردم ولی باید خرج خودم و خونه و تحصیلمو در میاوردم...
هیچوقت کم نیاوردم..خلاصه با هرجون کندنی بود کنکور دادم..طراحی لباس خوندم..
مدرک گرفتم..
رفتم تولیدی های لباس و تحقیق کردم.. خلاصه کلی جون کندم به معنای واقعی اندازه۱۰تامرد کار کردم تا تونستم تولیدی کوچکی بزنم..
بعد۵سال هم بهترین تولیدی راه انداختم..
جوری که الان خیلی از اقوام دست به دهان موندن و تعجب میکنن..
زندگیمو گفتم برای خانمهای مطلقه که بگم طلاق آخر راه نیست عزیزان..
الانم یکی از همکارهام خواستگارمه...
بله درسته اشتباه کردم ولی بقول حشمت فردوس من نمیگم که من زمین نمیخورم،میخورم،ولی حتی اگر صدبارک زمین بخورم بازم بلند میشم...
حق نگهدار تمام خانمهای کانالمون😊
🎀 @delbrak1 🎀
🐝 کسایی که همیشه لبخند رولب شون دارن از بقیه به موفقیت نزدیکترن چون به راحتی دلا رو بخودشون جذب میکنن
لبخندبزن به دیروزی که خوش بود به امروزی که زیباست وبه فردایی که رویایی خواهد بود
🎀 @delbrak1 🎀
🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹🪴🌹
دوستی قبل از ازدواج ..
سلام عزیزان دل
انشاءالله حال دلتون خوب خوب باشه
در جواب خانمی که فرمودند دوستی قبل از ازدواج خوبه و این افکار پوسیده هست و کشورهای خارجی قبل ازدواج دوست هستن و.....
اولا کسی مخالف آشنایی قبل از ازدواج نیست بخصوص وقتی خانواده ها در جریان هستند ،لطف کنید اسم دوستی روش نذارید چون خیلی سبک میشه
ثانیا کشورهای خارجی قبل از ازدواج دوست نمیشن قبل از ازدواج بچه دار میشن😂واقعا تو این مسئله دیگه نمیشه اونا رو الگو قرار داد
درسته این فکر که مثل قدیم دختر و پسر سرسفره عقد همدیگه رو میدیدن پوسیده شده
ولی آشنایی قبل ازدواج هم باید شرایط مناسب خودشو داشته باشه اگگگگگر تابع عرف و شرع هستیم.
🎀 @delbrak1 🎀
🌸🌹🥀🍂🍁🌺☘🌿🍃🍂🍁🌺
#برای_یک_بانو
با شوهرتون اصلا دستوری صحبت نکنین️
مردها از اینکه از خانم شون دستور بشنون خوششون نمیاد.همچنین دستوری صحبت کردن از لطافت زنانه تون کم میکنه. ️از حرف هایی مثل؛
🍃عزعزیزم
🍃ممکنه
🍃میشه
🍃لطف میکنی و...
استفاده کنین.
🉑استفاده از این کلمات حرفتون رو موثر میکن
🎀 @delbrak1 🎀
ای کاش مثل حس بویایی، حس چشایی، حس لامسه حسی هم داشتیم به نام حس هشدار، حس اعلام خطر ...
#گاهی وقت ها که اشتباهی و بیحساب و کتاب غرق رابطه ای می شدیم می آمد و تذکر می داد برای زیاد خوب بودنمان می آمد و تلنگر می زد که فلانی حواست را جمع کن!
داری زیادی خودت را وقفش میکنی، داری خطر میکنی، بد عادتش میکنی، داری هلش میدهی توی یک جاده یک طرفه... می آمد و با قاطعیت می گفت یاد بگیر کمی پرتوقع باشی!
دوستت دارم هایت را آسان خرج نکن برای عشقی که به پایش میریزی همانقدر عشق بخواه، برای احساسی که هدیه اش میکنی همانقدر احترام بخواه، میگفت کمی به خودت بیا... لطفا... لطفا...
لطفا مراقب غرورت باش! آنقدر هشدار میداد آنقدر تذکر میداد آنقدر زنگ خطر میزد که اگر می خواستیم هم نمیتوانستیم بیخیالش شویم. اصلا ای کاش در مواقع لزوم دستی نامرئی میشد و چنان محکم میخواباند توی گوشمان که از خواب بیدار میشدیم از خوابی که دیدنش باعث یک عمر تباهیمان میشود...!
🎀 @delbrak1 🎀
بهم گفت اول تو این عقدو بهم بزن تا من پا پیش بذارم....
شروع روایتی جدید متفاوت از دختری به نام ماهچهره
🎀 @delbrak1 🎀
🧕خانُــــم بَــــــلا💞
بهم گفت اول تو این عقدو بهم بزن تا من پا پیش بذارم.... شروع روایتی جدید متفاوت از دختری به نام ماهچ
#ماهچره
#قسمت_اول
از صبح گوشه ی اتاق نشسته بودم و ناخن هامو میجویدم. سر و صدا بیرون زیاد بود
ولی هیچ کدوم از اون صداها منو از فکر بیرون نمی آورد.گه گاهی به کت و دامن که روی صندوق لباس ها بود نگاهی مینداختم و اون چادر سفید با گل های ریز و درشت
صورتی کنارش داغ دلمو تازه و تازه تر میکرد.از صبح اینقدر صلوات فرستاده بودم که دیگه حسابش از دستم در رفته بود. از پشت پرده ی توری به حیاط خیره بودم ولی
هیچ کدوم از اتفاقاتی که بیرون می افتاد به چشمم نمی اومد. چشممو از در بر نمیداشتم و همش منتظر اومدنش بودم.دیگه کم کم نزدیک غروب بود و چراغونی حیاط توی تاریکی حسابی میدرخشید. صندلی ها با روکش قرمز چیده شده بود و جلوی هر دو تا صندلی یه میز با پایه های استیل و شیشه ای که از جشن قبل خوب تمیز نشده بود، گذاشته شده بود.کارگرهای بابام تن ظرف های میوه و شیرینیو روی میزها میچیدن و یکی در میون روی هر میز نمکدون هارو د چنگال هارو توی بشقاب ها میچیدن.اون طرف تر یکی مشغول هم زدن شربت توی کلمن های بزرگ استیل بود و چند دقیقه یک بار یه قالب یخ دیگه توی کلمن می انداخت. لیوان های شربتو تند تند پر میکردن و جلوی مهمون هایی که حالا تک و توک سر و کلشون پیدا میشد میگرفتن.ولی من، عروس اون مجلس هنوز گوشه ی اتاقم زانوی غم بغل گرفته بودم و حتی کت و دامن عقدمم نپوشیده بودم.چیزی نگذشت که چند ضربه به در اتاقم زدن و وقتی جوابی نشنیدن در باز شد و طلعت وارد اتاق
شد.
با دیدن تاریکی اتاق چراغو روشن کرد و وقتی منو اونطوری دید محکم روی دستش زد و لبشو گزید و گفت ابجی این چه وضعیه مهمون ها اومدن اونوقت تو هنوز اینجا نشستی؟همونطور که نگاهم به در خونه بود گفتم برو بیرون من امشب از این اتاق بیرون نمیام. طلعت جلوتر اومد و گفت ابجی پاشو توروخدا بابا بیاد تورو اینطوری ببینه قیامت به پا میکنه پاشو دیر میشه همه منتظرن. عمه دو ساعته سراغ تورو میگیره مامان هی دست به سرش کرده و گفته شگون نداره عروسو حالا ببینی به خدا تا حالا هم به زور جلوشو گرفتیم نپره توی اتاقت پاشو قربونت برم پاشویه دستی به سر و صورتت بکشم. با بی میلی تمام از جام بلند شدم و مثل یه مرده ی متحرک کت و دامن سفیدو پوشیدم و روی صندلی نشستم. طلعت یه کمی از لوازم ارایشش اورد و به صورتم زد موهامو سشوار کشید و چند قدم عقب رفت. نگاهی به سر تا پام انداخت و دوتا انگشتشو روی لبش گذاشتو بوس کرد و به طرفم فرستاد و گفت آه بیا یه تیکه جواهرشدی. به سمت اینه چرخیدم و نگاه سرسری به خودم انداختم دستی روی ماه گرفتگی روی پیشونیم کشیدم و دوباره با یاداوری مصیبتی که به سرم اومده بود بغض گلومو گرفت.طلعت به سمت در رفت و قبل از اینکه از اتاق بیرون بره به سمتم برگشت و گفت عمه رو میفرستم توی اتاق میخواد تورو ببینه.بعد از بیرون رفتن طلفت عمه سریع خودشو توی اتاق انداخت و شروع به كل کشیدن کرد تند تند چهار قل میخوند و به سمتم فوت میکرد و با صدای بلند میگفت الهی قربون عروس قشنگم برم.....
🎀 @delbrak1 🎀