eitaa logo
رد دادگان ازدواجی
6.6هزار دنبال‌کننده
31 عکس
28 ویدیو
0 فایل
ارتباط با ادمین @F_Shojaeeii
مشاهده در ایتا
دانلود
خلاصه ما جلسه نمیدونم چندم خواستگاری بود که خانواده ها گفتن صیغه محرمیت بخونید تا فرداش میخواهید برید ازمایش خون دونفری برید ما نیاییم دیگه ما هم از خدا خواسته 😍 صیغه محرمیت خوندیم شب رفتیم تو اتاق صحبت کنیم البته در باز بود 😒😒 (فکر بد نکنید😅) بعد از ازمایش خون و جواب مثبت گرفتن برگشتیم شیراز شب پیام داد خواهرم گفته چرا بازوت کبود شده گفتم خوردم به دیوار گفته پس چرا شبیه دندون هست 😅🤣🤣🤣🤣 خلاصه هنوز که هنوز هست من خونه خواهرش نرفتم 🙈🙈🙈 به من هیچ ربطی هم نداره شما هم مواظب باشید به دیوار نخورید😅😅😅😅 کانال خاطرات فوق سمّی خواستگاری 🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi2
مال من خاطره خاستگاری نیس خاطره شب بله برونه ک البته ب سرانجام نرسید و مال هم نشدیم😁😐😂 یادمه محرم ک شدیم رفتیم اتاق مثلا ی چایی میوه بخوریم مهمونامونم تو پذیرایی بودن بعد این بنده خدا با دومتر فاصله از من نشسته بود سرش پایین منم بچه بودم😐😂۱۶سالم بود گفتم چرا هیچکاری نمیکنیم محرمیم مثلا☹️ همیشه فک میکردم تو اتاق عروس دوماد چخبرعههههه😍🤩 ولی الان میبینم هیییچ خبری نیس😕💔 بنده خدا خندش گرف سرشو اورد بالا سرخ شده بود 😂😂😂 ب دخترامون تعلیم بدیم زرتی بعد محرمیت خبری قرار نیس بشع😀😂😂😂😂 کانال خاطرات فوق سمّی خواستگاری 🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi2
سلام خانم شجاعی منم یه خاطره بگم تو خوابگاه بودیم چون امتحان داشتیم به خودم نرسیده بودم من یه تیشرت سبز فسفوری با شلوار مشکی تنم بود موهامم پریشون ...(داشتم درس میخوندم کلافه که میشم موهامو بهم میریزم) خلاصه که خیلی تیپم مزخرف بود 😐همینطور مشغول درس خوندن بودیم با دوستام یهو در اتاق بدون اجازه باز شد انگار طویلست😂یه خانم قد بلند هیکلی همراه مسئول خوابگاه بود خانمه پنج دقیقه تا استخونمو هم نگاه کرد بدون هیچ حرفی 😐ماهم شوکهههههه اصلا هیچ نگفتیم خلاصه عصر مسئول خوابگاه گفت دوتا خانمه تو نمازخونن بیا بریم اومدن باهات حرف بزنن واسه پسرشون ،اصلا محوووو شدم دستمو کشید برد ننه پسره رو صندلی اینهو ملکه انگلیس نشست خالش کنارم رو زمین نشست ،انگار اومده بودن بازجوییم کنن😐حالا منِ بیچاره نه پسرشون دیده بودم نه میشناختمشون😶😬 بی تربیت برگشته بم گفت حیف پسرم زن ریزه میزه مثل تو دوست داره 😏خلاصه که اینا رفتن شب مدیر اومد سری ب خوابگاه بزنه گلایه کردم اخه خبر داشت یکی میاد برا من 😐😒 گفتم خانم فلانی یجوری نگام کرد تازه پز پسرشو میده مذهبیه و اقاس همچین نگام میکرد اینگار در حدش نیسم🙄 گفت کییییییی؟ فلانییی؟ گفتم اره گفت فوری زنگ میزنم جواب رد میدم گفتم چرا؟ گفت پسرش تمام با دخترای شهر بوده این چطور جرئت کرده بیاد برا تو؟ مدیرمون خانوادشو میشناخت ظاهرا خلاصه که بهم بر خورد 😐 کانال خاطرات فوق سمّی خواستگاری 🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi2
سلام خانم شجاعی یه خاطره سمی بگم 😂 با یکی از خواستگارام رفتیم پارک بعد پرسید ازم که اگه با شوهرتون دعواتون شه چیکار میکنید گفتم اول چنبار بهشون تذکر میدم اگه دیدم تاثیر گذار نیست قهر میکنم بعد میگف خب چطوری اشتی میکنید؟ گفتم خب وقتی بفمم متوجه ی کار بدش شده خودم باهاش اشتی میکنم میگف ینی بگه غلط کردم؟ 😂😐 میگفتم وا مگه من همچین چیزی گفتم ؟ بعد چنبار هی این پرسید بعد بهش گفتم وا مگه هر قهر کردنی واسه اینه ک طرف بیاد بگه غلط کردم؟😐😐😐 اصن نمیفهمیدمش واقعا ...😂😂😂 حالا خداروشکر قبل از جواب منفیه من خودش گف به هم نمیخوریم و کار منو راحت کرد 😂 میخاستم بگم بابا مگه این همه مادر پدرای ما قهر میکنن بابامون میاد میگه غلط کردم تا مادرمون باهاش اشتی میکنه؟😂😐 ینی چی اخه شکر واقعا باهاش به جایی نرسیدم وگرنه فکر کنم اگه قهر میکردم میخواست بگه تو قهر کردی تا من بگم غلط کردم 😂😑😂😂🤦‍♀ کانال خاطرات فوق سمّی خواستگاری 🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi2
یه بارم حرم امام رضا دم ورودی صحن انقلاب نشسته بودم نصف شب بود هم خوابم میومد هم زیاد راه رفته بودم بعد یه خانوم اومد پرسید صحن انقلاب کجاست بهش گفتم اونجا تشکر کرد رفت حدود ۳۰ ثانیه بعد برگشت🙄😂 گفت ببخشید از کدوم در باید برم گفتم از جفتشم میشه خلاصه رفت بعد دوباره برگشت😂😂 گفت شما چند سالته و برا کجایید و اینا منم بار اولم بود ۱۵ سالم بود بعد گفت میشه شماره مادرتو بدی منم اصلا هول شده بودم نمیدونستم چیکار کنم اصلا به ذهنم نرسید که رد کنم و ازدواجی هم نبودم خلاصه مثلا واسه احترام مثل ندید پدیدا پاشدم با لبخند شماره دادم😂البته شماره خودمو دادم که رد کنم چون خجالت میکشیدم مامانم بفهمه خلاصه گذشت نمیدونم زنگ زد یا نه چون ناشناس جواب نمیدم کانال خاطرات فوق سمّی خواستگاری 🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi2
سلام خانم شجاعی دیدم کانال خواستگاری های سم دارین گفتم منم یه خاطره جالب بگم من خودم مجردم اما واسطه گری ازدواج انجام میدادم اما سعی میکردم که افراد متوجه نشن که خودم مجرد هستم( چون شرایط ازدواج نداشتم) اقایی از طرف یک فرد امین معرفی شده بود و من خودم شناختی نداشتم و متاسفانه به اعتبار اون فرد امین ، بهشون خانمی رو معرفی کردم. و بعد متوجه شدم که مادر این آقا نه تنها مشخصات پسرش حتی اسمشونم رو هم دروغ گفتن و این آقا حتی یک بار ازدواج ناموفق هم داشته و نگفته بودن. بماند که چقدر پشیمون و خجالت زده شدم. اما این ماجرا گذشت تا این که بعد مدتی این خانم با اسم و مشخصات جعلی خیلی اتفاقی با پسرشون اومدن خواستگاری خودم( چوب خدا🤣🤣) من تا صداشونو شنیدیم متوجه شدم که همون افراد جعلی هستن و بهشون گفتم که شناختمشون و... و اون ها هم یکم خجالت کشیدن و بلند شدن و سریع رفتن. ولی داستان اینجا تموم نشد. من مجدد توسط یه واسطه دیگری( نمیدونم چه کسی ؟) به خواهر این آقا معرفی شده بودم. این بار خواهرش باهام تماس گرفت و تا مشخصات جعلی رو گفت من شناختم و گفتم که قبلا تشریف اوردین و من قصدی برای ازدواج با برادر شما رو ندارم. فکر میکنین چه جوابی داد؟( با یک لحن تاسف بار و دلسوزانه گفت : وای راست میگین؟ یعنی قبلا مادرم شما رو دیده؟ حالا چه مشکلی داشتین که مادرم نپسندیدنتون؟) قیافه من:😶😶😶😶😶😶😶😶😶😶😶😶😶😶😶 نتیجه انشا : و من از این داستان یاد گرفتم که بعد از این دیگر به هیچ انسان امینی اعتماد نکنم و فقط خودم تحقیق نمایم. کانال خاطرات فوق سمّی خواستگاری 🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi2
سلام به همه✋ من یه خواستگار داشتم که بعد کللللی اصرار و ریش سفید فرستادن بابام اجازه داد بیان خونمون...تازه با اکراه و تو رودربایستی موند قبول کرد😁 (میخواست تا قیامت پیش خودش بمونم😆,خییییلی سخت خواستگار راه میداد) خلاصه اینا اومدن و ما دورادور میشناختیمشون و واقعا خیلی خوب بودن هم پسره هم خونوادش👌 اولین بار آقاپسر با پدرو مادر و خواهرش اومد که خواهرش یه بچه ی سه چهار ساله داشت پدرو مادرش و خود این آقا پسر خیلی ازمن خوششون اومده بود و میگفتن تو همونی که سالهاست دنبالشیم😊😌 اما خواهرش فکر کنم زیاد ازم خوشش نمی‌ اومد...چون رفتارش یه مدلی بود و اینکه حرفایی میزد که انگار میخواست این وصلت سر نگیره😐😑 (حرفاشو بگم طولانی میشه) خلاصه با کلللللی اصرار پدر مادرآقا پسر،بابام اجازه داد بریم صحبت کنیم نیم ساعت بیشتر شده بود صحبتامون که خواهر زاده اش اومد گفت دایی مامان میگه دیروقته.... دایی مامان میگه بسه دیگه دایی مامان میگه بیا بریم دیگه و همینجور چندبار اومد اینا رو گفت این بنده خدا هم داشت حرف میزد،حرفاش تموم نشده بود... ایندفعه بچه هه اومد گفت مامان میگه پاشو بریم آقا پسر گفت مامانت شکر خورده(با به حالت خنده ی ملیح و شوخی مثلاً) این بچه هم رفت اونور بلند تو جمع گفت مامان دایی میگه مامانت شکر خورده😂😂😂😂 اصلا یه سکوتی حکم فرما شده بود😂😂 خدا هیچکسو ضایع نکنه🤦‍♀ آخرشم خواسته ی خواهره شد و بااینکه واقعا خوب بودن،به خاطر یه چیزی جواب رد دادم حتی نتونستم بهش بگم بخاطر چی و خیلی ناراحت شد و سعی کرد نظرمو عوض کنه...اما اینطوری شاید برای هردومون بهتر بود😑 کانال خاطرات فوق سمّی خواستگاری 🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi2
با یه خواستگارم رفتیم صحبت کنیم،گفتم واسه من احترام خیلی مهمه،که همسرم برام احترام قائل باشه گفت من واسه حیوونا 😐 هم احترام قائلم،چه برسه به همسرم😐 (به همین بسنده نکرد و ادامه داد:) مثلاً یه مارمولکم واسه من قابل احترامه،😶😶یه بار یه مارمولک اومده بود محل کارم،بقیه میخواستن بکشنش و بیرونش کنن،ولی من گفتم اونم یه جانداره،حیوون خداست...ولش کنید بره😐😐 من😐 و بازم من😐 مثل اونکه گفته بود اصلا خانواده ی من گاو،ولی تو باید بهشون احترام بزاری😂😂😂 کانال خاطرات فوق سمّی خواستگاری 🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi2
سلام خانم شجاعی لطفاپیام من تباه روهم بزاریددرس عبرتی بشه برای دخترخانم هابخداماموندیم بااین پسرهاچکارکنیم 😄😄اغامن ویه اقایی ازطریق واسطه معرفی شدیم رفیتم بیرون همدیگرودیدیم باحضورخانواده یه کمی صحبت کردیم ایشون گفت من دوبارخواستگاری رفتم گفتم مشکلی نیست گفت شغلم اونجوری که به شماگفتن نیست گفتم اینم مشکلی نیست من هدفم اینه طرف مقابلم نون حلال بیاره توخونه دوباره گفت پدرومادرم تویه روستای دورازشهرزندگی میکنن ودامداروباغدارن بااینکه من خوشم نیومدبازم گفتم اینم مشکلی نیست خلاصه هرچی ایشون گفت من گفتم عیبی نداره چون من مثلادیگه نمیخواستم سخت بگیرم وواقعاهدفم ازدواج بایه پسرپاک وسالم بود😄😄بعدش ایشون گفتن جلسات بیشتری صحبت کنیم واصراراصرا که حتمابرسونمتون بعددوروزبه واسطه گفته من ازهمون اول نه ازصداونه ازسیمای این خانم خوشم نیومده بااینکه میدونم خودش وخانوادش ازهرنظری عالی هستن 😄خدایی ایرادازصداجدیدبودپسرهامیتوتیدثبتش کنیدوجالبتراینکه دوستم گفته بودحتی این اقااگه خوشش ازقیافت نیادقطعاعاشق صدات میشه چشم خوردم 😄😄😄واینجاست که من الان متوجه شدن ایشون میخواسته به من بفهمونه راضی نیست ومن فکرکردم چقدپسرصاف وساده وصادقیه 😄😄پسرهاواقعافازتون چیه اگه نمیخوایدجوری برخوردنکنیددیگران دلگرم شن کانال خاطرات فوق سمّی خواستگاری 🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کانال خاطرات فوق سمّی خواستگاری 🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi2
ی بارم با مامانم رفته بودیم بهشت زهرا ی خانمی اومد زد به شونه مامانم گفت ببخشیدا عزیزم چند سالتونه ؟ مامانم گفت وا من؟😂 اون خانمه گفت اره پسرم دیدتِتون گفته مامان من خانم چادری و محجبه همین طوری میخوام اصن همین خانم بعدم گفت قدتون بلنده ب پسرم میخوره و اینا اوناهاش اینم پسرم مهندسه و.... مامانم گفت حاج خانم ایشون ک کنارمنه دخترمه اون آقایی که الان رفت شوهرمه اون اقایی هم که داره میاد پسرمه😂😂😂😂😂 بنده خدا کلییی عذر خواهی کرد رفت 🛵🛵 کانال خاطرات فوق سمّی خواستگاری 🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi2
سلام خسته نباشین چند وقت پیش ی مورد بهم پیشنهاد شد ک برم برای آشنایی جلسه اول رفتیم و کلیتمون مشکلی با هم نداشت. جلسه دومم رفتیم و یکم توی جزئیات ریز شدیم ب نظر مشکلی نبود و من هم حجب و حیای دختر خانم خیلی ب دلم نشسته بود. خانواده هام ب نظر اوکی بودن بازخورد هایی هم ک از معرفمون میگرفتیم بازخورد های خوبی بود ولی چند روز پیش مادرشون به مادرم زنگ زدن و گفتن نه و ی سری دلیل آوردن ک قانع کننده نبود. مثلا میگفتن ک دخترشون آشپزی بلد نیست. یا بابای پسرتون یکم عجوله ما خانواده صبوری هستیم یا مثلا دختر ما تا ساعت ۱۰ و اینا میخوابه بابای پسرتون صبحا زود بیدار میشه نمیذاره دخترم بخوابه(در حالی ک من خودم خواهر دارم و عمرا اگه بابام یک بار بهش گفته باشه پاشو) و اصلا اینکه من قرار نیست پیش خانوادم زندگی کنم ک کسی ب خانم بگه پاشو یا پا نشو و خلاصه این دلایل رو ردیف کردن برای اینکه من رو رد کنن. درصورتیکه توی حرفا خیلی خوب حرف همو میفهمیدیم و من هم شغل دارم هم از نظر اخلاقی خیلی آدم سخت گیری نیستم ک معیار های خیلی خاص یا سخت گیرانه ای داشته باشم یکی باشه ک اون معیار های کلیم رو قبول کنه و اهل سازش باشع برام کافیه. میخواستم بگم ما پسرای مذهبی ک خیلی دنبال دخترای دیگه نیستیم و بیشتر همون موردای مذهبی مثل خودمون رو بررسی میکنیم همیطور مورد واسمون سخت پیدا میشه چ برسه ب اینکه بریم و با ی دلایلی ک قانع کننده نیست سرخورده هم بشیم. من چون بار اولم بود ک میرم خاستگاری خیلی ب موضوع بدبین شدم و همش فکر میکنم اگه جای دیگه رفتم و بازم شرایطم یکم میخورد دوباره اینطوری با ی سری دلیل آبکی رد کردن چی؟ خلاصه ک ما ک اصراری نداشتیم دختر بهمون بدن و دخترشون بود و اختیارشونو داشتن ان شاءالله ی روزم خوشبخت بشن ولی حداقل کاش منم بین زمین و آسمون ول نمیکردن و یه جواب ثانع کننده میاوردن تا حداقل بدونم عیبم کجای کاره... ولی خداوکیلی بچه مذهبیا مظلومن دست رو هرچی میذارن پودر میشه😅 خلاصه از ما ب شما نصیحت: حال خوبیست بیایید خرابش نکنیم عشق اگر در زده خیر است جوابش نکنیم... کانال خاطرات فوق سمّی خواستگاری 🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊🙊 @khastegarybazi2